زندگینامه
چارلز دیکنز در هفتم فوریه ۱۸۱۲ در لند پورت پورتس موث[۱] به دنیا آمد. دومین فرزند از هشت فرزند الیزابت دیکنز و جان دیکنز؛ که کارمند نیروی دریایی بود.
به نظر میرسد سالهای اولیه زندگیاش به صورت داستان بوده است. او خود را پسری کوچک و نه چندان تحت مراقبت قرار گرفته میپنداشت. وقت خود را در بیرون از خانه می گذراند. به شکلی سیری ناپذیر و با علاقهای خاص رمانهای رندنامهی[۲] توبیاس اسمولت[۳] و هنری فیلدینگ[۴] را میخواند. وی بعدها در مورد خاطرات تکان دهندهی دوران کودکیاش و ذهن تصویریاش از مردم و حوادثی که در خلق رمانهایش به وی کمک بسیاری نمود، سخن میگوید. خانوادهاش به نسبت ثروتمند بودند و دیکنز حتی در مدرسهی خصوصی ویلیام گیلز[۵] مدتی آموزش دید. اما این دوران رفاه ناگهان به سر آمد؛ وقتی پدرش پول هنگفتی را صرف امور تفریحی و حفظ موقعیت اجتماعیاش نمود و در نهایت به علت بدهی در زندان بدهکاران لندن (مارشالسی) زندانی شد.
دیکنز در سن ۱۲ سالگی فکر میکرد به اندازهی کافی بزرگ شده است که کار کند. اینگونه بود که شروع به کار کرد؛ آنهم روزانه ده ساعت در کارخانهی قایقسازی. و با شش شلینگی که در هفته دریافت میکرد مجبور بود کرایه خانه را بپردازد و به خانوادهاش که به همراه پدرش در زندان مارشالسی بودند کمک کند.
چندی بعد موقعیت مالی خانواده بهبود یافت؛ مخصوصاً به واسطهی پولی که از خانوادهی پدرش به ارث رسید؛ با این وجود مادرش به علت بدهیای که به کارخانه داشت فوراً چارلز را از کار در آن محیط باز نداشت و البته دیکنز هم هرگز مادرش را به این خاطر نبخشید؛ دلخوری و رنجشش از موقعیت و شرایطی که در آن زندگی میکرد درونمایه اصلی آثار او را شکل میداد. همانگونه که دیکنز در رمان «دیوید کاپرفیلد« که به اعتقاد بسیاری به وضوح رمانی است که به شرح زندگی نویسنده میپردازد، نوشته است «برای من هیچگونه پندی، تشویقی، دلداری، یاری و حمایتی از هر نوع و هر کسی وجود نداشت؛ طوری که امیدوار بودم زودتر به بهشت بروم«.
در ماه می سال ۱۸۲۷ دیکنز در ادارهی الیس و بلکمور به عنوان کارمند حقوق شروع به کار نمود؛ دانشجوی سال آخری بود که استعداد وکیل شدن را داشت؛ حرفهای که بعدها در بسیاری از آثارش تنفر خود را از آن نشان داد. بعد از آن به عنوان تندنویس دادگاه در سن ۱۷ سالگی مشغول به کار شد.
در سال ۱۸۳۰ دیکنز اولین عشق خود ماریا بیدنل[۶] را ملاقات کرد؛ کسی که گفته شده است مدل شخصیت دورا[۷] در رمان «دیوید کاپرفیلد« بود. رابطهی عشقیشان با عدم رضایت خانوادهی دورا مواجه شد و در نهایت با فرستادن دورا به مدرسهای در پاریس خاتمه یافت.
در سال ۱۸۳۴، دیکنز حرفهی روزنامهنگاری را در پیش گرفت. بحثهای پارلمان را گزارش میکرد و با دلیجان در انگلستان سفر میکرد تا پیکارهای انتخاباتی را پوشش دهد. در این دوران نام مستعار Boz را برای خود انتخاب کرد.
در سال ۱۸۳۶ با کاترین تامپسون هوگارتس، دختر جورج هوگارتس، ویراستار روزنامه عصر (evening chronicle) ازدواج کرد؛ ازدواجی که حاصل آن ده فرزند برای چارلز دیکنز و همسرش بود.
بعد از زندگی مختصری در خارج از انگلستان؛ ۱۸۴۴ در ایتالیا و ۱۸۴۶ در سوئد، دیکنز موفقیتهایش را با نوشتن رمانهای «دیوید کاپرفیلد ۱۸۴۹-۵۰«، «خانهی متروکه ۱۸۵۲-۵۳»، «دوران سختی ۱۸۵۴«، دوریت کوچک ۱۸۵۷«، «افسانهی دو شهر ۱۸۵۹» و «انتظار بزرگ ۱۸۶۱» ادامه داد. دیکنز همچنین ناشر، ویراستار و یکی از نویسندگان اصلی ژورنالهای «رواواژه ۱۸۵۰-۵۹» و «تمام سال ۱۸۵۸ –۷۰« بود.
در سال ۱۸۵۸ دیکنز از همسرش جدا شد. طلاق در آن زمان امری غیر قابل تصور بود؛ مخصوصاً برای شخص مشهوری چون او. به همین دلیل وی همسرش را به مدت بیست سال در خانهاش نگاه داشت تا هنگامی که همسرش فوت کرد و در این مدت در اماکن عمومی تظاهر به شاد بودن با یکدیگر میکردند. سرانجام در ژوئن سال ۱۸۷۰ چارلز دیکنز چشم از جهان فرو بست.
کاراکترها
شخصیتهای خلق شده توسط چارلز دیکنز از معروفترین کاراکترها در ادبیات انگلیس زبان هستند که به وضوح در ذهن باقی میمانند؛ به خصوص نامهایشان؛ مانند ابنزر اسکروج[۸] ، میسیز گمپ[۹] ، چارلز دارنی[۱۰] ، الیور تویست[۱۱] ، آبل مگویچ[۱۲] و بسیاری دیگر که به اندازهای مشهور هستند که حتی میتوان باور کرد که آنها در دنیای بیرون از داستان زندگی میکنند و داستانهایشان میتواند توسط نویسندگان دیگر ادامه پیدا کند.
داستانهای اپیزودیک
اکثر رمانهای مطرح دیکنز در ابتدا در ژورنالهای هفتگی، ماهانه و به صورت بخش بخش چاپ شدند و بعد از آن به شکل یک کتاب در آمدند. این نوشتههای تقسیم شده، داستانها را ارزان و البته قابل دسترس نمود و بخشهای جدید به شکل گستردهای متقاضی داشتند.
چرایی تکنیک نوشتن دیکنز به صورت اپیزودیک را میتوان با کمک ارتباط دیکنز و تصویرگران داستانهایش درک کرد. چند هنرمند که ایفاگر این نقش بودند، از دوستان صمیمی و محرم اسرار دیکنز بودند و از قصد نویسنده قبل از چاپ بخش بعدی آگاه بودند؛ بدین نحو با خواندن داستان و مطابقت و سازگاری بین نویسنده و تصویرگر، بهتر میتوان به قصد پنهان دیکنز در داستانهایش دست یافت. یک مثال خوب، رمان الیور تویست است؛ در قسمتی از این اثر، دیکنز الیور را در یک سرقت در معرض گرفتار شدن قرار میدهد. در پایان این بخش فقط تفنگی که به سمت الیور نشانه گرفته شده است را میبینیم. از خوانندگان انتظار است که حداقل یک ماه صبر کنند تا نتیجهی خارج شدن گلوله از تفنگ را ببینند. در حقیقت دیکنز شمار موفقیتهای بعدی الیور را فاش نمیکند و در این لحظه خوانندگان مجبورند صبر کنند تا ببینند پسر بچه زنده میماند یا نه.
اثر مهم دیگر نوشتههای اپیزودیک، مواجههاش با نظر خوانندگان بود. از آنجایی که دیکنز یک قسمت را خیلی جلوتر از زمان انتشارش نمینوشت، به وی اجازه میداد تا شاهد برخورد مردم باشد و بخشهایی را با توجه به عکسالعمل مردم جایگزین کند.
تفسیرهای اجتماعی
رمانهای چارلز دیکنز با وجود دارا بودن تمامی صفات و خصوصیات یک رمان موفق، آثاری هستند که به تفسیر و نقد جامعه نیز میپردازند. دیکنز یک منتقد خشمآلود نسبت به موضوعاتی همچون فقر و طبقهبندیهای جامعهی مربوط به زمان سلطنت ملکه ویکتوریا بود. در تمامی آثارش، دیکنز تمرکز خویش را بر انسانهایی با خصوصیات و تقریباً شیوهی زندگی مشترک حفظ میکند. دومین رمان دیکنز، الیور تویست(۱۸۳۹)، با توصیفاتش از فقر و جنایات شهری، خوانندگان را شوکه کرد و ارائه کردن تصویری شفاف و واقعی از لندنی کثیف را عهدهدار شد. بعد از آن با نشان دادن تصویری غمانگیز از کاراکتری فاحشه به نام نانسی، دیکنز تصویری انسانی و صفات و مرامی انسانی از چنین زنانی را در ذهن عموم خوانندگان بر جای گذاشت؛ زنانی که قبل از آن، به دید مایهی بدبختی و تأسف و ذاتا بدسیرت نگریسته میشدند؛ که نتیجهی سیستم اقتصادی و طبقهبندی ویکتوریایی بود.
دو رمان «خانهی متروکه» و «دوریت کوچک» به صورت استادانه و دقیقی انتقاد از نحوهی اداره و اساس دستگاه ویکتوریایی را بسط دادند؛ دعوای تمامنشدنی دادگاه وزارت دارایی سلطنتی که زندگی مردم را در «خانهی متروک» تباه میکند و حمله دوبارهی دیکنز در «دوریت کوچک» که در مورد بیکفایتی، فساد آشکار دستگاههای اداری و احتکار و انحصار در بازارهای نامرتب میباشد.
تکنیکهای نویسندگی
دیکنز اغلب با استفاده از شخصیتهایی آرمانگرا و با احساساتی کاملاً عاطفی که در تضاد با واقعیتهای زشت جامعه است، به توصیف وقایع در داستانهایش پرداخته است. برای مثال صحنهی مرگ نل کوچک در رمان «فروشگاه عجایب قدیمی» بر خوانندگان معاصر، به طور باور نکردنی موثر است. در سال ۱۹۳۰ چسترتون(۱۴ ) نویسندهی انگلیسی با نظر یکسانی میگوید «این مرگ نل کوچک نیست، بلکه زندگی نل کوچک است، چیزی که من به آن اعتراض دارم».
در الیور تویست، چارلز دیکنز تصویری از پسری جوان و آرمانگرا ارائه میدهد که به صورت فطری و غیرواقعبینانهای خیلی خوب است؛ به طوری که ارزشهای اخلاقیاش هرگز تحت تأثیر قرار نمیگیرد؛ چه توسط کارکنان جانور خوی یتیمخانه و یا حتی زمانی که به زور در دستهی جیببران جوان گرفتار میشود.
در دیگر رمانهای دیکنز نیز مرکزیت با کاراکتری آرمانگرا است سامرسون[۱۳] در خانهی متروکه و دوریت[۱۴] در دوریت کوچک. این آرمانگرایی فقط به روشنگری و برجسته کردن هدف اصلی دیکنز که نشان دادن وضعیت رقتانگیز جامعه است کمک میکند. بسیاری از رمانهایش به واقعیتهای اجتماعی نیز میپردازند؛ تمرکز بر مکانیسمهای کنترل اجتماعی که به صورت مستقیم زندگی مردم را در نظر دارند(برای مثال، شبکههای کارخانه در رمان دوران سختی و محرومسازی ریاکارانه در رمان دوست مشترکمان).
دیکنز همچنین از اتفاقات غیر قابل پیشبینی نیز استفاده میکند(برای مثال الیور تویست به ناگهان مشخص میشود که برادرزادهی گمشدهی خانوادهای از طبقهی مرفه است و به صورت اتفاقی او را از خطرات دستهی جیببرها نجات میدهند). این اتفاقات غیر منتظره مادهی اصلی رمانهای قرن هجدهم همچون رمانهای هنری فیلدینگ بودند؛ رمانهایی که دیکنز بسیار دوست داشت. اما برای دیکنز تنها وسیلهای برای طرح موضوع و نوشتن داستان نبود بلکه نشان انسانیت بود؛ که در نهایت این خوبی است که برنده میشود؛ و آن هم از راههای غیر منتظره.
عناصر اتوبیوگرافی(زیستنامهای)
درباره همهی نویسندگان گفته میشود که اجزایی از شرح زندگیشان در داستانهایشان قرار گرفته است، اما در مورد دیکنز این امر خیلی برجسته و قابل توجه است؛ هر چند چارلز دیکنز به خود زحمت میدهد تا آنچه را خود گذشتهی ننگین میداند، افشا نکند. دیوید کاپرفیلد یکی از نزدیکترین شخصیتها به خود نویسنده است. صحنههای «خانهی متروکه» از مرافعههای تمام نشدنی دادگاه و بحثهای حقوقی حاصل دورهی مختصر منشی دادگاه بودن وی است. خانوادهی دیکنز به علت فقر به زندان فرستاده شدند؛ موضوع مشترکی که در بسیاری از کتابهایش وجود دارد. و همچنین جزئیات تصویری از زندگی در زندان مارشالسی در رمان دوریت کوچک به علت تجربیات خود دیکنز از این موقعیت است. نل کوچک در رمان فروشگاه عجایب کهنه تصویری از خواهر زن دیکنز ارائه میدهد، پدر نیکلاس نیکل بای احتمالاً پدر خود دیکنز است؛ همانگونه که میسیز نیکل بای شبیه مادرش است. شخصیت پرافاده و مغرور پیپ در رمان انتظار بزرگ، وابستگیهای نزدیکی با خود نویسنده دارد. دیکنز احتمالاً از تجربیات دوران کودکیاش استفاده کرده است؛ اما او از وجود آنها خجالت زده بود و نمیخواست فاش کند که اینها را در زندگی
کثافتباری که فقر برایش ساخته بود درک کرده است. اشخاص کمی از جزئیات آن دوران دیکنز خبر داشتند تا اینکه شش سال بعد از مرگ دیکنز، جان فارستر[۱۵] زندگینامهی دیکنز را انتشار داد. گذشتهی ننگین در دوران ویکتوریایی میتوانست شهرت و آوازه او را لکهدار کند؛ همانگونه که برای تعدادی از شخصیتهای رمانهایش این اتفاق افتاد؛ و شاید این چیزی بود که خود دیکنز از آن میترسیده است.
1- Portsmouth
2- وابسته به داستانی که قهرمان آن رند و ولگرد است.
3- Tobias Smollet
4- Henry Fielding
5- William Giles
6- Maria Beadnell
7-Dora
8- Ebenezer Scrooge
9- Mrs Gamp
10- Charles Darnay
11- Oliver Twist
12- Abel Magwitch
13- Oscar Wield
14-Chesterton
15- Summerson
16- Dorrit
17- John Forster