«از آنجا که شاعر سرگشته در عالم تقلید، بیدلیل مجذوب جزء خرد ناپذیر روح میشود، ما نیز این حق را به خویش میدهیم تا دنبالهروی او باشیم و وی را به مثابهی یک مدل نقاشی بدانیم و همان را روی کاغذ بیاوریم. هنر تقلیدی چیزی فرودستتر از واقعیت میآفریند و به واقع کشش آن به سمت فرو دست روح آدمی است نه بالا دست؛ در نهایت باید بدانیم آن را با اظهاراتی خوشایند تمجید نکنیم چرا که نویسنده با پر و بال دادن این عنصر از روح به تخریب جزء خرد گرای روح میپردازد. درست مثل اینکه بدها را به قدرت بنشانی و مملکت را به آنها بسپاری و خوبان را نابود کنی. لذا شاعر تقلیدگرا با لحنی دلچسب اما نارسا، عنصری بیمعنا علم میکند که قادر نیست حتی برتر را از کمتر تمیز دهد و چیزی را گاهی این و گاهی آن قلمداد میکند.»
افلاطون
«رمان را جزئی مفید و مؤثر از تخیل اخلاقگرا میدانم؛ شکلی از ادبیات که اغلب دشواری و پیچیدگی و جذابیت زندگی در اجتماع را برای ما میشکافد و به بهترین نحو، تناقض و گونهگونی انسانی ما را پرورش میدهد.»
لیونل تریلینگ[۱]
«چیزی با عنوان کتاب اخلاقی یا غیر اخلاقی نداریم. کتابها یا خوب نوشته میشوند یا بد فقط همین!»
اُسکار وایلد[۲]
برای آن دسته از پژوهشگرانی که به مطالعهی همزمان زیباییشناسی و اخلاق علاقهمندند، جدیداً «نوئل
کارول[۳] » مقالهای در باب «هنر و نقد اخلاقی» در نشریه «علم اخلاق» به چاپ رسانده است. در حقیقت این تألیفات را میتوان جبرانی برای جای خالی این دسته آثار برشمرد. همانطور که نوئل کارول هم در آغاز مقالهاش اشاره میکند، شاید انبوه آثار منتشر شده «نقد اضافی هنر» به فقدان شگفتآور آثار فلاسفه «انگلیسی – آمریکایی» در این حوزه خاتمه دهد.
در قرن بیستم «پرش از هنرمند» هم به خاطر مرکزیت یافتن ارتباط میان «اخلاق و زیباشناسی» در منظر افلاطون تا فلاسفه قرن ۱۸، و هم به خاطر تعالیم فلسفی خارج از حوزه دانشگاهی انگلیسی – آمریکایی، افزایش بسزایی یافته است.
از آنجا که در ده پانزده سال اخیر، این اثر بوده که بیشترین تحول و شکوفایی را دربرداشته است، و نیز به خاطر هدایت مقاله به این سمت، بحث را به تجدید دو حوزه مهم در نظرگاه تحلیلی فلاسفه انگلیسی – آمریکایی اختصاص میدهم، یعنی:
۱- تحقیقاتی که با تحقق «نقش هنر و زیبایی شناسی» در توسعه «ادراک و پنداشت اخلاقی» همراه است.
۲- ارتباط میان ارزشهای اخلاقی و زیباییشناسی
سهم گستردهای از آثار زیباییشناسی اخیر بر ارتباط میان هنر و اخلاق تأکید داشته است. ارتباطی که سالها مهم انگاشته شده اما همانطور که ذکر شد، در بهترین سالهای فلسفی دو قرن اخیر نادیده گرفته شده است.
این مسامحه ناشی از تلاشهای متعصبانه در تعریف و دفاع ارزش ذاتی هنر است، که هر ردپایی از ابزار انگاری را انکار میکند و ارزش واقعی هنر را در تأثیرات اخلاقی و آموزشی آن میداند. اما آنچنانکه منتقدان اخیر نیز بر این نظریه تأکید میکنند، زیباییشناسی حاصل (که هدف آن نجات هنر از یک مشت موعظه و درس اخلاق بوده) اغلب، خود شکلی از فرمالیسم تعصبآمیز تحویل داده است.
آن دسته از کسانی که در حوزه زیباییشناسی معاصر فعالیت میکنند، تلاششان برای ترسیم ارتباط میان «هنر و اخلاق» در مسیری بوده که از ضعفهای هر دو مکتب «زیباییشناسی و ابزار گرایی» اجتناب کند. در این تلاش به نوعی زیباییشناسی با اخلاق همراستا شده است. در همین اواخر نیز گرایش غالب در میان فلاسفه آمریکایی و بریتانیایی «علم اخلاق» مربوط به گرایشهای «کانتی» بوده است.
جدال در این زمینه وقتی پایان گرفت که «علم اخلاق» در حوزه واژگانی بایاشناسیک یا نتیجهباور تعریف شد و به گونهای مرتب گشت که «توافق» در این زمینه به رعایت اصول منصفانه در مصلحتهای شخصی هر دو طرف بینجامد و «عدم توافق» هم در پیرامون ساختار نیات و تعهدات و ارتباط اخلاقی نسبت به نتایج اعمال شخصی، تعریف شود.
جدیداً گرایش به سمتی بوده که به اصطلاح «اخلاق نیکو» یا «فضیلت اخلاقی» خوانده میشود. در سنت اخلاق نیکو بیشتر به توسعه دراز مدت مؤلفههای چون «شخصیت»، «عواطف» و «اخلاق» متمرکز بوده تا گرایش به سمت یک سری اصول کلی.
اختلاف نظر در این حوزه گاه به خاطر اصطلاح «اخلاق متعدانه» در برابر اصطلاح «اخلاق شخصیتی» است.
خوشبختانه این مسئله در تلاشهای اخیر زیباییشناسی با هم جفت و جور شده است. وقتی یک مؤلفه از «علم اخلاق» ارسطویی با هنر آمیخته میشود، میتوان ادعا کرد وسیلهای برای تخیل ادراک، احساس و دریافت فراهم شده است.
«پیتر لامارک[۴] » با اشاره به مدرسه «علم اخلاق» این خصوصیت را این گونه تعریف میکند: وظیفه اصلی علم اخلاق ساخت و پرداخت یک مشت اصول کلی نیست، بلکه تأکید بر فردیت موقعیتهای اخلاقی و رسیدن به این عقیده است که اختلافهای اخلاقی در تفاوت بین عقاید نیست بلکه در چگونگی نگریستن به دنیا و مافیهاست.
با تشابهات کم و بیش یکسان میتوان به ادبیات اشاره کرد، مثلاً میان «کنشگر اخلاقی قصه» و «خواننده اثر».
در این مثال کنشگر اخلاقی و مخاطب هر دو در معرض رویایی با موقعیتهای پیچیده اخلاقی هستند. هر دو چشماندازی خیالی از موقعیتهای ایجاد شده میسازند که انتخاب و تصمیمگیری آنها منجر به یک واکنش مناسب یا قضاوت اخلاقی میشود.
در سوی دیگر نیز با این تصمیمگیری، یک درونبینی اخلاقی یا به اصطلاح «شیوه دید» در ذهن مخاطب ایجاد میشود. پس اثر ادبی نه با بیان و تدوین یک مشت اصول اخلاقگرا، بلکه با ارائه چشمانداز و نگرهی جدید نسبت به جهان، به خوانندهی خود چیزی میآموزد.
فهرست فلاسفه معاصر که به ارتباط نزدیک میان «زیبایی شناسی و دریافت اخلاقی» تأکید کردهاند، بلند بالاست. میتوان از میان آنها به «واین بوس[۵] »، «نوئل کارول»، «گریگوری کوری[۶] »، «ریچارد الدریج[۷] »، «آیریس مورداک[۸] » «مارتانوز بام[۹] » «فرانک پالمر[۱۰] »، «جان پاسمور[۱۱] »، و هیلاری پوتنام[۱۲] و سوزان فجین[۱۳] ، اشاره کرد.
اکثر این مؤلفان در مباحث خود بر «هنر روایی»یعنی قالبهای شعر، داستان، تئاتر و سینما تأکید دارند و نقش عامه «دانش گزارهای» را در برابر «ارتباط اخلاقگرا در هنر» رد کردهاند.
همه آنها اظهار کردهاند که هنر بیشتر از آنکه «حرف بزند»، «نشان» میدهد یا دو صد گفته چون نیمکردار نیست!
کسانی چون مورداک، نوزبام، پالمر و پاسمور بر اهمیت احساس و ادراک در ارزیابی اخلاقی شخصیت و موقعیت، تأکید کردهاند.
افرادی چون کارول، مک کورمیک و پونتام هم معتقد به ایجاد اعتدال در مفاهیم اخلاقی هستند و افرادی چون بوث، کوری، فجین و لامارک هم معتقدند باید تخیل را به گونهای تربیت کرد که به سمت قضاوتهای اخلاقگرایانه سوق بیابد.
هر کدام از این ادعاها، برای یافتن شیوههایی است که ارزیابی اثر هنری را با ادراک و قضاوت اخلاقی همراه کند و به این نکته نیز تأکید مینماید که آنچه چنین هنری را از لحاظ اخلاقی ارزشمند میسازد، بسته به ارزیابی زیباییشناسانه اثر نیز هست.
در حالیکه بسیاری از آثار پیشین بیشتر به تعهدات اخلاقی آثار هنری تأکید داشتند، آثار جدید نیز بر خطرات بالقوه حاصل از تخیلات هنری به خصوص هنر روایی، تأکید دارند به خصوص آثاری که تصورات اخلاقی مخاطب را تخریب و تهدید میکند.
البته با توجه به برخی فضیلتهای آثار هنری و نیز با وجود سانسور و آموزههای هنری کمتر شاهد وجه مخرب و ویرانگر آثار هنری بر اخلاق مخاطب بودهایم.
لذا در تحقیقات اخیر علاوه بر توجه به حسنها و نقطهقوتهای اثر به خطرهای احتمالی و بالقوه آن هم دقت و توجه شده است. و من امیدوارم این حساسیت بیشتر هم شود.
تلاشهایی که در خلق آثار اخیر به وقوع پیوسته نشاندهندهی ارتباط نزدیک میان تخیل هنری و درک اخلاقی از آن اثر است. حتی عامل مهم بحث و تحقیق در این آثار بیشتر به خاطر ارتباط میان «زیبایی شناسی و ارزش اخلاقی» یا به بیان دیگر ارتباط میان «زیباییشناسی و قضاوت اخلاقی» است.
مبحث بعدی بازگشایی این نکته است که این دو عامل یعنی «زیباییشناسی و اخلاق» به هم وابسته و لازم و ملزوم هم هستند یا از یکدیگر مستقلاند؟
برای مثال به اثر «ژولیت»[۱۴] نوشته مارکی دو ساد[۱۵] توجه کنید. «ساد» در اثر خود بر این ایده که «شکنجه جنسی» عملی اروتیک و سرگرم کننده است، صحه گذاشته.
در این مثال درک موفق روایت [بنا به این دیدگاه که ما چیزهایی را میبینیم که نویسنده به ما نشان میدهد] به سمتی است که در عقیده و ادراک ما انحراف ایجاد میکند البته با این پیش فرض که ما قبلاً اعتقاد داشتهایم «شکنجه جنسی» اروتیک و سرگرم کننده نیست یا دست کم نباید عملی سرگرمکننده باشد. و از نظر اخلاقی کسی حق ندارد به خاطر ارضای سادیستی شخصی خود، این عمل را انجام دهد. لذا از آنجا که «ژولیت» در مخاطب واکنشی غیر اخلاقی پدید میآورد، پس از لحاظ اخلاقی شکستخورده تلقی میگردد.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که اگر «ژولیت» از لحاظ اخلاقی شکستخورده [چون چشماندازی ناقص و واکنشی نامناسب از لحاظ اخلاقی در مخاطب ایجاد میکند] در شیوه روایی خود دچار ضعف بوده، به این معناست که اثر از نظر زیباییشناسی نیز دچار شکست شده است؟
پاسخ به این سوال بسیار مشکل است. چون از یک طرف به نظر میرسد وقتی اثری در ایجاد واکنش مناسب با مشکل مواجه میشود پس از لحاظ زیباییشناسی نیز دچار ضعف است و از طرف دیگر ممکن است این واکنش در راستای محتوایی اثر باشد.
اما داستانهای هیجانی و ترسناک که نمیترسانند، کمدیهایی که نمیخندانند و تراژدیهایی که تراژیک نیستند، در راستای محتوای درونی اثر شکست خوردهاند که این خود یک شکست زیباییشناسانه است.
وقتی «ژولیت» به خاطر اهداف موضوعی و محتوایی شکست میخورد از لحاظ زیباییشناسی دچار نقصان شده و توضیح این شکست هم منتج به نقص اخلاقی اثر است.
پس با توجیهی یکسان، اثر هم از لحاظ زیباییشناسی، هم اخلاقی دچار شکست شده است.
با این وجود از سویی دیگر، یک داستان هیجانی که در ایجاد ترس و هیجان شکست میخورد از لحاظ زیباییشناسیک دچار نقصان شده است. واضح است که دلیل آن به خاطر موفق نبودن در ایجاد حس هیجان است. شاید عدم موفقیت اثر به خاطر عدم هماهنگی اجزاء اثر، یا ضعف دیالوگ و برخی نقایص اخلاقی باشد مثلاً:
احتمالاً قهرمان داستان آنقدر نفرتانگیز از آب در آمده که در مخاطب حس همذاتپنداری ایجاد نمیکند و علاقهای برای اتمام خط سیر داستانی نیست.
پس در تمام موارد با یک ضعف زیباییشناسی مواجه هستیم: ناهماهنگی/ ضعف دیالوگ/ نقص اخلاقی.
دو قضاوتی که ممکن است کسی از «ارزشهای اخلاقی» و «زیباییشناسی» در نظر بگیرد، این است که این دو ارزش یا نقش همپوشانی دارند یا مطلقاً از هم جدا و مستقلاند. البته در میان آثار مکتوب اخیر، به آثار هنری و ارزشهای آن چند بعدی نگریستهاند که این نگاه نهتنها، «زیباییشناسی و ارزش اخلاقی» بلکه ارزشهای تاریخی، سیاسی، اجتماعی، مردمشناسی و … را نیز دربرمیگرد.
به نظر من (عقیدهای که دیگران هم بیان کردهاند اما همیشه در ادبیات ظاهر نشده است) باید از چارچوبهای ارزشی که آثار هنری را میسازند، با نام «ارزش هنری» یاد کنیم. هنرمندان بیشتر از آنکه به بیان ارزشهای زیباییشناسی در آثار خود بپردازند، در هنگام خلق اثر خود گویی منتقد یا فیلسوف هنریاند.
ارزشهای اخلاقی در اثر، ارزشهای هنریاند؛ خواه ارزش زیباییشناسی داشته باشند یا نداشته باشند.
یک اثر هنری که از لحاظ زیباییشناسی «عالی»، از لحاظ تاریخی «قابل توجه» و از لحاظ اخلاقی «عمیق و ژرف» است، نسبت به اثری که هیچ کدام از این ویژگیها یا تنها یکی از آنها را داراست، از ارزش بیشتری برخوردار است.
در توضیح این مسئله که چرا قضاوت یک اثر هنری اغلب با کلی بحث و مجادله همراه است، باید گفت؛ اگر کسی به جزئیات انتقادها یا تمجیدها دقت کند متوجه میشود یک طرف مشاجره سعی دارد با مجیز اثر را گفتن، طرفدار جلب کند و دیگری با انتقاد میخواهد با یک سری مسائل بیاهمیت، اثر خود را بیاعتبار کند.
اما همانطور که سابقاً نیز گفته شد باید بر ویژگیهای تاریخی و اخلاقی اثر متمرکز شد و فقط بر جزئیات زیباییشناسی که مختص یک ژانر است، تکیه نکرد.
در پایان باید خاطر نشان ساخت علاوه بر موضوعات مورد بحث در بالا، آثار دیگری هم اخیراً به چاپ رسیده که به ارتباط حسی آثار هنری (از جمله حس اخلاقی) و تخیل (که سهم بسیاری بر درک ما از ارتباط اخلاقی هنر و سایر مباحث دارد) شکل گرفته است.
و این البته تنها شروع ماجراست و جای امیدواری است که در آتیهای نزدیک و روشن، نهتنها در هنر به فصل مشترک اخلاق و زیباییشناسی برسیم، بلکه در چنین مقالهای نیز به آن بپردازیم.
منبع: از مجموعه مقالات منتشر شده در سایت انجمن زیباییشناسی آنلاین آمریکا و نشریه زیباییشناسی و نقد هنر.