به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم، احسان عبدی‌پور، نویسنده و کارگردان جوان سینمای کشورمان که در جمع علاقه‌مندان به ادبیات و سینما در مدرسه اسلامی هنر حاضر شده بود، در سخنانی با بیان اینکه سینما، ادبیات و موسیقی در زمره امور مهم زندگی من نیستند، گفت: اصراری به هیچکدام از عناوینی که اکنون من را با آن می‌شناسند، ندارم. با نبودن آن‌ها زندگی‌ام مختل نمی‌شود. حتی این عناوین سومین امر مهم زندگی من هم نیستند بلکه این، خود زندگی است برایم از هر چیزی مهمتر است.

عبدی‌پور اشاره کرد: دوست دارم یک چیزهایی را در زندگی تجربه کنم، اگر خوشایندم نباشند، رهایشان می‌کنم و اگر دوستشان داشته باشم، آنقدر پیگیرش می‌شوم که از آن زده نشوم.

این نویسنده و کارگردان سینما امور عینی را مهم ارزیابی و تصریح کرد: آن چیزی که برای من مهم است و می‌تواند نظر من را به خودش جلب کند، رویدادهایی است که عینیت داشته باشند. زمانی که سینما می‌خواندم، هر چه در مورد سینما و تاثیر کات‌ها و غیره می‌شنیدم، سرم پایین بود به محض اینکه اسم فیلمی مطرح می‌شد و می‌توانستم همه حرف‌ها و تئور‌ی‌ها را روی یک فیلم عینی پیاده کنم سرم را بالا می‌گرفتم و در بحث شرکت می‌کردم.

عبدی‌پور درباره ورودش به دنیای ادبیات و داستان‌نویسی هم با بیان اینکه هنوز خودش را در دسته‌بندی ادبیاتی‌ها نمی‌داند، تاکید کرد: خیلی نمی‌توانم درباره ادبیات صحبت کنم. به نظرم صحیح نیست من در ردیف داستان‌نویسان بنشینم. مسئله‌ام امتیاز دادن به نوشته‌ها نیست. مسئله‌ام این نیست که برای من این نوشته‌ها در امتداد زندگی هستند و من اصلاً حواسم نیست که وارد ادبیات شده‌ام یا نه.

وی ادامه داد: یک بار مطلبی را برای یک برنامه‌ای نوشتم و یک قصه مفصلی برایش پیش آمد. بعدها با مجله «همشهری داستان» آشنا شدم، همان متن را از طریق دوستی برای مجله فرستادم. گفتم شاید به دردشان بخورد. یک روز دیدم مطلب چاپ شده و سردبیر هم ابتدای مجله توصیه کرده مطلب عبدی‌پور را بخوانید. همین‌قدر بی‌قصد آغاز شد. بعد از آن پیشنهادهایی می‌آمد که می‌نویسی؛ و من هر بار نوشتم و رسیدم به اینجا که تعداد محدودی نوشته دارم.

عبدی‌پور در پاسخ به این سوال که چرا با وجود اینکه داستان‌های خوبی نوشته‌ای اما همچنان خود را داستان‌نویس فرض نمی‌کنی؟، پاسخ داد: چون تجربه زیسته و آن چیزی که بر من گذشته است و آنچه من به عنوان داستان شناختم، اصلاً از ادبیات شروع نشد. به نوعی دیگر من کلاً آدم کم‌کتاب‌خوانی بودم، حتی در سینما هم فیلم‌باز نیستم. من در جهان داستان‌هایی که خلق کرده‌ام، صرفاً زیسته‌ام. راویانی در زندگی دارم که اصلاً از چیزی به نام ادبیات خبر ندارند. از متل، قصه و شاهنامه خبر دارند اما از دستاوردی که از قرن 17 به این طرف شکل گرفت و اسمش ادبیات است، کاملاً بی‌خبر هستند.

نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی «تنهای تنهای تنها» به نقش بوشهر، سرزمینی که در آن متولد شده و رشد یافته، در شکل‌گیری داستان‌هایش اشاره کرد و یادآور شد: من از سرزمینی می‌آیم که دروغگوها جز کسر بالای هرم یک شهر بودند. مثلا ما عطار داشتیم، نانوا داشتیم، پاسبان داشتیم و دروغگو هم داشتیم. و این دروغگو‌ها که 50، 60 سال است که از مرگشان می‌گذرد، هنوز قصه‌هایشان را نقل می‌کنیم. آن دروغگوها سوپاپ شهر بودند. چیزهایی می‌گفتند که در زندگی نبود و ما آن‌ها را می‌خواستیم.

نویسنده داستان «رساله مومو سیاه» افزود: من زیر دست چنین آدم‌هایی در چنین شهری بزرگ شدم و بعد خودم هم کمی هوش به خرج دادم و رفتم کمی کتاب خواندم. وقتی با داستان و رمان مدرن آشنا شدم، دیدم این وسیله‌ها خودشان شاخ بازی درمی‌آورند و قصه را زمین می‌زنند. آنقدر جلو آمدیم که با سینما و ادبیاتی ضد قصه مواجه شدیم.

این نویسنده با انتقاد از فاصله گرفتن داستان مدرن از قصه‌گویی گفت: ادبیاتی که قرار بود پیچیدگی‌های زندگی را ساده کند، خودش به یک چیز پیچیده تبدیل شد و چند نفر لازم بود بیایند توضیحش دهند. ادبیات قرار بود گرهی از زندگی را باز کند اما خودش تبدیل به گرهی در زندگی شد. این نوع ادبیاتی که من به آن علاقه ندارم و دوست دارم خیلی ساده‌تر و بدوی‌تر به آن نگاه کنم، مشکل از اینجا شروع شد که ابزار مدرن ادبیات مثل ابزار مدرن سینما مخل آسایش شده‌اند. تمرد می‌کنند. لذا من علاقه پیدا کرده‌ام به کاهش نقش ادبیات و سینما در انتقال روایت.

وی در پاسخ به این سوال که شخصیت‌های داستان‌هایش را چگونه پیدا می‌کند؟ گفت: من آدم‌های زیادی در زندگی داشته‌ام و دارم. ممکن است شخصیت‌های داستان برآیند سکنات و وجنات چند شخصیت باشند که پیرامون من بوده‌اند یا هستند.

احسان عبدی‌پور در پایان در پاسخ به این سوال که نوشتن از مذهب و اعتقادات دینی در داستان در جاهایی شعارزدگی و دلزدگی ایجاد می‌کند، گفت: متاسفانه 90 درصد از نوشته‌هایی که پیرامون مذهب نوشته می‌شوند، شعاری‌اند و وقتی ما در چنین فضایی هستیم، داستان‌نویسانمان هم به این بلیه گرفتار می‌شوند. پیشنهادی که من دارم، اصلاً نبوغ نمی‌خواهد؛ کافی است دو درصد هوش به خرج دهیم و آن 90 درصد را کنار بزنیم و همه کارهایی را که دیگران انجام می‌دهند، انجام ندهیم. سعی کنیم همه کارهایی که اذیتمان کرده‌اند و حالمان را ناخوش، از آن‌ها پرهیز کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 + سه =