زیبایی‌شناسی دین و رفتارهای فردی

بعد از معرفت الهی و هستی‌شناسی، هیچ موضوعی به اندازه‌ی زیبایی، ذهن فیلسوفان و پژوهشگران هنر را نوازش نداده، و اندیشمندان را به تأمل وانداشته است. هر چند زیبایی یک امر حسی و فطری است، و جلوه‌های آن در جهان طبیعت سایه انداخته است، اما آن‌جا که زیبایی و زیباشناسی، با اصحاب تفکر و فلسفه و علم پیوند می‌خورد، تعریف یا توصیف آن حالتی معماگونه و اسرارآمیز و تا حدی الهام‌برانگیز جلوه می‌نماید و حتی بدون اشکال نیز به نظر نمی‌رسد. این که فیلسوفان هنر خواسته‌اند تعریفی از ذات زیبایی مانند خدا- دین- حکمت اخلاق- انسانیت- در ظرف و محدوده علم و فلسفه انسانی نمی‌گنجد، بلکه ظرف آن را بایستی در معرفت شناسی و حکمت الهی جست، ثانیا زیبایی یک مفهوم ذهنی و انتزاعی نیست، بلکه مانند هستی، امری عینی است و شفاف و درک ذوقی و حسی آن همان‌گونه که در روان‌شناسی امروز روشن گشته است به شعور باطن انسان باز می‌گردد. به همین لحاظ است که افلاطون منشأ هنر و زیبایی را در فطرت انسانی می‌داند.

این که برخی پژوهشگران تصور می‌نمایند برای ذوق و درک هر چیزی ابتدا بایستی آن را تعریف کرد. از نوع خیالبافی‌های ذهن بشری است؛ بسیاری از چیزها هست که از آن درکی درونی و وجدانی داریم اما قادر به تعریف یا توصیف آن نیستیم. اساسا زیبایی از آن جهت که ادراک آن از نوع علم حضوری و شهودی است نه علم حصولی و نیز امری معنوی است، قابل تعریف نیست زیرا از لحاظ منطقی اموری قابل تعریف‌اند که خصوصیاتی چون حد و رسم و یا جنس یا فصل را حائز باشند امور معنوی به خاطر فقدان این ویژگی‌ها نمی‌توان تعریف جامع و دقیقی از آن‌ها ارائه نمود. لذا باید از آن مانند جهان طبیعت درکی توصیفی داشت؛ زیرا زیبایی همانند حکمت، علم، حیات، خیر و کمال از صفات وجود است. لذا همان‌گونه که در حکمت متعالیه بیان شده است وجود قابل توصیف است و تعریف زیبایی نیز از آن جهت که صفت وجود است بایستی توصیف گردد. برای دریافت توصیف دقیق از زیبایی باید مبانی آن که مبتنی بر درک حکمت متعالیه (عرفان) است شناخته گردد. علاوه برآن ذوق و دریافت زیبایی از طریق فطرت و شهود صورت می‌پذیرد. عارف بزرگ اسلامی سید حیدر آملی در کتاب جامع‌الاسرار می‌گوید: «حقیق در مغ و اندیشه انسان نیست بلکه در قلب‌ها نهفته است.» در بین فلاسفه‌ی امروزی غرب نیز کسانی هستند که معتقدند دریافت حقایق از طریق جان (اشراق) صورت می‌گیرد نه از راه صور و مفاهیم ذهنی.

علاوه بر آن جوهر و ذات زیبایی به قول بورکهارت کیفیتی الهی دارد و در طبیعت مانند جامه‌ای زیبا وجودها و پدیده‌های زیبا را در برگرفته است و جهان هستی تجلی و مظهر آن جمال مطلقی است که بیش از همه‌ی صفات اللهی در این جهان به جلوه‌گری و طنازی پرداخته است و بیش از همه یادآور آن هستی مطلق است؛ لذا هر مخلوق زیبا را هاله‌ای نور حکمت و خرد و کمال و نظم و صورتی از جذابیت و دلربایی پوشانده است که نمایانگر جمال حق است و جان قدسی انسان نیز آئینه‌ای است شفاب و روشن از صورت و جمال حق و چکیده‌ای شگفت‌انگیز از صور جمال و زیبایی مطلق. لذا جان هنر چیزی جز حس زیباآفرینی و عشق و جاذبه به جمال و زیبایی خداوندی نیست.

از نظر زیبایی‌شناسی، فرهنگ و تمدن هنر انسانی دارای دو چهره است: جمال ظاهری که به جنبه تمدن و علم بازگشت می‌نماید و جمال باطنی که حیات فرهنگی و معنوی تمدن را منعکس می‌سازد.

زیبایی مطلق است یا نسبی؟

در این‌جا به دنبال پاسخ این سؤال هستیم که زیبایی مطلق است یا نسبی. هرگونه پاسخ بدین سؤال که از بینش و زاویه‌ی خاص صورت گیرد، پاسخی ناقص خواهد بود و ذهن پژوهنده را اقناع نمی‌کند، لذا پاسخ بدان وقتی دقیق خواهد بود که از جمع زوایای گوناگون زیبایی مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد.

نکته‌ی اول این که جهان ما جهان نسبی است و اصل نسبیت اصلی علمی است، و از خصوصیات این جهان است. موجودات محسوس و مشهود چه از نظر اصل هستی و چه از جنبه‌ی کمالات وجودی موجوداتی نسبی هستند اگر مخلوق یا پدیده‌ای را به صفت علم و کمال و یا جمال و زیبایی توصیف می‌نماییم از جنبه‌ی مقایسه با اشیاء دیگر است. هر هستی و کمال و جمال و علم و دانایی را که در نظر بگیریم نسبت به پایین از خود است. اما نسبت به آن بالاتر همه‌ی این صفات به ضد خود تبدیل می‌شود و دانایی، جهل شده و کمال، نقص و جمال و زیبایی به زشتی تبدیل می‌گردد.

از آن گذشته انسان‌ها در سرزمین‌های گوناگون با شرایط تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی و اقتصادی خاص زیست می‌کنند و از نظر ذهنی و روانی نیز انسان‌ها در قاره‌ها و کشورهای جهان دارای وضعیت متفاوت هستند. برای مثال برای مردم افریقا صورت زیبا معنایی دارد که با ذوق و سلیقه مردم آسیا، اروپا، امریکا همخوانی ندارد حتی نوع ذوق و احساس زیبایی یک روستایی، با شهری تفاوت دارد.

تمثیلی در زبان و ادب فارسی در مثنوی لیلی و مجنون نظامی به صورت شعر بیان شده، و آن این که انسانی را مشاهده می‌کنیم که معشوق او در نظرش زیبا است در حالی که همان شخص، انسانی دیگر را چندان زیبا نمی‌بیند.

به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
زحرف عیب‌جو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
تو مو می‌بینی و من پیچش مو
تو ابرو، من اشارت‌های ابرو

اما اگر زیبایی وجه نفس‌الامر و ذات آن مورد ارزیابی قرار گیرد، از آن جهت که با اشراق و احساس باطنی پیوند دارد و هم در سر ضمیر و فطرت انسان‌ها نهفته است و نوعی جاذبه و کشش به سوی ذات یگانه هستی و جمال دل‌آرای اوست و هم از آن لحاظ که نفس جمال و زیبا الهام از انوار جمال و زیبایی حق است دیگر نسبیت معنا نخواهد داشت. غیر آن نفس، زیبایی در مظاهر زیبای طبیعت نیز احساس می‌شود. آبشار، باغ، سبزه و گل برای همه انسان‌ها با شرایط درونی و بیرونی متفاوت زیبا است.

ویکتور هوگو شاعر بزرگ فرانسه در مورد زیبایی سخن نغزی دارد. «از نظر من همه‌چیز در طبیعت زیبا است. هیچ مظهر زشتی در طبیعت و پدیده‌های آفرینش وجود ندارد. بهار، تابستان، پاییز، زمستان زیبا است. دریا، کوه‌ها، جنگل‌ها و آسمان زیبا است. از نظر من، چه نغمات پرندگان چه جسد متلاشی یک انسان، همه زیباست. این سخن هوگو الهام‌بخش دریافت نفس‌الامر زیبایی است که نسبیت در آن راه ندارد.

از دیدگاه عرفانی، همه‌ی اشیاء و موجودات هستی اسماء و صفات حق‌اند. هر مخلوقی از طرفی وجه و صورت خویش را نمایانگر می‌سازد اما از آن‌جا که هر یک از مخلوقات، آئینه‌ی اسماء الهی و صورت جمال و کمال مطلق‌اند، تمام هستی صورت و وجه الهی نیز هست.

«کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام» و بازگشت ذات زیبایی‌ها به یک ایده‌ی مطلق عینی به نام جمال مطلق است که ذات و جوهر حقیقی همه زیبایی‌ها است. در این‌جا نیز زیبایی مطلق است نه نسبی.

مراتب زیبایی
از نظر افلاطون و حکمای اشراق، زیبایی مراتب دارد و امر واحد و بسیطی نیست. زیرا از نظر حکمت متعالیه (عرفان) نفس وجود، دارای حقیقتی واحد است، اما درجات و مراتب دارد و به اصطلاح فلسفی وجود، امری مشکک و ذومراتب است. زیبایی و جمال نیز از آن جهت که از اوصاف و ویژگی‌های وجود است مانند هستی دارای درجات است. علاوه بر این، «جمال و زیبایی» از اسماء اعظم الهی است. و بیش از سایر صفات الهی در جهان آفرینش تجلی پیدا کرده است. این صفت زیبایی به عنوان اسم خاص الهی موضوع است. برای مراتب زیبایی و صورت و معنای آن از جمال صوری (ظاهری) و جمال خیالی معنوی تا جمال معقول (مطلق) که جمال بی‌همتای حق است.

جمال ظاهری
جمال ظاهری به جمال طبیعت و یا صورت بازگشت می‌کند. زیبایی آسمان، دریا، گل، پرندگان، طاووس. غالب انبیاء ماند حضرت یوسف، حضرت مسیح (ع) و حضرت محمد (ص) از زیبایی ظاهری برخوردار بودند. نمای بیرونی آثار هنری مانند خط، نقاشی، معماری، مجسمه‌سازی، مینیاتور و غیره از این نوع زیبایی‌اند. هر چند ادراک واقعی این زیبایی از طریق جان الهی انسان صورت می‌گیرد اما تن و حواس پنج‌گانه نقش مقدمه و واسطه برای روح ایفا می‌کند. کسانی که جز زیبایی و جمال تن در هستی چیزی را درک نمی‌کنند، در واقع از درک نفس و ذات زیبایی عاجز و ناتوانند.

جمال خیالی
مانند زیبایی در شعر و ادب و زیبایی در موسیقی و زیبایی‌های خیالی انسان. مثل این شعر صائب تبریزی:

در هوای گلشن آن مرغ گرفتارم که ریخت
در قفس بال و پرم از بس که بال و پر زدم

سِر لذت‌بردن انسان از زیباآفرینی و تخیلات شعری که در زبان و ادب فارسی، عربی و اروپایی و ادبیات جهانی مانند گلستان سعدی، غزلیات حافظ، معلقات سبع و دیوان متنبّی اشعار ویکتور هوگو، لا مارتین و یا ویلیام شکسپیر، دانته و گوته در همین ذوق و جمال خیالی انسان است.

ذوق و علاقه‌ی انسان به این‌گونه زیبایی‌ها و منشأ آن را بایستی در قوه‌ی خیال آدمی جست. یعنی از طریق قوه‌ی مخیله انسان است که زیبایی خیالی ادراک می‌شود. یه قول ویکتور هوگو سِر این که غالب مردم دنیا از موسیقی لذت می‌برند این است که موسیقی ما را به عالم خیال سوق می‌دهد.

سِر تأثیر قرآن کریم بر روح انسان به خاطر زیبایی‌های ریتم موسیقی و وزن و آهنگ و سجع و تناسب آیات و زیبایی‌های کلامی آن و نیز تمثیلات و تشبیهات و امثالی است که در این کتاب آسمانی وجود دارد و آن به جنبه‌ی جمال ظاهری و خیالی این کتاب عظیم آسمانی باز می‌گردد، هر چند ساحت قرآن کریم از تخیلات و تشبیهات شعری منزه است اما این کلام آسمانی این ذوق خیالی انسان را نیز بی‌بهره نساخته است.

زیبایی و جمال معنوی
قسم سوم نوعی از زیبایی است که انسان با گذر از الفاظ و اشکال و نیز عبور از زیبایی‌های ظاهری خیالی به زیبایی بی‌صورت یعنی زیبایی در معانی و یا زیبایی در مرتبه‌ی جمال دل‌آرای روح و درک معانی عالم وجود می‌رسد و این زیبایی از طریق نفس قدسی انسان که در عمق و شعور باطن انسان پنهان است ذوق و ادراک می‌شود. در واقع جمال‌شناسی در این‌جا از مرتبه‌ی جمال صوری و جمال خیالی تا جمال روحانی گسترش می‌یابد. این‌گونه زیبایی‌ها را می‌توان در جمال حکمت قدسی، عرفان، معارف الهی، انسانی مانند ادبیات عرفانی و اخلاقی، مخصوصا حافظ و مولانا و یا در مفاهیم و ارزش‌های انسانی و جمال باطنی هنر مشاهده نمود.

سِر جاویدان بودن کلمات نهج‌البلاغه، اشعار حافظ، مولانا، سعدی، ابن فارض، دانته، شکسپیر و ویکتورهوگو، لامارتین و غیره به خاطر صرفا جمال صوری و خیالی آن نیست، بلکه به‌خاطر مفاهیم عرفانی و انسانی و معنوی است که در این اشعار وجود دارد و نیز سر بقای بناهای معماری و هنرهای تجسمی که در ایران، مراکش و سایر کشورهای جهان وجود دارد و یا بناهای کلیسا و معابدی که در شرق و غرب جهان وجود دارد در همین جمال معنوی و انسانی آن است. لذا زمانی یک اثر ادبی و هنری ماندگار می‌شود که جمال ظاهری و خیالی آن با جمال و زیبایی معنوی وحدت پیدا کند. مثل این شعر حافظ:

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

جمال و زیبایی معقول یا مطلق
نوع دیگر از زیبایی که غیت سلوک و عالی‌ترین درجه‌ی زیبایی به شمار می‌رود زیبایی جمال مطلق یا زیبایی معقول نامیده می‌شود. درک دقیق این زیبایی و رسیدن به ظرایف آن جز از طریق معرفت به حکمت متعالیه و عرفان میسر نیست و غیر از آن درک شهود این زیبایی از طریق معرفهٔ‌النفس که در حکمت متعالیه ملاصدرا و عرفان محی‌الدین عربی مطرح است، امکان‌پذیر است.

افلاطون در رساله‌ی مهمانی بحث از سلوک نفس را از جمال ظاهری تا جمال مطلق این‌گونه تبیین می‌نماید. بیانی از صور و اشکال زیبا، مانند زیبایی محسوس تا به نظاره‌ی زیبایی که در نفوس انسان و سایر مخلوقات است می‌نشیند و از آن‌جا به زیبایی حکمت و جمال معنوی سیر می‌نماید تا در غایت محو آن زیبایی مطلق که ازلی و ابدی است و تنور و حقیقت ثابت هستی است و دستخوش فنا و زوال نمی‌گردد. آن ذات، جمال مطلق الهی است که سرچشمه‌ی همه زیبایی و جمال در هستی است و هر چیز جلوه‌ی زیبای خویش را از ذات او دارد. در حالی که آن شاهد (زیبارو) بی‌نیاز از زیبایی هر چیز است. همه‌ی زیبایی‌ها جلوه و جمال خویش را از او دارند و هر لحظه نیز هستی و زیبایی غرق جاذبه و عشق به این جمال و زیبایی مطلق است.

زعشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل، اللهم انی اسئلک بجمالک کله

پروردگارا از تو می‌خواهم از زیبییت به حق زیباترینش و همه زیبایی تو زیباست. پروردگارا همه‌ی زیبایی‌ات را یک‌جا درخواست می‌کنم.
(دعای سحر)

دین و جمال مطلق
جمال دین بر حکمت قدسی و عرفان مبتنی است و تجلی منبع فیاضی است که از ذات زیبای خداوندی، متجلی شده است. لذا دین به جمال روحانی و جمال مطلق بازگشت می‌کند. به عبارت دیگر جان و حقیقت و دین را بایستی در نفس قدسی و ملکوتی انسان جست‌و‌جو کرد.

چیست دین برخاستن از روی خاک
تاکه آگه گردد از خود جان پاک

از دیدگاه دیگر نفس دین چیزی جز شناخت معرفت الله و اسماء‌الحسنی او و عشق و سلوک در این مسیر برای دیدار وصال جمال مطلق خداوندی نیست.

به قول حافظ:

جناب عشق را منزل بسی بالاتر از عقل است
کسی این آستان بوسد که جان در آستین دارد

لذا ادبیات عرفانی و هنر و معماری دینی زمانی دقیقا ذوق و وجدان در درون می‌یابد و به حالت اشراق می‌رسد که هم مبانی معرفتی آن در حکمت متعالیه ادراک شود و هم نفس انسانی در عروج خویش مراتب زیبایی را از جمال ظاهری تا جمال مطلق الهی سیر نماید و این همان سر پنهان ادبیات عرفانی و هنر دینی ما است. لذا زبان عرفان و هنر قدسی به قول بورکهارت چیزی جز ظهور و تجلی اسرار و حقایق متعالی و آئینه‌ی شفاف جمال مطلق خداندی نیست و آئینه‌ای که این صور در آن تمثل و تجسم پیدا می‌نماید.

دین و رفتارهای فردی
لذا رفتارهای فردی و دینی بایستی با درک حس و جمال معنوی و احساس شیفتگی به آن معشوق حجله غیب و قرار گرفتن در منطقه‌ی جاذبه و سلوک حق که در نهایت به لقاءالله می‌پیوندد صورت گیرد. چنین رفتاری از لحاظ روانی نیز موجب انبساط و آرامش خاطر نیز می‌گردد از نظر ما هر رفتار فردی که در این چهارچوب و ضابطه قرار نگیرد رفتار مذهبی به شمار نمی‌آید.

این‌گونه حرکات و رفتارها را می‌توان به کرات در یک فرهنگ دینی و سنتی و یا در جلوه‌های آثار و هنر دینی اعم از مدرسه، خانقاه، مسجد، بازار، کتابخانه، کلیسا، معبد و نیز در آداب لباس پوشیدن سنتی و به تعبیر روشن‌تر در متن زندگی دینی انسان‌ها لمس کرد.

آب حیات من است، خاک ره کوی دوست
گر دو جهان خرمی است، ما و غم روی دوست
(سعدی)

پی‌نوشت‌ها:
۱- هر چند زیباشناسی esthetique با علم‌الجمال از معارف دنیای جدید است. اما بایستی توجه داشت که زیبایی‌شناسی (پیش از هر چیز جنبه‌ی معرفتی و حکمی دارد و بازگشت به یک علم کلی است. و این موضوع سابقه‌ای کهن و دیرینه دارد.)

۲- ملای رومی با آن که بینشی عرفانی و انسانی دارد و بر نوعی اطلاق تاکید دارد گاه به نسبیت نیز اشاره می‌کند.

پس بد مطلق نباشد در جهان/ بد به نسبت باشد این را هم بدان

۳- همه‌ی موجودات و مخلوقات دست‌خوش مرگ و فنا هستند مگر ذات یگانه و آن حقیقت ثابت و نامحدود و آن جمال بی‌همتای الهی که جاوید و همیشگی است و فنا و نیستی در آن راه ندارد. هر یک از مخلوقات و پدیده‌های طبیعت از آن جهت که صورت و جمال خود را به نمایش می‌گذارند دست‌خوش فنا هستند ولی از آن جهت که سیمای جمال و وجه الهی را جلوه‌گر می‌سازد، باقی و پایدار است.

۴- این تعبیر الهام‌گرفته از افلاطون یا هگل است. هر چند تعبیر آن دو حکیم از این کلمه با هم تفاوت دارد اما در عین حال در نهایت به یک معنی بازگشت می‌کند. افلاطون هر یک از زیبایی‌ها را سایه و نمایانگر یک مثال (ایده‌ی ماوراء الطبیعی) می‌داند در صورتی که هگل همه‌ی زیبایی‌ها را مظهر یک مثال یا ایده و معقول (کلی) یا ماوراء‌الطبیعی می‌داند که به جمال مطلق الهی بازگشت می‌کند. (برای توضیح بیشتر به کتاب هنر و زیبایی در اسلام، تألیف استاد علامه محمدتقی جعفری مراجعه شود).

منابع:
الف: کتابنامه:

حکمت و هنر معنوی، دکتر غلامرضا اعوانی، انتشارات گروس، چاپ اول، تهران ۱۳۷۵ ه.ش

هنر و زیبایی در اسلام، استاد محمدتقی جعفری، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران

نقش برآب، تیتوس بورکهارت، انتشارات معین، تهران ۱۳۶۸ ه.ش

هنر اسلامی، دکتر الهی قمشه‌ای، انتشارات سروش، چاپ اول، تهران ۱۳۶۵ ه.ش

مقالات، دکتر الهی قمشه‌ای، انتشارات روزنه، تهران، چاپ اول، بهار ۱۳۷۶ ه.ش

در تکاپوی اندیشه‌ها، استاد محمدتقی جعفری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ اول۱۳۷۳ه.ش

فلسفه اخلاق، استاد شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، چاپ هفتم، تابستان ۱۳۶۸ ه.ش

زیباشناسی و شناخت روش‌های علوم، ترجمه‌ی ایرج باقرپور، کتاب‌فروشی شهریار، چاپ اول، اصفهان

مجموعه آثار افلاطون، ترجمه‌ی حسن لطفی، جلد چهارم، انتشارات خوارزمی، تهران

ب: رساله- مقالات

رساله فوق لیسانس «هنر قدسی»، مجتبی مطهری الهامی، استاد راهنما: دکتر غلامرضا اعوانی، دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، مهر ماه ۱۳۷۹ ه.ش

تقریرات درس دکتر غلامرضا اعوانی، انجمن حکمت و فلسفه ایران، تهران، پاییز ۱۳۷۸ ه.ش

تاملاتی در مورد هنر دینی، دکتر علی لاریجانی، کنگره‌ی بین‌المللی راز و رمز هنر دینی، انتشارات سروش، تهران، آبان‌ماه ۱۳۷۴ ه.ش

سرمقاله‌ی هنر سمت تعالی، فصلنامه‌ی هنر، تهران، پاییز ۱۳۷۷- ه.ش

رسالت هنر، ضیاء امیری، روزنامه‌ی کیهان، تهران، ۱۳۷۸ ه.ش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 − 5 =