بررسی چگونگی ارتباط اسطوره و سینما به مثابه ابزاری در خدمت تفکر جمعی
*مقالهی زیر بخشی از مقالهای مفصل با همین عنوان است که به منظور نشر در این نشریه انتخاب شده است.
سالیان متمادی است که بشر با اساطیر خو گرفته و تاثیر آنها را در جایجای زندگی خود مشاهده میکند. از همان عصر پارینهسنگی و زندگی در غارها گرفته تا عصر مدرن و پسامدرن امروز، هر انسانی در مراحل مختلفی از زندگی با اساطیر خاص فرهنگیاش مرتبط بوده و در تصمیمگیریهای بزرگ زندگیاش از آنها وام گرفته است. عدهای از اندیشمندان معاصر بر این باورند که اساطیر از کارکرد اولیهی خود در زندگی انسانها فاصله گرفتهاند و دیگر نمیتوان نقش زیادی در زندگی بشر برای آنها در نظر گرفت. اما برخی دیگر با اعتقادی راسخ بر این باورند که مفهوم اسطوره مانند بسیاری از مفاهیم سنتی دیگر در جهان امروز دچار تحول شده است و برای بازشناخت و بررسی پیامدهای آن احتیاج به کنکاشی دقیق و منظم داریم؛ دیگر نمیتوان برداشت خود از اسطوره را تنها به سرگذشتهای شگفتانگیز شخصیتهای افسانهای یونانی و قهرمانان شاهنامهای محدود کرد بلکه کمی دقت در اطراف خود میتوانیم شاهد اساطیری باشیم که هر لحظه در گوشه و کنار جهان ساخته میشوند و به لحاظ کارکرد تأثیری به مراتب بیشتر از اساطیر سنتی دارند. البته نباید از نظر دور داشت که مطابقبررسیهای زمانمند، اساطیر جدید زمانهی ما در اغلب موارد تاثیرات مقطعی داشتهاند و نسبت به اساطیر جهان قدیم ناپایدارترند. اسطورههای سنتی جهان قدیم که مورد بحث این مقاله است به علت اشتراکات عمیقی که با ذات بشر داشتهاند، از یک طرف و هماهنگی آنها در اکثر فرهنگها با یکدیگر از طرف دیگر، در ناخودآگاه ذهن انسانها نفوذ کرده و تاثیرات بهسزایی برجاگذاشتهاند. نوشته زیر میکوشد ارتباط میان این اساطیر را با سینما و مشخصاً فیلمنامهنویسی بررسی کند و زمینههای اشتراکی آنها را بیشتر بشکافد.
بیان تعریف مشخص و واحدی از اسطوره که تمام انواع و اقسام آن در همهی ادوار زمانی را در برگیرد کار بسیار دشواری است و تلاش اسطورهشناسان هم در این زمینه اغلب نتیجهی مطلوبی نداشته است. «کتایون مزداپور» در مصاحبه خود با «محمدرضا ارشاد» این نکته را خاطرنشان میکند که «اسطوره خصوصا در معنای فارسی و معادلی برای واژهی Myth تعریفناپذیر است. زیرا در طی زمان و مکان و در فرهنگهای گوناگون بار معنایی خاص و متفاوت با دیگر معانی به آن داده شده است»[1]. طبق این نظریه، اسطوره در هر زمانه و دورهای به تعریفی (بازتعریفی) جدید نیاز دارد تا بتوان در سایهی آن، اقسام جدید و گونهگون اسطوره را نیز در نظر گرفت. در مقابل این نظریه، برخی دیگر از اسطورهشناسان دست به ابداع تعاریفی کلی زدهاند و سعی کردهاند با استفاده از آن تعاریف تئوریهای خود را عملی سازند. «میرچا الیاده» در کتاب «اسطوره، رویا، راز» با دوریکردن از تعریف قرن نوزدهمی اسطوره (هر آنچه با واقعیت تضاد داشت) و تعاریف ماقبل آن (هر آنچه با تورات و انجیل قابل توجیه نبود) تبیین قابلقبولتری از اسطوره بیان کرده که در نوع خود تبیین ارزشمندی است. وی اسطوره را نوعی تفکر جمعی می داند که در تاریخ عمومی اندیشه بشر جای دارد و در مراحل مختلف تکاملی هرگز به صورت کامل منسوخ نمیشود[2]. به کار بردن تعبیر «تفکر جمعی» برای اسطوره نزدیکی زیادی با تعریف فلسفی از سینما دارد که آنهم در حقیقت نوعی از همین تفکر جمعی است. اندیشه یکسانپنداری و وانهادن ذهن در بستر خیال هم در اسطوره و هم در سینما به خوبی مشهود است. تنها تفاوت آنها را شاید بتوان در ابزار مورد استفادهشان دانست که میزان اثر بخشیشان هم با نحوهی استفاده از همین ابزارها تعریف میشود. اسطوره با استفاده از شیوههای سنتی انتقال، مفاهیم خود را دهان به دهان از نسلی به نسل دیگر منتقل میکند و سینما با استفاده از عناصر تصویر و صدا به شیوهای شاید مدرنتر همین کار را انجام میدهد. در یک مقایسه ابتدایی میتوان گفت اسطوره به دلیل ابزار سادهی مورد نیازش بسیار آسانتر و سریعتر از دیگر نمونههای مشابه در بستر فرهنگی جوامع حرکت میکند و ماندگاری بیشتری به خود میبیند.
مشکلی که در این میان وجود دارد نزاعی است که بین برخی اسطورهشناسان و نظریهپردازان سینمایی در مورد ارتباط اسطوره و سینما به وجود آمده است. اسطورهشناسان بسیاری مخالف استفادهی اساطیر در سینما هستند و معتقدند که ارزش اساطیر با به تصویر درآمدن از طریق سینما از بین میرود و کارکرد اخلاقی- فرهنگی خود را از دست میدهد. آنان معتقدند در اساطیر نوعی تقدس وجود دارد که باید حفظ شود و آنهم شیوهی انتقال سنتی آن است که اگر از قالب خود خارج شود با سرعت فزایندهای باعث نابودی اساطیر میشود. در مقابل عدهای از نظریه پردازان سینمایی معتقدند اساطیر در جهان مدرن به سینما نیاز دارند و اگر بخواهیم آنها را در عصر اطلاعات ماندگار کنیم ناچار از تصویری ساختن آنها هستیم. چند سالی است که از شدت این مباحثات کم شده است و متفکران جدید رأی به تلفیق این دو گزاره دادهاند. اسطورهشناسان جدید قبول کردهاند که با به تصویر کشیدن صحیح مفاهیم اسطورهمحور، نه تنها چیزی از آن مفاهیم کم نمیشود، بلکه در درازمدت باعث ماندگاری و گرایش بیشتر مردم به آنها خواهد شد. نظریهپردازان سینمایی هم با در نظر گرفتن این نکته که برای خلق اثر هنری در هر صورت به اساطیر نیاز دارند خواسته یا ناخواسته آن عناصر را در فیلمهایشان دخالت میدهند، رفتهرفته گرایشات انحصارگرایانه را کنار گذاشته و در پی استفاده از اساطیر در فیلمهایشان هستند. به عبارت روشنتر فیلمسازان خلاق پیبردهاند که برای ساخت فیلم خود، یا باید افسانهها و اساطیر جدیدی خلق کنند و یا از همان نمونههای قدیمی به شیوهای کارآمد و بهروز استفاده کنند. طبیعی است که در سیستمی که بازپرداخت سرمایه حرف اول را میزند ساخت فیلمهایی که وامدار اساطیر جای گرفته در فرهنگ مردم هستند بسیار عاقلانهتر است و میزان ریسک را بسیار پایین میآورد. چون اساطیر به هر حال در ناخودآگاه مردم ریشه دواندهاند و مردم هم از بهتصویر کشیدهشدن اساطیری که برایشان به رؤیاهایی شیرین تبدیل شده است لذت بیشتری میبرند[3].
«اسطورهها سرنخهایی به سوی عمیقترین توانهای معنوی ما هستند و میتوانند ما را به شادی، اشراق و حتی جذبه رهنمون شوند»[4].
جملهی فوق از «جوزف کمبل» به عنوان یکی از اسطورهشناسان بهنام نقل شده است که نوع دیگری از ارتباط سینما و اسطوره را مطرح میکند. در سینمای متعالی و ایدهال هم دستیافتن به عمق احساس مخاطب و فتح آن یک هدف آرمانی و اصیل است که با رسیدن به آن میتوان هر احساسی اعم از شادی و غم را در وی برانگیخت. فیلمهای خوب و اسطورههای مردمی وقتی بتوانند به احساسات مخاطب خود احترام گذاشته و آنرا درک کنند تا مدتهای مدید در اذهان آنان باقی مانده و اثر خود را حفظ میکنند. مطمئنا وقتی دو پدیدهی فرهنگی که تا این حد در اهدافشان به یکدیگر نزدیکاند، با هم تلفیق شوند و به سوی هدف مشترک پیش روند نتیجه فوق العادهای حاصل خواهد شد. چون از یک طرف مخاطب با جذابیتهای بصری سینما روبرو شده و جذب آنها میشود و از طرف دیگر در طول فیلم با مفاهیم اسطورهمحوری هم روبرو میشود که در طول زندگیاش با آنها آشنا بوده است و احساس قرابت شیرینی نسبت به آنها احساس میکند.
خواستگاه مشترک اساطیر نکتهی دیگری است که در بحث ارتباط سینما و اسطوره بسیار حائز اهمیت است. اسطورهشناسان معتقدند خواستگاه تمام اساطیر ایران به اساطیر هند و ایرانی بازمیگردد که در زمانهای گذشته تبادلات و اشتراکات فرهنگی بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتهاند. در حال حاضر هم میتوانیم با نگاهی اجمالی شاهد این اشتراکات باشیم که عمدتا در آداب و رسوم قومی و ملی این فرهنگها نمود یافته است. از سوی دیگر با بررسی روششناسانه تاریخ اساطیر و به طور کلی تاریخ جهان میتوان دریافت خواستگاه قومی و ملیتی اساطیر هند و ایرانی، هند و اروپایی است. اگر فرهنگ آمریکایی را هم مخلوطی از دیگر فرهنگهای جهان بدانیم میتوان نتیجه گرفت بسیاری از داستانها، رمانسها، ضربالمثلها و قصههای دوران کودکی و حال ما نمونهای مشابه در آنسوی آبها داشته و دارد که تنها عامل آنرا همین اشتراکات فرهنگی میتوان دانست. این ویژگی جهانشمولی اساطیر وقتی در کنار هدف اقناع مخاطبان گسترده در سینما قرار میگیرد نتایج بسیار چشمگیری خواهد داشت. فیلمنامهنویسان سینما میتوانند با دستگذاشتن بر اساطیری که از خواستگاه مشترک بیشتری برخوردارند بر جهان شمولی اثر خویش بیفزایند و به موفقیت کار خود بیشتر بیندیشند.
ویژگی مهم دیگر این اساطیر جهانشمول که میتواند بسیار به فیلمنامهنویسان کمک کند ساختار نظاممند آنها به لحاظ دراماتیک است. اساطیر مورد بحث اغلب از تمام ملزومات یک درام تاثیرگذار برخوردارند و فیلمنامهنویس میتواند با تغییرات نه چندان مشکل، اثری خلق کند که برای تماشاگر امروزی کاملاً جذاب باشد. اساطیر شخصیتمحور به راحتی میتوانند به فیلمی شحصیتمحور تبدیل شوند و همینطور اساطیری که به یک واقعه مهم اشاره میکنند توان تبدیل به فیلمی از همان سنخ را دارند. اگر همان نظریه معروف سی و شش وضعیت نمایشی هم را قبول کنیم میتوان دایره تفاوت داستانهای امروزی و قدیم را هم محدودتر فرض کرد و فیلمنامهنویسان را ناگزیر از پرداخت داستان های مشابه با سر و شکل جدیدتر دانست.
اما وجود پایگاه مشترک قومی و ملیتی برای اساطیر مانع تفاوتها و تحریفهای ساختاری گریزناپذیر نگشته است و به همین خاطر میتوان در اساطیر مشترک بین ملتها شاهد تفاوتهای جزئی و قابل اغماض بود. عنصر زمان و تاریخ در این وضعیت عامل بسیار مهمی محسوب شده و کار را تا بدانجا پیش برده است که در داخل یک فرهنگ و قومیت کوچک هم روایتهای بعضاً متضادی از یک اسطوره واحد به چشم میخورد. از طرف دیگر نمیتوان علاقه و دلبستگی ویژه مردم جهان را نسبت به اساطیر ذهنیشان نادیده گرفت و رأی به صحت یک روایت خاص داد. مفهوم مورد نظر یک گروه کوچک از مردم هم اهمیت خود را دارد و میتواند بعد از تولید اثر شرایط را برای سازندگان دشوار کند. اکنون شاید بتوان گفت یکی از دلایلی که فیلمنامهنویسان و تهیه کنندگان کمتر به سراغ چنین سوژهها و طرحهایی نمیروند همین ترس از اعتراضات و مخالفتهای هواداران باشد. این مشکل بیشتر در اساطیر بسیار فراگیر و جهانشمول خودنمایی میکند و تا اندازهای قابل اطلاق بر نمونههای مختص یک قومیت محدود نمیشود. چون اصول مشترک نوع دوم بیشتر است و فیلمنامهنویس قدرت مانور بیشتری برای توسعه و بسط درام خود دارد. موقعیت فرهنگی و سیاسی جوامع هم در مواجهه با چنین شرایطی بسیار قابل اهمیت است و طبیعی است در جوامع سنتیتر دست فیلمنامهنویسان بسیار بستهتر است. شاید با برخورد سختگیرانهتر باید بگوییم در حقیقت هنر فیلمنامهنویس خلق اثری است که فارغ از مشکلات اینچنینی به پیرنگ اصلی درام بپردازد و با تکیه بر آن و پرهیز از امکانات شبههبرانگیز اثری خلق کند که از هر جهت شایسته تقدیر باشد. مطمئنا اگر فیلمنامه و فیلم ساخته شده بر اساس آن بتواند به عمق احساس مخاطب دست یابد دیگر جای هیچ اعتراضی باقی نمیماند و افراد معترض به راحتی در رویای جدیدی فرو میروند و شاید اسطوره جدیدی در خلال آن رویا برایشان شکل بگیرد.
سینماگران جهان غرب با توجه به اهمیت موارد ذکر شده سالهاست که نگرش خاصی به اساطیر خود داشته و در بسیاری از فیلمهای خود از آنها استفاده کردهاند. نظام هالیوودی در ابتدای شروع به کار خود با بازسازی همان اساطیر به همان صورت موجود و خام، فیلمهایی تولید کرده است که شاید از نقطه نظر یک اثر سینمایی چندان قابل توجه نباشد؛ اما همین برداشت ابتدایی هم بعد از گذشت چند سال توانست مسیر صحیح خود را بیابد و به عنوان یک گونهی شاخص در سینمای جهان شناخته شود. این پیشرفت در سالهای اخیر تا حدی بوده است که توان رویارویی دیگر فیلمسازان جهان با نمونههای هالیوودی را از آنها سلب کرده و در اکثر موارد مفاهیم اسطوره محور در دیگر فرهنگها را هم دستخوش دگرگونی و تغییر کرده است. تغییری که شاید در دراز مدت باعث غلبهی یک نوع نگرش و سلطهی آن بر دیگر نمونه ها شود.
پاورقیها
1- گستره ی اسطوره – محمد رضا ارشاد – نشر هرمس – ص 259
2- اسطوره، رویا، راز – میرچا الیاده – رویا منجم – نشر فکر روز- ص 23
3- برای اطلاعات بیشتر رک: مقاله ستایش یا نکوهش؛ بررسی رویکردهای دین در مطالعات سینمایی – جان لیدن – یحیی نطنزی – فصلنامه آفرینه – پیش شماره ی دوم
4- قدرت اسطوره – جوزف کمبل – عباس مخبر – نشر مرکز – ص 14