ترجمهی یازده شعر از «ماشا کالهکو»
1. درد کدام وطن؟
وقتی میگویم «درد وطن»(1)،
مرادم «رؤیا»ست
زیرا دیگر وطن دیرین برایم نمانده
وقتی میگویم «درد وطن»،
مرادم چیزی بیش از آن است:
همهی آنچه در تبعید
دیری بر دوشمان سنگینی میکرد.
ما اکنون در وطن غریبایم
فقط «درد» برایمان مانده و
«وطن» رفته است.
2. دشمنان
میگویی
دشمنات بر این کرهی خاکی
لحظهای آرامت نمیگذارند
فقط تو یک دشمن راس راستکی داری
برادر من!
آن هم خودتی!
3. هیچ است
فرزانه میگوید
میتوانی به دستش آوری
با باد در نفست خواهد وزید
آرام و بیخبر
فرزانه میگوید
هیچ است
4. گوشهنشین
به او سنگ پرتاب میکردند
در اوج درد لبخند میزد
فقط میخواست باشد، نه که جلوه کند
کسی ته دلش را ندید
هیچکس گریهاش را نشنید
به دل صحرا زد
دنبالش سنگ پرت میکردند
ولی او از همان سنگها، خانهای ساخت
5. کسی
کسی هست که میاندیشدم
نفس میکشدم، راه میبردم
میآفریند، مرا و جهان مرا
میبردم و میایستاندم
این کس کیست؟
او منام؟ و من اویم؟
6. عیسی به دین خود، موسی…
جهود یا مسیحی: فقط یک خدا آن بالا،
فقط یک خدا، آن بالا هست.
اما آدمها با هزار و یک نام دنبال اویند
اگر در محضرش قرار گیریم،
از ما نمیپرسد از کدام راه به
پیشگاه وی آمدهایم.
7. قشنگترین شعرم
قشنگترین شعرم؟
آن را ننوشتهام
او از ژرفترین ژرفا برمیآید
من خاموشی میگزینم.
8. آنچه نیازمندش است
آدم فقط یک جزیره میخواهد
تنها در دریای پهناور
آدم فقط نیازمند یک انسان است
کسی که بیش از همه نیازمند اوست.
9. در باب معنای زندگی
کتابها را زیر و رو کردم
تا اصطلاحاً مفهوم زندگی را بدانم:
فرهیختگان همگی
به توافق رسیدهاند که
در این باب
هیچ اجماع نظری نیست.
10. کسی از ما نمیپرسد
کسی از ما نمیپرسد،
خوشمان میآید یا نه
زندگی را دوست داریم
یا از آن متنفریم
ما بیپرسش به این جهان میآییم
و بیسؤال هم
ترکش میکنیم.
11. بدی خُرد
اگر مجبوری نفرت ورزی
و نمیدانی چهطوری
بکوش از صمیم قلب
در درونت از نفرت،
نفرت داشته باشی.
***
ماشا کاله کو: شاعرهی خوشسلیقهی آلمانیست که کارهایش در ایران کاملا ناآشناست. او شاعر شعرخوانان غیرحرفهای و مردم کوی و برزن است و عموما شعری ساده و روان دارد که تقریباً همهی طیفها را به خود علاقهمند میکند. شعر وی شعری «کاربردی» برآمده و از روزمرگی و برای روزمرگی است. ریزهکاریهای نخبهپسند و زبان پرطمطراق در کار او کمتر وجود دارد. در عوض تا بخواهید اندیشه و عاطفه در شعرش موج میزند. کاله کو در سال 1933 در یکی از مجلات ادبی آن دوره شهرت بسیاری به دست آورد. در سال 1938 به آمریکا مهاجرت کرد. اشعار حاضر از کتاب «رؤیاهایم، توفان میتوفد» گرفته شده که از 1977 تا 2003 بیست و سه بار چاپ شده است. این ترجمهها نیز از کتاب زیرچاپ «پرندگان دریایی دو صدایی میخوانند» انتخاب شده که در انتشارات علمی فرهنگی منتشر میشود. مترجم آن را گردآوری و ترجمه کرده و در کنار یک مقدمهی مفصل، با یک جستار تألیفی در مورد «شعر عینی و انضمامی» یا «کانکریت»، منتشر خواهد شد. این کتاب مفصل در بردارندهی اشعار زیادی از شاعران امروز آلمانیزبان در صد سال اخیر و شاعران زنده و جوان است.
پینوشت:
-Mascha Kaleko
1. شاعره با دو جزءاین کلمه ترکیبی که درد وطن Heimweh و دلتنگی است بازی زبانی کرده است.