مقاله حاضر از رساله هنر قدسی نوشته اینجانب برگزیده شده که در دوره کارشناسی ارشد، رشته تمدن و هنر اسلامی دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران به راهنمایی استاد گرانقدر جناب آقای دکتر اعوانی نگارش یافته است. قابل ذکر است که این رساله با درجه عالی و ممتاز در دانشگاه پذیرفته شده است.
چکیده:
این مقاله کند و کاوی در معنای هنر و گوهر آن و در جستوجوی نوعی ادراک و الهام به خواننده نکتهسنج است چرا که ذات و نفس هنر، امری معنوی و انسانی است و همانند ادب و عرفان از معارف ذوقی و شهودی به شمار میآید و نوعی علم حضوری است نه حصولی و در حوزه مفاهیم و تصورات ذهنی نمیگنجد. از این رو، اکثر تعاریف ارائه شده از هنر از سوی اندیشمندان بشری در ظرف دقیق منطقی نمیگنجد و غالباً جنبه توصیفی و ذوقی دارد. نگارنده با دقت نظر در این معانی و با نگاهی علمی و شهودی، به ارزیابی این توصیفها از هنر پرداخته و در نتیجه توصیفی به طور نسبی جامع و کلی از آن ارائه داده است که در نوع خود جانمایه هنر به شمار میرود.
کلیدواژهها:
توصیف، ذات، نفس، ذوق، شهود، زبان، بیان، جمیل حق، تجلی، جان مایه
مقدمه
هنر، یکی از بارزترین جلوههای اسرارآمیز فرهنگ و تمدن انسانی است که همواره بر حیات انسانی سایه افکنده است. هر جا کاوشهای تاریخ تمدن و باستانشناسی، نشانی از تمدن و فرهنگ بشری و تجلی آن کشف میکند، در هر سرزمینی که تمدنی به عرصه ظهور میرسد، آثار و مظاهر گوناگون هنری، اعجاب پژوهشگران تاریخ تمدن و هنر را برانگیخته است و رموز ناپیدای آن، حکیمان را به اندیشه و تأمل فرو برده است. یک محقق تاریخ هنر، با مطالعه آثار هنری و جلوههای آن، سیمای روشنی از تمدن و فرهنگ بشری در سرزمینهای پیشین به نمایش میگذارد. هنر، از اسرار آفرینش و حیات فرهنگی انسان است که اندیشمندان علوم انسانی را به پژوهش بیشتر فرا میخواند.
معنای هنر
در تاریخ فرهنگ و هنر انسانی، معنای هنر با نوعی الهام و اشراق همراه بوده است که گاهی عقل و ادراک انسانی از درک سرّ آن عاجز است. این موضوع نمایانگر این نکته است که هنر بیشتر با جان پاک هنرمند و یا سبک بیان او پیوند دارد، نه با صورتهای ذهنی و خیالی وی.
هنر در فرهنگ ایران
کالبد هنر و ادبیات به خاطر انس با فرهنگ الهی و سنتی، جلوه و نمود معنوی و انسانی یافته است. این دریافت از هنر در ادبیات فارسی(۱) و عرفانی، به ویژه در زبان حافظ و مولانا، تجلی بارزتری از خود به نمایش گذارده است، چنانکه از این غزل حافظ، نوع بینش وی از هنر را میتوان درک کرد:
قلندران طریقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
نگاه مولانا در مورد هنر نیز در این شعر عیان است:
خود هنر دادن، دیدن آتش عیان
نی گپ دل علی النار دخان (مثنوی)
از دیدگاه حافظ و مولانا، عرفان نوعی علم ذوقی و هنری است و هنر نیز نوعی الهام و اشراق است و هنرمند هم از ذوق اشراقی بیبهره نیست. اکثر اندیشمندانی که درباره تعریف هنر به تأمل پرداخته و یا اظهار نظر نمودهاند، از حل رموز آن فرو ماندهاند. در واقع، غالب سخنان زیبا و دلنشین درباره هنر که گوش آدمی را نوازش میدهد، به غیر از ابهام و ادراکناپذیری آن، از حیث اندیشه در فضای محدودی سیر میکنند؛ چرا که این تعاریف، هر کدام از زاویهای خاص، هنر را توصیف کرده و نوعی بینش خاص را تداعی میکنند که گاهی، معنای کلی و روشنی از نفس هنر نمیانجامند.(۲) هگل در این باره میگوید: تعریف هنر اگر غیرممکن نباشد بسیار دشوار است.
معنای هنر
البته برای هنر، نمیتوان مانند اشیا و عناصر طبیعی، فرمول یا ضابطه خاص تعیین نمود، و از نظر منطقی، جنس، فصل و حد آن را ترسیم نموده و تعریف علمی از آن ارائه داد؛ چرا که هنر، امری معنوی است و در دل آن نوعی اشراق و شهود نهفته است.
توضیح اینکه، در جهان هستی امور معنوی قابل تعریف منطقی نیستند البته برای درک امور ذوقی و روحی به ارائه تعریف روشن از آنها نیاز نیست. درک و کشف ذوقی و وجدانی هنر و یا دریافت بی واسطه از آن مهم است، نه تعریف انتزاعی و منطقی. این موضوع تنها به هنر و زیبایی محدود نمیشود بلکه بسیاری از معانی بسیط و مجرد مانند وجود، حکمت، علم، عرفان، ادب، محبت، عدالت را نیز در بر میگیرد. از این امور نمیتوان تعریف حقیقی ارائه نمود زیرا این تعاریف در محدوده و قالب علوم میگنجد و امور شهودی و ذوقی را شامل نمیشود. به همین علت است که ذات هنر در دنیای امروز، هنوز به عنوان پدیدهای اسرارآمیز در ابهام باقی مانده و تعریف جامع و گویایی از آن ارائه نشده است. گویی هنر چونان قلهای دست نیافتنی است که انسان هرچه برای سلوک به آن تلاش به عمل میآورد، کمتر به کشف و شهود آن دسترسی پیدا میکند.(۳)
اکنون به ارزیابی پارهای از تعاریف درباره هنر میپردازیم، هر چند در نگاه ابتدایی، این جملهها، جذاب و دلنشین به نظر میرسند اما با نظر دقیقتر ملاحظه میشود که در میان این تعاریف، هیچگونه انسجام و هماهنگی وجود ندارد.
تعریف هنر از زبان اندیشمندان
الف. هنر، انعکاس تخیل و تصور هنرمند است.(۴)
ب. هنر، آفرینش زیبایی است به نیروی دانایی.(۵)
پ. هنر، گزارش و ترجمهای است از روح هنرمند.(۶)
ث. هنر دعوتی است به سوی سعادت. (شیلر)(۷)
ج. عنوان هنر را بایستی به چیزهایی اعطا نمود که با آزادی به وجود آمدهاند. (امانوئل کانت)(۸)
چ. هنر، گل زندگی است و هنرمند دوستدار واقعی بشر.(۹)
ح. هنر، فعالیتی است طبیعی در قلمرو حیوانیت و از امیال جنسی سرچشمه گرفته است. (اسپنسر انگلیسی)(۱۰)
خ. هنر، لذت و شوری است که عینیت یافته است.(۱۱)
د. هنر، تشبیهی از جهان است که ما از آن لذت میبریم.(۱۲)
ذ. هنر، بیان آرمانی است که هنرمند توانسته در قلمرو آن، به اشیاء صورت تجسمی بخشد.(۱۳)
ر. هنر، کوششی است برای ایجاد زیبایی و عالم ایدهآل.(۱۴)
ز. هنر، شکل دادن به تجارب انسان است که ما بدان مینگریم و از آن لذت میبریم.(۱۵)
ژ. هنر، نوعی شهود خداست در ظهور جمال. (کروچه)(۱۶)
ذکر این نکته مهم است که لزومی ندارد برای درک و دریافت یک شی، از آن تعریف دقیقی ارائه دهیم، زیرا ما بسیاری از احوال و وسایل روانی خود را از طریق وجدان درونی درک میکنیم، در حالیکه قادر نیستیم از آن توصیف مشخصی ارائه دهیم. امروزه این مسأله در فلسفه غرب نیز مطرح است که دریافت حقیقت و گوهر یک شی، از طریق جان میسر است نه از طریق تصور و مفاهیم ذهنی. در واقع، برای پی بردن به نفس هستی هر شی، به نوعی درک شهودی و تجربه درونی لازم است. لئوناردو داوینچی نقاش و معمار برجسته ایتالیایی میگوید که هنرمند باید جانش را پاک و زلال نماید تا درونش زیبا شود و جان شفاف و زیبا جز زیبایی نمیبیند و جز زیبا نمیآفریند، هنر نیز در ذات خویش بینیاز از جان هنرمند نیست.(۱۷) به قول غزالی: «علم از عالم جدا نیست».
تولستوی و هنر
به نظر میرسد تولستوی (متفکر روسی) بیش از دیگران در معنای هنر به تأمل و دقت نظر پرداخته و نظریهای به طور نسبی دقیق در این باره ارائه نموده است.
از نظر وی، هنر فعالیت انسانی است که انسان آگاهانه و به یاری علایم ظاهری، احساسات تجربه شده خود را به دیگران انتقال دهد، به طوری که آنها نیز آن احساسات را تجربه نمایند و از مسیر حسی و خیالی که هنرمند از آن گذشته است بگذرند. هنر وسیله کسب لذت نیست بلکه وسیله ارتباط با انسانها جهت سیر به سوی سعادت فرد و جامعه انسانی است.(۱۸)
در تعریف تولستوی از هنر به سه نکته اساسی اشاره شده است:
الف. عامل خودآگاهی؛ ب. عامل انسانیت و ج. عامل هدفمند بودن. زمانی که این سه عامل را با یکدیگر در نظر بگیریم، جلوه نازل یک هنر سنتی را عرضه میکند که میتوان آن را هنر انسانی به شمار آورد. از مجموعه اندیشههای تولستوی درباره هنر، این گونه به دست میآید که وی نفس هنر حقیقی را الهی و انسانی میداند، هر چند توصیف وی از هنر، صورت متعالی و قدسی از آن ترسیم نمیکند.(۱۹)
تعریف بندیتو کروچه
در میان تعریفهای هنر از زبان متفکران غربی، تعریف بندیتو کروچه، پژوهشگر ایتالیایی به نفس هنر نزدیکتر است. وی، ماهیت هنر را نوعی شهود میداند که در واقع، تجربهای درونی جهت کشف جمال الهی است.
عشق به حسن و جمال از فطرت الهی انسان سرچشمه میگیرد که روانشناسان، امروزه از آن به نام حس زیبایی و جمال دوستی در روح انسان یاد میکنند. این حس، زیبایی ذاتی است و این نمود زیبا که برای انسان زیبا جلوه میکند، بازتاب حس درونی است. به قول مولانا:
آوازه جمالت از جان خود شنیدم
چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدم
اندر جمال یوسف گر دستها بریدند
دستی به جام ما بر، بنگر چهها بریدم(۲۰)
در این تعریف رشتههای هنری مانند آبی شفاف و زلال هستند که از شهود سرچشمه میگیرند و به صورت خوش آهنگی در دشتهای حسن، صوت، خط، رنگ، اصوات و یا اشکال هندسی جاری میشوند، همانطور که مولانا میفرماید: «تشنگان را آب حیات بخشند و جسمها را جان»؛ در چنین حالی است که هنر انعکاس زیبایی از آفرینندگی شراب و شهود است.
تعریف اقبال لاهوری
از مهمترین تعاریف در مورد هنر در میان متفکران شرقی، سخن علامه اقبال لاهوری است که به قول شکیب ارسلان وی از بزرگترین متفکرانی است که فرهنگ اسلامی در طی چند قرن به خود دیده است. اقبال در تعریف هنر می گوید:
مقصود از هنر، اکتساب حرارت و نشاط ابدی است. ملتها نمیتوانند بدون معجزه قیام کنند. هنری که خاصیت عصای موسی(ع) و یا دم عیسی(ع) در آن نباشد چه فایدهای بر آن مترتب خواهد بود.
این سخن وی از آنجا نشأت میگیرد که او فلسفه حیات را در شور و نشاط و سیر حرکت به جانب لقای الهی میداند.(۲۱)
اقبال همچنین میگوید: «مقصود از علم و فلسفه، کشف حقیقت است و هدف از هنر، تجلی و تمثل حقیقت است.»
به هر حال، توصیف اقبال از هنر، تداعیکننده هنر دینی و سنتی است و با پژوهشهای جدید در مورد هنر دینی سازگاری دارد.
نگاهی به تعریف تولستوی از هنر
توصیف تولستوی متفکر برجسته روسی در بین تمام تعریفهای هنر، از ظرافت و عمق و دقت خاصی برخوردار است. نکته مهم این تعریف این است که تولستوی به زبان و طرز بیان در هنر نیز توجه نموده است. همچنین وی از تجربه در وجدان هنرمند یاد میکند که نوعی دریافت شهودی و ذوقی را به خاطر میآورد و شرقیها در هنر از آن به «سلوک باطنی« و غربیها به «تجربه درونی» یاد میکند.(۲۲) نکته مهمی در اینجا وجود دارد و آن اینکه نوعی همدلی میان هنر و عرفان مشاهده میشود. نظریه محیالدین عربی در عرفان این است که:
عرفا نمیتوانند احساسات و تجارب خویش را مستقیماً به دیگران انتقال دهند و تنها از طریق زبان راز و رمز، تجربهها، و احساسات خویش را منتقل می نمایند.
اگر سخن محیالدین عربی را با سخن تولستوی در کنار هم قرار دهیم، پیوند میان هنر و عرفان و نیز همزبانی در میان آندو را مشاهده میکنیم، و اینکه زبان هنر و عرفان زبان رمزگونه است.(۲۳)
سخن نهایی در تعریف هنر
به نظر ما، نفس و ذات هنر مانند علم، ادب، هنر، حکمت و اخلاق از آن جهت که امری ذوقی و وجدانی یا شهودی است و با جان هنرمند پیوند دارد. از آنجا که هنر به قطب درونذاتی انسان باز میگردد، بازگشت به علم حضوری دارد نه علم حصولی؛ از این رو قابل تعریف علمی نیست. اگر مسایل تجربه حسی علمگرایی، حسگرایی، پوزیتویسم، که پس از رنسانس و در قرن جدید در جهان غرب ارائه شد و بر اندیشه شرقیها نیز اثر گذاشت، بشر را در دام خویش افسون نمیکرد، امروزه انسان به قطب ذاتی و درونی معرفت توجه دقیقتری میکرد و اسرار بیشتری را در جهان هستی کشف مینمود. اصولاً مسایل هنری و زیبایی، تنها یک پدیده عینی و خارجی نیست بلکه احساس و درک زیبایی در فطرت درونی و جمالدوستی آدمی نهفته است و تنها به جهان بیرونی باز نمیگردد، یعنی به قطب درونذاتی زیبایی ارتباط پیدا میکند، بدین معنا که اصل هنر و زیبایی در درون ماست، نه در صورت فیزیکی و ساختمان خارجی هنر.
هنر، مبتنی بر نوعی علم و معرفت باطنی است که سرچشمهای آسمانی دارد. هنر که زیبایی و آفرینندگی است، با نوعی خودآگاهی عرفانی و شهود درونی پیوند خورده است. انسان هنرمند با درک این شهود تمام عالم را شهود مینماید. در درون هنرمند، پنجرهای به سوی جمال و کمال بیانتهای حق و روزنهای برای دیدن نفس زیبایی هستی، باز شده است به صورتی که ذات حق را میبیند. هنرمند آنچه را در جمال هستی شهود مینماید، به زبان و قالب هنر، بیان میدارد. از این رو هنر، تجلی و تمثیل نفس زیبایی و جمال حق است و به بیان دیگر گوهر هنر، تجلی شیدایی و مظهر زیبایی جان هنرمند نسبت به جمال حق است. الهام، زیبایی و خیال باطنی، جانمایه هنر است. هنر، ظهور و جلوه جان پاک و زیبای هنرمند است که در آثار و سبک هنری او انعکاس یافته است و زبان هنری مانند زبان عرفان جنبه نمادین دارد. هنر، لطیفترین و ظریفترین تجلی ادراک هنرمند و جلوه و تجلی صورت جهان هستی است که از عوالم برتر هستی و خیال(۲۴) برتر هنرمند سرچشمه گرفته است. لذا نفس هنر در عالیترین جلوه و ظهور خویش، نوعی تجلی نشأت گرفته از تجلی جمال و صورت زیبای حق در جان و خیال هنرمند است. انسان نیز آینه شفاف و جلوه زیبای تمامنمای حق است و به صورتی خداگونه آفریده شده است.(۲۵) از این رو هنر، هدیهای الهی و آسمانی در باطن انسان است و از جایگاه خاص برخوردار است. احساس و مرتبه خیال هنرمند بر اساس مبنای معرفتی، حکمت ذوقی، عرفان و نظام زیبای هستی استوار میباشد. حافظ در این باب میگوید:
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
با عنایع به حفظ جانب حرمت و قدر و بهای هنر و توجه به مبانی حکمت اشراقی و متعالیه هنر، حضرت حق از ظهور جانمایه هنر در تمام جلوههای آفرینش خبر میدهد؛ لذا هر گونه آسانگیری در معنای هنر، و هبوط آن از عالم پاک به عالم خاک، گناهی نابخشودنی است و این گوهر هنر، امانت الهی نزد انسان است که بایستی به حضرت حق بازگردد.
این جان عاریه(۲۶) که به حافظ سپرده دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
پینوشتها:
۱- سعدی، شاعر بزرگ فارسی میسراید: از نفسپرور، هنرپروری نیاید، فرهنگ دهخدا، حرف ه-، تهران، ۱۳۴۷ ه- ش.
۲- چنانکه زیبایی مانند هنر قابل تعریف نیست از نظر حکمت انسانی نفس زیبایی نیز قابل توصیف است و نه تعریف. فلسفه اخلاق، شهید مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، آبان ۱۳۸۳ ه- ش.
۳- از این نگاشته نباید چنین تصور شود که ما علم منطق را مفید نمیدانیم و یا به قیاس و استدلال منطقی ارج نمینهیم؛ بلکه مقصود این است که علم و بینش هنر، در غایت امری حضوری و شهودی است و به علم حضوری باز میگردد نه علم حصولی. ذوق و ادراک و خیال در هنر پس از گذر از مراحل حسی و خیالی و گذر از طبیعت، نوعی تجلی و تمثیل در روح هنرمند است. هنر از نظر منطقی ذاتاً قابل تعریف نیست بلکه قابل توصیف است. نظراتی که در مورد معنا و نفس هنر ارائه شده جنبه توصیف دارد و در ظرف منطق و حد و رسم آن به طور دقیق نمیگنجد. این موضوع تنها به مقوله هنر اختصاص ندارد. برای هستی تعریفی وجود ندارد و آنرا فقط با علم شهودی و احساس درونی میتوان دریافت. این همان «حقیقت وجود» است که جهان را پوشانده است. البته ما گاهی «مفهوم وجود» را فقط در ذهن مییابیم ولی آنرا نباید با حقیقت وجود خارجی اشتباه کرد؛ زیرا احکام این دو متفاوت است. در مورد نفس هنر نیز عین همین تمثیل وجود دارد. گاه مفهوم هنر را در ذهن مییابیم اما ذات و نفس هنر که جهان را فرا گرفته، چیز دیگری است.
۴- این نوع از هنر بر اساس تخیل استوار است و علاوه بر اینکه تعریف به اخص است در این توصیف هنر ترسیم دقیقی صورت نگرفته است و تنها مستلزم تخیل هنری هنرمند است.
۵- در این تعریف نیز نوعی ابهام وجود دارد. اینکه هنر، آفرینش زیبایی با نیروی دانایی است، یک تعریف کلی با در نظر گرفتن جنبه معرفتی هنر میباشد، در عین حال، توصیف جامع و دقیق از هنر به شمار نمیآید.
۶- این تعریف، از هنر دور است، چرا که توصیف هنر به ترجمه روح هنرمند بازگشت میکند. در هر حال، معنای هنر در نوعی از ابهام قرار میگیرد.
۷- در این تعریف، شیلر به غایت هنر توجه کرده است نه به ذات و محتوای هنر، لذا این توصیف از نظر معرفت غایتشناسانه قابل تأمل است؛ در عین حال بازگشت آن به اخفا است زیرا معنای سعادت دست کم به نظر برخی پنهانتر از معنای هنر است. نکته دیگر مانع نبودن تعریف شیلر است، زیرا غیر از هنر، امور دیگری مانند حکمت اخلاق نیز انسان را به سوی سعادت دعوت میکند.
۸- این تعریف کانت قابل نقد است و ابهام دارد، زیرا جای این پرسش وجود دارد که آیا تنها هنر با آزادی به وجود آمده است و یا چیزهای دیگری هم با آزادی به وجود آمدهاند. اگر مراد از آزادی اختیار انسان است، این تعریف هنر، مانع نیست؛ زیرا طبق نظریه کانت، همه اعمال ما اعم از اعمال هنری یا غیرهنری تابع اختیار و آزادی است و چون این تعریف شامل اعمال غیرهنری نیز میشود؛ بنابراین این تعریف نیز مانع نیست.
۹- این توصیف جنبه ذوقی و ادبی دارد؛ در واقع از تخیل سرچشمه میگیرد و هیچ گونه تعریف روشنی از معنای هنر به دست نمیدهد.
۱۰- توصیف اسپنسر از هنر، انسان را به یاد نظریه پوپنهاور می اندازد که هنر و منشأ آن را در لذتگرایی حسی، میداند و در واقع، هنر را از جنبه آسمانی به مرتبه زمینی تنزل میدهد، تقریرات درس استاد فرزانه دکتر غلامرضا اعوانی، انجمن حکمت و فلسفه، تهران، ۱۳۷۸ ه- ش.
۱۱- این عبارت نیز دشوار، مبهم و ادراکناپذیر است و توصیف روشنی از هنر ارائه نمیدهد.
۱۲- این توصیف مبهم است و وجه تشابهی با ادبیات دارد؛ به علاوه توصیفی غیر جامع و مانع است. باز جای این پرسش باقی است که مراد از لذت، لذت جسمانی است یا لذت روحانی و یا هر دو. همچنین بیان روشنی از هنر ارائه نمیدهد که آیا به جنبه غریزی انسان بر میگردد یا به جنبه الهی و انسانی او.
۱۳- این تعریف از هنر نیز مبهم و ادراکناپذیر است و تصویر کلی و دقیقی ارائه نمیکند. اگر این تعریف درست هم باشد به رشتههای تجسمی در هنر باز میگردد. به علاوه در این توصیف، نوعی دور وجود دارد به این معنا که به توصیف هنر، هنرمند و هنر تجسمی بازگشت مینماید.
۱۴- این تعریف از هنر نیز نوعی توصیف نامعلوم و پرسش این است که عالم ایدهآل چیست تا ایجاد زیبایی در آن عالم، نفس هنر را به دست دهد؟ باز نوعی ادراکناپذیری از معنای هنر در این توصیف نهفته است. در هر حال، سرّ هنر همچنان پنهان است.
۱۵- این تعریف از هنر مبتنی بر نوعی معرفت تجربی است که آن را از معرفت حکمی جدا میسازد، در صورتی که هنر، بر نوعی معرفت حکمی استوار است. به علاوه محل پرسش است که منظور از تجربه، درونی است یا بیرونی؛ البته ما منکر تجربه و کاربرد آن در هنر نیستیم. به هر حال، این توصیف نیز جامع و مانع نیست.
۱۶- این تعریف، یکی از بهترین تعریفهای هنر به ویژه هنر الهی است که بر مبنای ذوقی (عرفانی) و بر یک روش تجربی و باطنی استوار است؛ اما لازم به ذکر است که روش تجربی درونی، بر مبنای حکمت ذوقی مبتنی است. در این تعریف، به نفس و کمال هنر توجه شده در حالیکه به مبنای معرفتی در هنر اشاره نشده است، لذا تعریف جامعی نیست.
۱۷- خواننده نکتهسنج نباید تصور نماید که هدف نگارنده تحلیل فلسفی هنر و یا نقد آرا و اندیشههای فلسفی است، که طرح این موضوع خود از رشتههای مهم در فلسفه جدید غرب است که درباره آن مقالهها و کتابهای فراوانی نیز منتشر شده است، البته این موضوع، پژوهش، تحقیق و تعمق بیشتر میطلبد. هدف ما در این نگاشته، تنها نگاهی فطری و منطقی، همراه با نگرشی ذوقی و اشراقی به نفس و کمال هنر است تا انسان با سیر در آن به نوعی الهام و ذوق باطنی در نفس هنر دست یابد. خوانندگانی که به این گونه مباحث علاقه ویژه دارند به کتاب مبانی فلسفه هنر، نوشته آن شر، ترجمه علی رامین، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۴؛ کتاب چیستی هنر و ماهیت آن، نوشته هننلینگ اسوالد، نشر هرمس، ۱۳۷۷؛ کتاب حکمت هنر معنوی، نوشته استاد غلامرضا اعوانی، انتشارات کروس و منابع دیگر از این دست مراجعه نمایند. در اینجا لازم به تذکر است که نباید تصور شود که مراد ما از علم، علم در اصطلاح منطق یا تصور و تصدیق است. اینکه قرون وسطائیان گفتهاند: «هنر بدون علم هیچ است»، سخن درستی است اما مقصود از علم، علم حضوری (شهودی) میباشد که نوعی بینش و معرفت است نه علم حصولی. (نگارنده)
۱۸- هنر چیست؟ این اثر لئون تولستوی در باب هنر قابل تأمل است، زیرا تعریف وی بازگشت هنر به حالات نفسانی خاص هنرمند است و یا برعکس. این ابهام به ذهن خطور میکند که آیا هر گونه انعکاس احساسات انسانی به صورت علایم مشخص که توسط انسان تجربه شده و انتقال آن به دیگران به وسیله حرکت، خط، رنگ، صدا و یا اشکال هندسی، «هنر» نامیده میشود، یا انتقال احساسات و عواطف خاص با علایم ویژه، «هنر» به شمار میآید. هر چند تولستوی در توصیف خویش، به غایت هنر به عنوان سعادت و خیر اشاره کرده است. علاوه بر این، جای این پرسش وجود دارد که آیا این عواطف و احساسات تجربهشده، جنبه ذوقی و درونی دارد یا با نوعی حال حضور و دریافت اشراقی از طرف حق همراه است؟ اگر جنبه سلیقهای و شخصی داشته باشد، نمیتوان از آن به عنوان ضابطه و قاعده در توصیف هنر استفاده کرد، زیرا جنبه کلی ندارد. تقریرات درس استاد فرزانه غلامرضا اعوانی، انجمن حکمت و فلسفه، تهران، ۱۳۷۸ ه- ش.
۲۰- استاد محمدتقی جعفری، آفاق مرزبانی، ص۵۷، نشر سروش.
۲۱- ما زنده از آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست (دیوان اقبال لاهوری)
۲۲- در اینجا ذکر دو نکته ضروری است و آن اینکه نظریه کروچه در یک بینش زیباشناسی و به ویژه زیباشناسی معنوی در فصل «ماهیت هنر» میتواند مورد ارزیابی قرار گیرد. نکته دیگر اینکه هم نظریه کروچه و هم تولستوی در مبانی فلسفه زیبایی و هنر در دیدگاه غربی دستهبندی شده است که در ردهبندی متفکران غربی در نظریه اکسپرسیو (بیانگری) جای میگیرد. لازم به یادآوری است تعریفهای هنری در نظریههای غربی به سه نظریه محاکات (تقلید)، بیانگری و فرمالیستی تقسیم میشوند که این نوع نگاه یا بینش را باید در مقالهها و کتابهای چیستی هنر و مبانی فلسفه هنر جستوجو کرد. این نگرش تحلیلی در هنر نیز مورد نظر و تحقیق نگارنده نیست، بلکه هدف نویسنده، نوعی نگاه کلی (شهودی) و یا باطنی به گوهر هنر در زوایای پنهان نظریههای هنری است.
۲۳- محی الدین عربی، ترجمان الاشراق، ترجمه و مقدمه: دکتر گل بابا سعیدی.
۲۴- خلق الله آدم علی صورته،خداوند انسان را به صورت خداگونه آفرید؛ مقدمه کیمیای سعادت، غزالی، انتشارات بهجت، تهران، ۱۳۶۱ ه- ش، ص۴۵. هو الله الخالق الباری المصور له الاسماء الحسنی… (سوره حشر، آیه۲۴).
۲۵- روح انسان، از آنجا که انتساب به ذات حق دارد و آینه جمال مطلق الهی است، از زیبایی شگفتانگیزی برخوردار است که به قول ویکتور هوگو از زیبایی طبیعیت و زیبایی دریا حتی آسمان اسرارآمیزتر است. محمدتقی جعفری، هنر و زیبایی در اسلام، وزارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ص۱۱۵.
۲۶- این مطلب بنا بر نظریه جهانهای سه گانه واقعی (یعنی عالم حس و عالم مثال و عالم عقل) که مورد پذیرش ملاصدرا است و بر اساس اصل تطابق قوای ادراکی سه گانه درونی انسان (یعنی ادراک حسی و ادراک خیالی و ادراک عقلی) با عوالم سه گانه یادشده استوار است. ملاصدرا معتقد است نفس انسان با درک محسوسات در عالم حس قرار میگیرد. اگر چه تخیل در انسان پدیدهای روانشناختی است ولی مخلوق نفس و متکی به جنبه غیرعادی نفس انسان است ملاصدرا خیال را موجود در نفس انسان و قائم به او میداند نه در جهان خارج از او و قائم به خود. از این رو خیال از نظر ملاصدرا امری مجرد است و «خیال متصل» نام گرفته است. مبحث خیال و تجرد آن، یکی از مسایل مهم حکمت متعالیه است که با مسأله هنر و زیباشناسی ارتباط دقیقی دارد؛ سید محمد خامنهای، حکمت متعالیه، ص۱۲۶ و ۱۲۷، ۱۵۵. تهران، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا، ۱۳۸۳ ه- ش؛ اصول فلسفه جلد۱، مجموعه آثار مرتضی مطهری، مقاله سوم (علم و ادراک)، ص۱۱۲ و ۱۱۳.
منابع:
اعوانی، غلامرضا، حکمت و هنر معنوی،تهران، انتشارت گروس، ۱۳۷۵ ه- ش.
اعوانی، غلامرضا، تقریرات درسی، انجمن حکمت و فلسفه، ایران، ۱۳۷۸ ه- ش.
اوستا، مهرداد، روزنامه کیهان، تهران، بهار ۱۳۷۸ ه- ش.
تولستوی، لئون، هنر چیست، ترجمه کاوه دهگان، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۲ ه- ش.
حیدری، جمال، مقدمه بر هنرهای اسلامی، رساله فوق لیسانس، تهران، دانشکده الهیات و معارف اسلامی ۱۳۷۷ ه- ش.
خوشرو، ابوالقاسم، جان مایه هنر، فصلنامه هنر، تهران، مرکز پژوهش و تحقیقات هنری، زمستان۱۳۷۴ ه- ش و بهار ۱۳۷۵ ه- ش.
هربرت رید، معنای هنر، ترجمه نجف دریابندی، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۵۴ ه- ش.
کامرانی، بهنام، هنر به بلندای ملکوت، تهران، فصلنامه هنر، اداره کل پژوهشهای هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تابستان ۱۳۷۸ ه- ش.
مددپور، محمد، حکمت معنوی و ساحت هنر، تهران دفتر مطالعات دینی هنر، ۱۳۷۷ ه- ش.
میرسلیم، مصطفی، هنر شهود مدام عالم، تهران، فصلنامه هنر، اداره کل پژوهشهای هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، پاییز ۱۳۷۴ ه- ش.