شطرنج باد نخستین بار ۱۳۵۵ و در جشنوارهی جهانی تهران به نمایش در میآید. محمدرضا اصلانی، همشهری هنرمند و آوانگارد ما بود و ما با اشتیاق به تماشای این فیلم رفتیم تا بعد با غرور از آن یاد کنیم. با مجلهٔ رودکی همکاری میکردیم و معمولاً دربارهٔ فیلمهای ایرانی جشنواره مینوشتیم و قرار بود دربارهٔ فیلم شطرنج باد نیز بنویسیم. اما شطرنج باد با باد میرفت و دنیای فیلم ما را به خود راه نمیداد و ما ترجیح دادیم سکوت کنیم.
آیا به این علت که فیلم سخت و دشوار و فهمناپذیر بود؟ اصلانی در جشنواره میگفت که برای فهم فیلم من باید قرآن و مولانا و… را بفهمید. احتیاجی به این کار نبود و برای فیلم شطرنج باد به راحتی میشد معناتراشی کرد. اصولاً در آن زمان معنا کردن فیلمهایی که به ظاهر فهمناپذیر میرسیدند خود نوعی لذت زیباییشناسانه بود. مگر شطرنج باد از فیلمهایی چون «چشمه» و «خشت و آینه» و «سیاوش در تخت جمشید» دشوار فهمتر بود؟ اتفاقاً دلخوری ما بیشتر از این بود که چرا در شطرنج باد همه چیز چیده شده است و چرا فضاسازی و نمادپردازیاش آنقدر دم دستی و اغراق شده و گل درشت است؟ آیا برای نمایش تیرگی حاکم بر مناسبات یک خاندان باید فیلم را در تیرگی فرو برد؟ فیلم چنان کم نور بود که چهرهٔ بازیگران را به زحمت میتوانستیم تشخیص بدهیم. آیا اگر فیلم سایه بازی بود و یا اصولاً نور و تصویر نداشت، هنرمندانهتر بود؟ آیا برای نمایش فروپاشی یک خاندان اشرافی نمیشد از ترفندهای ظریفتری استفاده کرد؟
تماشاگران جشنوارهٔ تهران شطرنج باد را نپسندیدند و حتی تعدادی از آنها فیلم را هو کردند. این اتفاق در آن زمان نه یک شکست، که میتوانست نوعی پیروزی تلقی شود. مگر نه این که آنتونیونی نیز در جشنوارهٔ کن هو شد. اما بعدها همین فیلمساز به یکی از سینماگران شاخص تاریخ سینما بدل شد. روبر برسون هرگز مقبولیت عام نیافت، اما بعدها صدرنشین سینمای هنری جهان شد. اما شطرنج باد حتی به عنوان یک فیلم جنجالی و غیر متعارف نتوانست در حافظهٔ تاریخی سینمای ایران ثبت شود. بعدها دربارهٔ فیلمهای غیر متعارفی چون چشمه و سیاوش در تخت جمشید و خشت و آینه مطالب زیادی نوشته شد و این فیلمها بسیار بیشتر از آثار پر مخاطب و مصرفی در تاریخ ماندگار شدند. این اتفاق دربارهٔ شطرنج باد رخ نداد و این فیلم بعد از جشنواره به آرشیو رفت. فقط در سالهای بعد از انقلاب به تعداد محدودی به شکل ویدیو سیدی تکثیر شد و باز هم مخاطب خود را نیافت. این اواخر من فیلم را در یکی از شبکههای برون مرزی دیدم و در واقع ندیدم و نتوانستم تا انتها نگاه کنم. فیلمی که در پرده قابل دیدن نبود بدیهی است که در صفحهی کوچک تلویزیون و با صدای بد دیگر چیزی از آن باقی نمانده بود.
سی و چند سال از زمان شطرنج باد گذشته است و اکنون اصلانی با فیلم آتش سبز دوباره به فیلم بلند و سینمای اکران باز گشته است تا بار دیگر تاریخ تکرار شود و با دشوارگویی شگفتی بیافریند. آیا واقعاً تاریخ تکرار میشود؟ میگویند در یک رودخانه دوبار نمیتوان شنا کرد. اما فیلسوفی دیگر میگوید که تاریخ دومین بار به صورت کمدی مسخره تکرار میشود. در زمان شطرنج باد دنیا این اندازه شلوغ و ناامن نبود. طیفی از روشنفکران از گرسنگان بیافرا و جنگ ویتنام و ستمگریهای ساواک و بیعدالتیهای اجتماعی سخن میگفتند و طیفی دیگر بیتوجه به این حرفها فقط از هنر ناب و زیبایی شناسی فرم سخن به میان میآوردند. اما هر دو طیف میتوانستند در فضای امن یک کافه بنشینند و مثلاً دربارهی فیلمی چون شطرنج باد مجادله کنند. اما امروزه تمام طیفهای روشنفکری درگیر جهانی هستند که روز به روز ناامنتر میشود و دیگر کسی نمیتواند برای فیلمهایی چون شطرنج باد و یا آتش سبز چندان وقت بگذارد. البته حرفهایی زده میشود و به سرعت در میان اخبار ترورها و انفجارها وجنگهای منطقهای از یادها میرود. اما سخن من بر سر داستان تکرار تاریخ و مقایسهی شطرنج باد و آتش سبز نیست، من حرف دیگری دارم.
اصلانی به مناسبت نمایش فیلم آتش سبز در مصاحبه با ماهنامهٔ فیلم گفته است که: ( چیزی که در معماری ایران به شدت مطرح است، ایجاد فضا توسط زندگی انسانی در یک مکان است. اما در بناهای امروز تو خودت را اجرا نمیکنی بلکه این مکان است که خودش را اجرا میکند و به تو تحمیل میکند … درحالی که در معماری ایران … مثلاً ایوان خانه را ببین، اگر کسی بخواهد در فضایی تدریس کند، آنجا میشود کلاس درس، میتواند در همان ایوان بخوابد و آنجا اتاق خواب است، اگر آشپزی شود، آنجا آشپزخانه میشود. ماهنامه فیلم ـ شماره ۳۸۸ )
من نمیدانم این حرفها در مقیاس هنر معماری چقدر کارشناسانه است. اما میدانم که با اعجاز معماران گرامی میتوان در آپارتمانهای لانه زنبوری امروزی نیز میتوان چنین فضاهایی ساخت. مثلاً میتوان در دستشویی دوش آب گذاشت که بشود حمام. یا میتوان در دستشویی و حمام وسایل اضافی را جاسازی کرد که بشود انبار. نگارنده در سالهایی به نسبت طولانی در یک آپارتمان 50 متری زندگی میکردم و بخشی از هال را به اتاق کار خود بدل کرده بودم. در فیلم اجاره نشینها خوانندهٔ اپرا پشت بام خانه را به یک باغچه تبدیل کرد. میبینید که در آپارتمانهای امروزی نیز میتوان چنین فضاسازیهایی ایجاد کرد. اما من از اصلانی گرامی و دوستان عزیزی که نگاهی حسرت خوار به گذشته و معماری اصیل ایرانی دارند، پرسش دیگری دارم. آیا در کنار فضاسازیهای زیبایی که از آن نام بردید فضاهای زشت و خشونت بار نیز شکل نمیگرفت؟
در شطرنج باد در محیط یک خانهی اصیل ایرانی اندیشهٔ یک جنایت نطفه میبندد و اتفاق میافتد. قتل امیرکبیر در حمام فین کاشان رخ میدهد که یکی از معماریهای اصیل و ماندگار ایرانی است. در فیلم شازده احتجاب یک شاهزادهٔ قجری در تالار یک خانه ایرانی با بالش روی صورت یک مرد نگون بخت مینشیند و قربانیاش را خفه میکند. امیدوارم اصلانی و دوستان دیگری که نوستالژی گذشته دارند، به این وقایع نیز بیندیشند.