مقالهای که چند روز پیش با عنوان «عصر کشف دیگران» در فیروزه منتشر شد، ترجمهی فصل سوم از کتاب «تأثیر الفن الاسلامی علی التصویر فی عصر النهضهٔ» است. خانم دکتر إیناس حسنی در این کتاب کوشیده است زوایایی پنهان از هنر اسلامی را مورد کاوش قرار داده و عرضه نماید. این کتاب در ۲۶۴ صفحه در قطع رحلی، توسط انتشارات دارالجیل لبنان چاپ شده است.
اگرچه برای بسیاری این نکته روشن و واضح است که غرب در خیزش علمی و معرفتی خود، چه در علوم انسانی و چه در علوم تجربی مدیون دانشمندان بزرگ مسلمان چون ابنسینا، خواجه نصیرالدین طوسی، ابنهیثم و دیگران هستند، اما حقی که هنرمندان مسلمان بر هنر غرب دارند برای بسیاری، حتی هنرپژوهان مخفی مانده است. مؤلف در این کتاب با جمعآوری شواهد و ادلهی فراوان و تحلیل آنها، در پی آن است که این خلأ را در کتابخانهی هنر اسلامی پر کند تا نقطهی عزیمتی باشد تا پژوهشگران در این عرصه به تعمق بیشتری بپردازند. این کتاب در شوقآفرینی، خودباوری و هویتبخشی به هنرمند مسلمان نیز تلاشی ارزشمند است. لذا این اثر از دو بعد قابل توجه و تلاش مؤلف آن قابل تقدیر است:
اول اینکه مؤلف به موضوعی پرداخته است که علیرغم اهمیت آن، منتقدین و مورخین هنر، حق آن را بهجا نیاورده و کوششی درخور آن ارائه ندادهاند.
دوم اینکه مؤلف در وادیای گام نهاده است که منبع زیادی ندارد؛ کتب قدیمی، به نام و سرگذشت هنرمندان قدیم عنایتی نداشتهاند تا آنجا که مؤلف میگوید: تنها نام یک کتاب در این باب به ما رسیده است که مقریزی از آن با عنوان «ضوء النبراس و انس الجلاس فی اخبار المزوقیهٔ من الناس» یاد کرده است، اما متأسفانه خود این کتاب گم شده و موجود نیست. گذشته از آن، استخراج نظریات زیباشناسی از نوشتههای اندیشمندان، نویسندگان و ادیبان مسلمان که اثر مستقلی در این باب ندارند کار طاقتفرسایی است.
خانم ایناس حسنی معتقد است که اسلام، نگارگری را حرام نکرده است اما در عینحال به آن بیمهریهای زیادی شده که به نظر او ناشی از تفسیرهایی از اسلام است که به خطا رفتهاند.
مؤلف در فصل اول این کتاب با رویکردی نظری و به دنبال تأسیس نظریه، به پیدایش هنر اسلامی، رابطهی آن با دین، راههای رشد هنر اسلامی و فلسفهی آن، مفهوم فراغ و نوآوری در هنر اسلامی و ممیزات و انواع هنر اسلامی پرداخته است و در پی اثبات این نکته است که هنر اسلامی هنری قائم به ذات، با ویژگیهای خاص خود در کنار سایر مکاتب هنری است.
در فصل دوم، مؤلف بر نگارگری متمرکز شده و از طریق بررسی مکاتب مختلف هنر اسلامی مانند مکتب عراقی و مصری سعی نموده به تحولات هنر اسلامی در عصرهای مختلف بپردازد. او در ادامه نمونههایی از هنر اسلامی را در شهرهای اروپایی مانند سیسیل ارائه میدهد تا ثابت کند مکاتبی مانند مکتب سیسیل در حقیقت مکاتبی اسلامی هستند نه اروپایی.
در فصل سوم، مؤلف به رصد آثار هنرهای اسلامی در اوائل و طلیعهی دوران رنسانس میپردازد و اندلس را بعد از خروج عرب تا پیش از دوران رنسانس از بعد تاریخی مورد بررسی قرار میدهد و شیوههای انتقال هنر اسلامی را در این دوره ارائه میدهد و مظاهری از هنر اسلامی مانند شنل تاجگذاری را که حکام اروپایی استفاده میکردند و تزئینات گچی یا تزئینات روی سنگ و چوب در کاخها را به تفصیل مورد مداقه قرار میدهد.
در فصل چهارم کتاب، مؤلف میکوشد تا عصر رنسانس که مهمترین دستآوردها در تمدن جدید، ارمغان اوست را مورد بررسی و کنکاش قرار دهد و تأثیر هنرهای اسلامی را بر هنرهای عصر نوزایی نشان بدهد و ثابت کند که آثار هنری بر جای مانده از اروپای دورهی رنسانس در اسپانیا، ایتالیا، فرانسه و حتی شمال اروپا بر توانمندی هنرهای اسلامی گواهی میدهند.