دین و اسطوره به مثابه موضوع در روایت امروز
همیشه بین آنچه هست و آنچه میخواهیم فاصلههاست. چیزی شبیه منطق ریاضی پارادوکسی به گرد بسیاری از پدیدهها حفاظی کشیده است که ورود به آن یا خروج از آن را ناممکن میسازد.
فردی ریاکار را در نظر بگیرید که در تلاش است تا در نظر دیگران جذاب باشد. او هرچه بیشتر تلاش کند، از نظر خودش کمتر جالب خواهد بود، چون خودش را ریاکارتر میبیند. و هرچه بیشتر احساس ریا کند و خود را کمتر جالب بیابد، بیشتر تلاش میکند تا جالب و جذاب به نظر برسد و ریاکارتر خواهد شد. در واقع ریا تسلسلی معیوب و بینهایت است و حاصلش ترس و تنهایی و بیزاری از خود است.
میتوان به سرعت نتیجه گرفت: راه نجات «خود» بودن است. «بودن» و نه «وانمودن». میتوان توصیه کرد: انسانی که خود را دوست بدارد، محبوب دیگران نیز خواهد بود؛ پس نیازی به ریا نیست.
اینها همه درست است. اما انسان پدیدهای ماشینی نیست. ذهن او دکمۀ روشن و خاموش ندارد و شاید تنها شباهتش با ماشین این باشد که دادههای غلط در او به نتایج غلط منجر میشود؛ اگرچه پاک کردن آن داده و این نتیجه برخلاف ماشین در او با فشردن یک دکمه ممکن نیست.
چه میخواهم بگویم؟
«واقعیت» در همه حالی سکوی پرش نویسنده به «خیال» است. وقتی از داستان و نمایشنامه حرف میزنیم، پیشفرض قطعی این است که آنچه مینویسیم واقعی نیست.
بناست دین را، در اینجا، واقعیتی در نظر بگیریم که بال پرواز به تخیل ما میبخشد. سؤال اینجاست: آیا جامعۀ ما، فرهنگ ما و باورهای رسمی دینی ما چنین فرصتی پیش روی ما میگذارد؟
هدف بهره از سخنان کتاب آسمانی و روایتهای دینیـ اسطورهای بیش از یک میلیارد انسان، به قصد بینش دقیقتر انسان امروز است. ابزار شما داستان و نمایشنامه و سینماست، چرا که فکر میکنید هنر بر ذهنها مؤثرتر است. اما آیا ممکن است؟ و آیا منطق ریاضی پارادوکسی بر آن حاکم نیست؟
در جلسۀ پیش رو از روشهای کار، سوابق موجود و ذهن هنرمندانه خواهم گفت؛ ذهنی که ویژگی بارزش انجام ناممکنهاست.