به شهدای نماز ظهر عاشورا
آن باد داغدیده دوباره وزان شده است
این خاک زخمخورده، پریشان از آن شده است
آتش به عمر معرکهگیران ماتمت!
انگار باز مرثیهی آب، نان شده است
نامت چه کرده – مولا! – با بغض واژهها؟
کاینگونه خون ز دیدهی شعرم روان شده است…
مبدا: مدینه
مقصد: کوفه
مگر دلی
نامه نوشته، با دل تو همزبان شده است؟
از: کوفیان
به: پور رسول خدا؛ حسین
– مولا بیا!
نه! کوفه مگر مهربان شده است؟!
مولا میا! به غربت آیینهها قسم!
آه از غمی که شادی آهنگران شده است!
حرکت… ادامه… کرب و بلا… چند آه بعد
احساس میکنی که زمین، آسمان شده است
ای نقطه! حرف! واژه! قلم! دل! … وضو بگیر!
روز دهم…
– غریب اماما! اذان شده است
قد قامتت بلند که: اینک نماز ظهر!
جمعی نگاهدار تو ای راز سر به مهر!
***
آنک قیام خون خدا میر ماست این
– الله اکبر!
آری، تکبیر ماست این
چشمان او تلاوت آیات مکیاند
– الحمدُ…
شکر! – کرب و بلا! – میر ماست این
اکبر… رکوع… هان! به کماندارها بگو؛
ای داغ بر جبین شما! تیر ماست این
بوی قیام میدهد این سجده، گوش کن…
– سبحان ربّی…
اشک نه! شمشیر ماست این
برخیز اگرچه تشنه…
– بحولِ…
خدای من!
دریا شده فرات؟ …
نه! تصویر ماست این
عباس را ببین چه قنوتی گرفته است…!
شمشیرشان کجاست؟ علمگیر ماست این
تیر سه شعبه نیست که از خیمه میرسد
شور دعای کودک بیشیر ماست این
ای نعلهای نو! همه تن در تشهّدیم
سر…
– السلامُ…
نیزه! …
تقدیر ماست این
بعد از نماز ظهر تو، «تعقیب» دیدنی است
هنگام عصر، بوی خوش سیب دیدنی است
***
روشنترین دمی که خدا آفرید بود
روزی که شب دوباره شبیهش ندید بود
لب تشنه بود قبله؛ عدو، دائم الوضو
جز این از آن شقاوت کوفی بعید بود…
بعد از نماز ظهر وَ پیش از امام عصر
جانی که میهمان خدا شد «سعید» بود (۱)
جسمی پر از نشانهی ایمان و کفر داشت
رویش اگرچه سرخ، در آن دم سپید بود
بر دل – دلیر – آن که از این دست، پا گذاشت
بر تن – فروتن – آن که چنین خط کشید بود
«عمْرو بن قرظه» نیز در آشوب اشقیا (۲)
با عشق ایستاد… که او هم سعید بود
سر تا به پا سپر… پسر نور در نماز…
آن رکعتین کوته، رازی رشید بود
دلدار در تشهد و دل در شهادتین…
این واپسین ترنّم چندین شهید بود
راوی به کوری همهی تیرها نوشت:
چشم امام، بدرقهشان کرد تا بهشت
…
۱ – سعید بن عبدالله حنفی (شهید نماز ظهر عاشورا)
۲ – عمرو بن قرظه انصاری (شهید نماز ظهر عاشورا)