آندره گدار، از جمله مورخان برجستهی تاریخ هنر اسلامی، شکلگیری هنر اسلامی را بیش از آنکه مبتنی بر فرم و تکنیک بداند، مبتنی بر فکر و روح سازنده آن میداند، به طوری که اثر هنری تجلیبخش و منعکسکنندهی روح هنرمند است. در واقع وی هنر را از منظر آن اندیشه و فکری که پشت اثر هنری قرار گرفته، مینگرد و بیش از آنکه به فرم و تکنیک در یک اثر هنری همچون معماری اشاره کند، به محتوا و نگرهی هنرمند توجه دارد. وی بر این باور است که امروزه دیگر هنر را نباید از منظر مصالح یا سنگ و آجر یا مهارت و تردستی صنعتکار نگریست، بلکه آن فکر و روح اجتماع ملت است که آثار هنری یا سبک و اسلوب خاص را میآفریند. در این راستا وی روح حاکم بر معماری یونان را روح موزونپسند، روح حاکم بر معماری رومی را نظم، قدرت و فایدهمندی، و روح حاکم بر معماری بیزانسی را آمیزهای از روح آسیایی و یونانی، و روح حاکم بر ساخت کلیساها را اندیشهی پرستش و نیایش تلقی میکند:
هنر قبل از هر چیز انعکاس روح هنرمند و چکیدهی نمایان نیروهایی است که آن را رهبری میکند و تکنیک معماری هم مانند تکلم، جز وسیلهی ابراز، و آلتی در خدمت روح نیست… عامل اصلی در معماری هم بیش از هر چیز وجود معمار است. و اصل مهم در هنر معماری یک ملت، روح اجتماع آن ملت است. به نظر ما معماری یونان نه یک طریقهی ساختمان بلکه عصارهی نمایان روح موزونپسند ملت یونان است… چنانکه کلیساهای بزرگ ما عظمت روح و پرستش را مینمایاند(۱)
وی در پاسخ به این پرسش که آیا هنر دوران اسلامی در قالب و فرم دارای سبک خاص و ویژهای است یا نه؟ بر این باور است که هنرهای اسلامی همچون معماری، هنری اقتباسی و الگوهای آن برگرفته از نقشمایههای پیش از اسلام است و طرح و شکلهایی همچون گلدستهها، طرحها، محراب، منبر، تناسب رنگها، و امور تزئینی را برآمده از دوران اسلامی نمیداند: «حتی مساجد هم روی هم رفته اقتباس است. طرحها، گلدستهها، محرابها و منبرها و حتی عوامل تزئینی و آمیزش رنگها و غیره، همه در معمارهای معاصر فتوحات عرب موجود است».(۲) طبق نظر آندره گدار، مسلمانان در امپراطوری اسلامی پیش از ظهور اسلام، به جهت بیاطلاعی و دانشاندکشان در عرصه معماری و ساخت و ساز، و پس از ظهور اسلام به جهت مبنای فکریشان که بیاعتنایی به ابنیهی دنیوی و زوالپذیری عالم ماده بود، به ناگزیر در عرصه معماری از دیگر تمدنهای همجوار الگوبرداری نمودند و به تدریج در قالب و اسلوب معماری به ارائهی ایده رسیدند و آنچه را که با اندیشه، طبیعت و سلیقهشان سازگاری نداشت، حذف نمودند:
از نقطه نظر هنری، قبل از اسلام چیزی نداشتند و حتی اگر کلمه هنر را نمایش اشکال و پیکرنگاری فرض کنیم، محقق و بدیهی است که هرگز هنر بدوی وجود نداشته است.(۳)
از این رو وی معتقد است منظور از هنر اسلامی، هنر دوران اسلامی است. به طوری که مسلمانان پس از ظهور اسلام در اسلوب و فرم آثار هنری خویش همچون معماری اسلامی، تحت تأثیر هنر دیگر سرزمینها بوده و در ساختن ساختمان و معماری، فاقد هرگونه الگوی خاص بودند و از هر چه در آن دوران متداول بود، استفاده مینمودند. برای نمونه، از اقسام طاق، همچون طاق سوری، رومی، بیزانسی و ایرانی استفاده کرده و از ستونها، جرزها، آجر و سنگ، مرمر، موزائیک، نقاشی، حجاری و تمام گونههای تزئینی که در کشورهای آسیای غربی متداول بود، بهرهبرداری نمودند(۴)، به طوری که مسلمانان نه تنها در معماری به ابداع سبک و اسلوب خاصی نرسیدند، و تعالیم اسلام، سازنده و خلقکنندهی فرم خاص هنری نبود، بلکه حتی در استفاده از الگوهای رومی و یونانی ناشیانه قدم برداشتند:
در حقیقت اسلام سازنده نبوده، به این معنا که اغلب آنچه ساخت، بسیار بد و ناموزون بود، نه شکل تازهای در ساختمان ابداع کرد و نه یک روش پارتنون Parthenon و پانتئون ساختمانی را تکمیل نمود. از این نقطه نظر هیچ یک از ساختمانهای اسلامی قابل مقایسه با Pantheon رم یا کلیسای امین Amiens نیستند.(۵)
گدار این سوال را مطرح میکند که چه تفاوتی میان یک ساختمان ایران پیش از اسلام همچون کاخ فیروزآباد و یک ساختمان پس از دوران اسلامی همچون مسجد جامع اصفهان یا مسجد تیموری خارگرد وجود دارد. در حالی که در هر دو ساختمان از ایوانها و گنبدهایی بر قاعده مربع استفاده شده است.(۶) وی در پاسخ به این پرسش و تبیین تفاوت میان فرهنگ اسلامی با فرهنگ پیش از اسلام، به این سوی میرود که معماری اسلامی مدتها مبتنی بر طرح ساده ساختمانی و فرمولهای تزئینی بوده که از دیگر تمدنها اقتباس نموده بود، و عربهای مسلمان شده را حتی پیش از اسلام بسیار علاقهمند به تزئین دقیق و تأکید بر تکرار قالبهای ثابت و تغییرناپذیر میشمارد و این ویژگیها را از مختصات روح هنری عربها میداند.
مسجد قرطبه در اسپانیا
با توجه به اینکه از نظر گدار، هنر انعکاسی از عقیده، اندیشه و روح هنرمند است، به تدریج مسلمانان که در آغاز طلوع اسلام چیزی جز اصول اخلاقی برای آنان وجود نداشت،(۷) تربیت شدند و پس از پیشرفت در این امر پس از مدتی در آنچه که تقلید کرده بودند، تجدید نظر نموده و آن سبکها و اسلوبهایی را که با طبیعت و اندیشهشان سازگار نبود، حذف کردند، و آنچه را که موافق با طبع و سلیقهشان بود، حفظ نمودند و در واقع به نوعی گزینش در عرصه هنر دست یافتند:
معماری اسلامی در حالی شروع به کار کرد که فاقد هر گونه علم و اطلاع و سابقه باستانی در هنر معماری بود… اما کمی بعد در راه تربیت و تکامل پیشرفت کرد و طولی نکشید که در آنچه از دیگران تقلید کرده بود، تجدید نظر نمود، آنهایی را که با طبیعت و مقتضیات او هماهنگی نداشت و بیگانه مینمود و یا با سلیقهاش سازش نداشت، حذف نمود و در واقع معمار شد نه سازنده.(۸)
گدار معتقد است هنرمند مسلمان در عرصه معماری نمیتوانسته تنها تحت تأثیر معماری دیگر تمدنها باشد و معماری را از جمله هنرهایی میداند که بیش از تکنیک، مبتنی بر فکر و اندیشه است: «پس مبدأ و ریشه آن [معماری اسلامی] را در کارهای اقتباس شده از معماریهای خارجی جستجو کردن بیهوده است»(۹) هنرمند مسلمان تحت تاثیر فکر و درک هنری خود – چه مثبت یا منفی-¬ و تحت تأثیر دو عامل تعالیم پیغمبر و فتوحات محیرالعقول اسلام به اسلوب خاصی از هنر معماری شکل داد:
این مبادی همه در خود اسلام و مولود الهامی است که از دنیای خاص خود گرفته و نظیر آن در تمام تجلیات فکر او دیده میشود. در اینجا شکلها، فرمولهای تزئینی و طرق ساختمان مورد توجه ما نیست… مورد علاقهی ما بیشتر جستجوی این است که درک هنری مؤسسین اسلام در دوره اسلام یا پیش از اسلام چه بوده و بعد زیر تأثیر دو عامل تعالیم پیغمبر و فتوحات محیرالعقول اسلام به چه صورت در آمده است(۱۰).
وی معتقد است، تفاوت هنر ساسانی با هنر دوران اسلامی، برای نمونه میان معماری کاخ فیروزآباد با معماری مسجد جامع اصفهان، در شکل، اسلوب، طرح نقشه و مصالح آنها نیست، بلکه ریشه در نگاهی دارد که اسلام برای مسلمانان به ارمغان آورده است:
تفاوت تنها در منظره و لباسی است که اسلام بر ساختمانهای ساسانی پوشانده و خواسته است مفهومی به آنها بدهد، که معماری ایرانی و سایر مللی را که تحت رژیم خود در آورده بود، نسبت به وضع پیشینیان متمایز سازد.(۱۱)
از دیدگاه گدار، مسلمانان پس از ظهور اسلام، غیر از آیین جدید، هیچ چیز که مخصوص خودشان باشد نداشتند و از معماری هیچ چیز نمیدانستند و تنها پس از گذشت چندین دهه بود که اشکال متنوعی از مسجد در فرهنگ اسلامی ساخته شد.(۱۲)
البته منظور او از اینکه میگوید معماری اسلامی ریشه در فکر و تعالیم نبوی دارد، نه به این معنا است که وی معتقد به ارائهی طرح و اسلوب ویژه و ابداعی در عرصه هنر باشد، بلکه منظور او این است که مسلمانان به جهت بیاعتنایی به دنیا و زخارف آن، هیچگاه در ارائهی سبک و طرح نویی در معماری، ذوق و شوقی از خود نشان ندادند. وی بر خلاف مفسران عرفانی از هنر اسلامی، تأثیرپذیری از فکر و تعالیم نبوی را نه به معنای تضمین حقایق دینی و عرفانی در هنر، بلکه به معنای نفی هرگونه اسلوب و طرح خاص و نفی توجه به دنیا و علائق دنیوی میداند، به طوری که این بیاعتنائی موجب شد تا مسلمانان به جای خلاقیت و ابداع، به سوی هنری التقاطی و برگرفته از دیگر تمدنها اقدام ورزند و صرفا به هنر تزئینی روی آورند. وی اسلام را ناتوان از ارائه و الهام بخشی یک هنر خاص و حتی ناتوانتر از مسیحیت تلقی میکند و صرفا دربردارندهی اصول اخلاقی تلقی میکند و این سخن، منشأ تمایز میان مورخان هنری همچون گدار با مفسران عرفانی از هنر اسلامی است. «اگر آن را [اسلام] در مراحل اولیهاش بررسی کنیم، چنین به نظر میآید که از لحاظ ایجاد یا الهام یک هنر جدید، از مسیحیت هم ناتوانت
ر بوده است».(۱۳) وی معتقد است که مسلمانان پس از فتح ملل مغلوبه، الگوی خاصی در معماری نداشتند که بر آنان عرضه کنند، بلکه نمونههای تاریخی نشان میدهد که بر عکس بوده و در معماری، تحت تأثیر الگوها و اسلوبهای آنان قرار گرفتند.
همچنین گدار، هنر اسلامی را در آغاز پیدایش، دارای دو عنصر خارجی میداند، نخست در دورهی به قدرت رسیدن بنیامیه است که الگوهای یونانی و بیزانسی در هنر سرزمینهای اسلامی دیده میشود و دوم دوره بنیعباس است که با به قدرت رسیدن بنیعباس، مرکز حکومت از سوریه به بینالنهرین آمد و رسوم ساسانی – ایرانی جایگزین رسوم بیزانسی و یونانی شد. تنها پس از پنج قرن که حکومت عباسی مضمحل شد، هنر اسلامی از وحدت رویه به سوی تکثر و تنوع رفت و تحت تأثیر سنتهای بومی و منطقهای، رسوم باستانی هر ملت دوباره ظهور پیدا کرد و شکل خاص هر ملت را به خود گرفت:
به محض اینکه وحدت سیاسی امپراطوری اسلامی از میان رفت… به علت نبودن وحدت اداری و نبودن تماس بین ارباب هنر کشورهای مختلف و مبادله کارگران و نبودن آئین و مقررات که تا آن وقت فعالیت زیادی کرده و تکنیکها و فرمولهای هنری اسلامی را دستور میداد، هر ملتی به پیروی از تمایلات خاص، آزادانه شروع به کار کرد. رسوم باستانی هر ملت دوباره ظهور کرد.(۱۴)
کاخ الحمراء در اسپانیا
گدار معتقد است مسلمانان پس از تأسیس اسلام، بیش از آنکه موسس هنری خاص باشند، به دنبال تزئین و زینت کردن هنرها بودند و در قصیدهسرایی و معماری به طرح یک پوشش و روکش تجملی و تازه پرداختند و از نظر مسلمانان اگر یک شاعر توانست به بیان و توصیف جدیدی از یک پدیده برسد یا یک ساختمان قدیمی را با تزئین تبدیل به یک مسجد سازد، او اثری هنری آفریده است:
وقتی یک شاعر توانست موضوعات داستانی را با تصاویر تازه بیاراید و جذابیت بیان شیرینی به آن دهد، در نظر ملل عرب او یک کار هنری انجام داده است، وقتی هم یک معمار توانست با پوشش تازه و مجللی، شکل قدیمی یک مسجد را تزئین نماید، در نظر دنیای اسلام کاری هنری کرده است (۱۵)
آندره گدار درباره تاریخ هنر اسلامی معتقد است که در صدر اسلام و زمان تأسیس آن، بر اثر شور و حرارت اولیه مذهبی و تحت تأثیر تعالیم نبوی و خلفای اولیه، مبنی بر پرهیز از تجمل و زینتهای دنیوی، معماری از اقبال برخوردار نبود و در این عرصه سبک و طرح مستقلی توسط مسلمانان ابداع نگردید، وی خانه کعبه را در مکه جز حصاری از دیوارهای کوتاه و بامی از برگ نخل نمیداند. اما پس از این دوران – در دوره بنیامیه و بنیعباس – به تدریج که حاکمان و مراکز قدرت اسلامی از سنت نبوی فاصله گرفتند و رویکرد دنیوی و شاهانه یافتند و از سادگی مقام رؤسای مذهبی به سمت شکوه شاهانه گرایش پیدا نمودند، به سمت ساختن بناهایی با شکوه و عظمت شاهانه اقدام ورزیدند و با حرمت دادن به اورشلیم به جای مکه، اولین بناها در سوریه و اورشلیم همچون گنبد صخره و مسجد اموی را ساختند:
هنگامی که دوره شور و حرارت اولیه مذهبی که در آن اعراب صحرانشین با نهایت دقت تعالیم پیغمبر و خلفای بلافصل او را درباره سادگی و بیاعتنایی به تجمل و زخارف دنیا به جا میآوردند، گذشت. وقتی استیلا بر امپراطوری بزرگ و پر تجمل و شکوه و جلال نمودند و همان ذوق و سلیقه را در معماری نشان دادند. هوش و استعداد، آنها را اجازه داد تا به محض فراهم شدن موقع مساعد به آسانی تمدن مترقی کشورهای مفتوحه را در خود تحلیل برند. (۱۶)
یا در دوره بنیعباس به جهت اهمیت یافتن بینالنهرین و ایران، معماری ایران در مسجدسازی مطرح شد. به علاوه که به تعبیر آندره گدار همیشه در تمام دوران اسلامی، عرق ملیت، ایرانی را از ساختن مساجد از نوع عربی باز میداشت. (۱۷) از این رو با وجود آنکه عربهای تازه مسلمان شده پس از فتح کشورهایی همچون ایران، خواستند الگوی عربی را در مسجدسازی وارد سازند، اما طرح مسجد عرب در معماری ایران حذف شد و پس از دوره عباسیان صحبتی از آنان در میان نبود:
ابومسلم خراسانی معروف که مبلغ خلفای عباسی بوده مساجدی در مرو و نیشابور ساخت اما در همهی آنها سبک ساختمان ایرانی است و سهم عرب در آنها فقط نقشه آن است و در مساجد نائین و دماوند به قدری آنها را مختصر کرده و تغییر دادهاند که گوئی این ترکیب در ایران رواجی پیدا نکرده است. طولی نکشید که طرح مسجد عرب از معماری زنده ایران محو گردید و همین که قرن پنجم هجری به پایان رسید، دیگر صحبتی از آن در میان نبوده است. از آن پس هم طرح و هم ساختمان هر دو کاملا ایرانی شدند. (۱۸)
مسجد جامع دمشق معروف به مسجد جامع اموی
سنجش نگرش آندره گدار با سنتگرایان
از سخنان آندره گدار به عنوان یک مورخ هنر اسلامی، این استنتاج را میتوان نمود که وی این را بدیهی تصور نموده که هنر در دوران اسلامی، چه در آغاز و چه پس از نهادینه شدن اسلام، در طرح، تکنیک و فرم تحت تأثیر هنر پیش از اسلام بوده و از تمدنهای رومی، یونانی، ساسانی و بیزانسی اقتباس نموده است، اما مسلمانان بر اثر تعالیم دینی، نبوی و بر اثر مشاهدهی هنر دیگر سرزمینهای مفتوحه، به تدریج در شکلدهی هنری خاص، همت گماشتند. وی معتقد است که مسلمانان به عنوان نمونه، معماری را بر اساس مبادی فکری خود پیریزی نمودند و این امر پس از ظهور اسلام، از جانب تمدنها و سرزمینهای غیر اسلامی بر او تحمیل نشد، اما باید دید که منظور گدار از اینکه میگوید مسلمانان بر اساس فکر خود هنر را بنیان گذاردند، چیست؛ آیا وی به مانند مفسران عرفانی از هنر اسلامی بر این باور است که این فکر برآمده از مبانی و اندیشههای عرفانی و اعتقادی است، یا منظور او این است که مسلمانان به جهت مذمت دنیا، بیاعتنایی به زینت و زخارف دنیا نسبت به هنر بیتوجه و در صدد تأسیس طرح و اسلوب ویژهای نبودهاند و آنچه را که پیریزی نمودند، در بنیان التقاطی و انفعالی است.
آندره گدار چون فرم و تکنیک هنر دوران اسلامی را ادامه هنر دوران پیش از اسلام میداند و بر این باور است که پس از ظهور اسلام، تعالیم نبوی و فتوحات محیر العقول مسلمانان و کسب تجربه حاصل از مشاهده هنر دیگر سرزمینها در شکلگیری هنر اسلامی تأثیرگذار بوده است، پس با سنتگرایان و مفسران عرفانی از هنر اسلامی در یک مسأله اشتراک و در مسأله دیگر اختلاف دارد.
از این جهت که گدار معتقد است مسلمانان تحت تعالیم نبوی به یک الگو و اسلوب خاص در هنر گرایش داشتند و به جهت مبانی فکری حاصل از تعالیم پیامبر، پارهای از هنرها را پذیرفتند و پارهای دیگر را وانهادند، این سخن مورد پذیرش مفسران عرفانی از هنر اسلامی و سنتگرایان نیز هست اما به نظر میرسد تفاوت گدار با مفسران عرفانی از هنر و سنتگرایان در این باشد که مفسران عرفانی از هنر، عامل مهم را در تعالیم نبوی که موجب شکلگیری معماری اسلامی یا دیگر هنرها شده است، مولفههای معرفتی و عرفانی میدانند که موجب گرایش به هنر انتزاعی و غیر ناتورالیستی، و دستمایه به کارگیری نماد و راز و رمز در تبیین الوهیت، توحید و عناصر فرامادی شده است، اما گدار به نظر میرسد بیشتر بر جنبههای سلبی تعالیم دینی در امر دنیا توجه دارد و اشاره میکند که مسلمانان با توجه به اینکه دنیا و ابنیه دنیوی را زوالپذیر میدانستند و از آیه «کل من علیها فان» تبعیت مینمودند، به این جهت در عرصه هنر به پایهریزی اسلوب و طرح خاصی اقدام نورزیدند و صرفا به اقتباس از دیگر فرهنگها پرداختند:
کمال مطلوب یک استادکار حقیقی که ساختن از روی علم و بصیرت و برای همیشه است، برای او [معمار مسلمان] همیشه بیگانه و نامأنوس بود. هیچگاه به دوام ابنیه خود دلبستگی نداشته برعکس به پیروی از کل من علیها فان، منکر آن بود. مورد علاقه ما بیشتر جستجوی این است که درک هنر مؤسسین اسلام در دوره پیش از اسلام چه بوده و بعد زیر تأثیر دو عامل: تعالیم پیغمبر و فتوحات محیرالعقول اسلام به چه صورتی در آمده است. (۱۹)
نتیجهگیری از سخنان آندره گدار
۱- وی همچون دیگر مفسران هنر اسلامی، به این امر اذعان دارد که معماری صرفاٌ به کارگیری سنگ و آجر نیست، بلکه برآمده از فکر و اندیشه معماران است و درباره هنر اسلامی هم این تلقی را میپذیرد که معماری اسلامی نیز بیانی از افکار مسلمانان است و آنان بر اساس اندیشه خود در باره هنر پارهای از هنرها را واگذاردند و پارهای دیگر را برگزیدند.
۲- آندره گدار فکر مسلمانان در عرصهی معماری اسلامی را مبتنی بر به کارگیری مولفههای معرفتی و عرفانی نمیداند و معماری اسلامی را به ویژه در صدر اسلام تقلید از اسلوب دیگر تمدنها و فرهنگها تلقی میکند و خانهی کعبه را در مکه جز حصاری از دیوارهای کوتاه و بامی از برگ نخل نمیداند. وی بر این باور است که هنر صدر اسلام به جهت بیاعتنائی مسلمانان به زخارف دنیا و دنیاگریزی، ابداعی و خلاقانه نیست، بلکه مسلمانان به پیروی از تعالیم نبوی، به جهت عدم شوق و ذوق نسبت به امر دنیا، به تقلید از طرح و اسلوب دیگر تمدنها در عرصه معماری و هنر اکتفا نموده و دارای شیوه تقلیدی بودهاند.
۳ – وی میان علائق و ذوق و شوق مسلمانان در صدر اسلام به هنر با دوره پس از آن تمایز قائل است، دوره اول را به جهت اشتیاق مذهبی و تحت تأثیر تعالیم نبوی، دوره بیاعتنائی مسلمانان به هنر معماری و دیگر هنرها میداند، اما دوره دوم را به جهت علاقه حاکمان اسلامی به زندگی شاهانه و تشکیل امپراطوری اسلامی، دوره توجه به معماری میداند. از این جهت باید میان نگاه و نگرش تعالیم اسلامی و متون مقدس – کتاب و سنت – با تمدن تاریخی اسلام در باره هنر تمایز قائل گردیم.
۴- طبق نگرش و مبانی گدار نیز باید در تبیین مبانی فکری و معرفتی مسلمانان درباره هنر و اسلوبهای آن، هر دوره را از دیگر دورهها تفکیک نموده و مبانی و عوامل فکری هر دوره را از دوره دیگر متمایز و جداگانه بیان کنیم. یک بار در مورد هنر صدر اسلام سخن گفته میشود -بر فرض پذیرش مبنای گدار مبنی بر دنیاگریزی و نهی از زینت- و بار دیگر دوره بنیامیه، بنیعباس، صفویه و یا قاجار مورد توجه قرار میگیرد، به طوری که فکر و اندیشه حاکمان در هر یک از این ادوار متفاوت از دیگر ادوار خواهد بود و شاید درباره هنر این دورانها هم به نتایج متفاوتی برسیم. به ویژه به نظر میرسد که شاید اختلاف نظر افرادی همچون آندره گدار با افرادی همچون تیتوس بورکهارت که از معماری مسجد قرطبه و ابن طولون، گنبد و طاق تفسیر عرفانی و قدسی ارائه میدهد، مشخص گردد. وی درباره صدر اسلامی میگوید:
وقتی در آغاز قرن هفتم اعراب از صحرای خود بیرون ریختند، و به طرف دو تمدن بزرگی که امپراطوری آینده آنها را میان خود تقسیم کرده بودند، حمله کردند، غیر از آئین جدیدشان چیزی که مخصوص خودشان بوده باشد، نداشتند. از معماری هیچ نمیدانستند، شهرهایشان جز تودههایی از کلبههای گلی ابتدایی و روستاهایشان غیر از جوخههایی از چادر یا آلونکهایی از نی نبودند و تنها عبادتگاهی که داشتند، کعبه مکه بود که به هیچ یک از درجات هنر ساختمان تعلق نداشت، با وجود این گرچه تعجبآور است ولی چند ده سالی پس از هجرت، اشکال متنوعی از مساجد نمودار شدند. (۲۰)
۵ – وی در بررسی معماری و ساختمانهای صدر اسلام به بناهایی همچون خانه کعبه، مسجد پیغمبر در مدینه اشاره میکند و این بناها را بدون طرح و اسلوبی پیشرفته از دوران اسلامی تلقی میکند:
اولین آنها مسجد عربی است که ابتدا حیاط خانه حجاز بوده است و مسجد پیغمبر در مدینه که قطعه زمینی محصور بوده که یک ضلع آن را نوعی انبار پوشیده از برگ نخل تشکیل میداده است و آن به قدری خشن و ابتدائی بوده که نمیتوان تصور کرد که اعراب مغرور چنین معبدی را به ملل مغلوب، با چنان تمدن کهن و درخشانی تحمیل کرده باشند. از طرفی محقق است که در دوره فتوحات اسلامی نماز و عبادات مرسوم در فضای آزاد یا در ابنیهای که از قدیم بوده برگزار میشده و پس از آن به این کار تخصیص یافته است. (۲۱)
وی بناهای بعدی فرهنگ اسلامی را هم تحت تأثیر معماری کشورهای مفتوحه توسط مسلمانان میداند و ریشه معماری اسلامی را در ایران عصر ساسانی، رومی و یونانی و دیگر فرهنگها میجوید. به عنوان مثال مسلمانان تحت تأثیر زرتشتیان، چارطاقها یا گنبدهای روی چهار ستون را که آتشدان زرتشتیان در آن قرار داشته، در معماری مساجد خود وارد ساختند و تاریخ این سبک معماری پیش از کاربردش در مساجد، قدمت دیرینهای در فرهنگ ایرانی داشته است:
مثلا در ایران چارطاقها یا گنبدهائی که روی چهار ستون قرار گرفته و آتشدان معابد زرتشتیان در آن بوده، همچنین ایوان خراسان، یعنی جلوخان بلند و عمیقی که پارتها به مغرب ایران آوردند و بعدها تالار بارعام کاخ ساسانیان شد یا بنائی در فارس مرکب از یک تالار مربع گنبددار که جلو آن ایوانی بوده و از ابنیه دوره اول ساسانی و دالانی که در مرکز، گنبدی داشته… ساختمانهای نامبرده که تمامشان در دوره ساسانی برپا بوده، هنگامی که برای مسجد مورد استفاده قرار گرفتند و به دلائل استوار – نمونهی مسجد شدند، سابقه چنان ممتدی داشتند که خیلی پیش از ظهور اسلام از طرحهای مرسوم و باستانی بودهاند. (۲۲)
به علاوه پس از دوران اولیه که معماری مسجد گسترش یافت، به تدریج تقلید از معماری کلیساهای مسیحی همچون ساختن شبستان و محراب نیز در کنار تقلید از سبکهای عصر ساسانی، وارد معماری مساجد گردید و مساجد در دوره اولیه و حتی تا دوره بنیعباس به سفارش حاکمان، توسط معماران ایرانی ساخته میشد:
مدتها بعد از آن، سرایت خارجی و انتشار و گسترش عادی تجمل نمونهی ابتدائی مسجد عربی را آراست. تقلید کم و بیش تعمدی از کلیساهای مسیحی، شکوه و عظمتی به سرسراهای سابق مساجد داده و آنها را به صورت شبستانهای فعلی درآورد. تقریبا یک قرن پس از هجرت، به فکر تعیین جهت مکه افتاده، اقدام به ساختن محرابی در مساجد نمودند که شبیه محراب کلیساست. در اواسط قرن یازدهم، هنگامی که خلفای عباسی تصمیم به ساختن مساجد بزرگی از نوع عربی گرفتند، فقط طرح مقدماتی آنها را تهیه کردند و عملیات معماری و طریق ساختمان را به ابتکار معماران ایرانی محول کردند. (۲۳)
گدار از تأثیرپذیری معماری مساجد از سنت معماری ایرانی و مسیحی در زمان تأسیس اسلام، چنین نتیجه میگیرد که تعالیم اسلامی در بدو تأسیس خود الگو و اسلوبی در عرصه هنر همچون معماری ارائه نداد و تحت سیطره هنر ملل مغلوب و مفتوح بود و اینطور نبود که پس از فتح ملل مغلوبه الگوی خاصی را در این سرزمینها تحمیل کرده باشد، بلکه منفعل بوده و از آن سرزمینها در ساخت معماری مساجد کمک گرفته است. بنابراین وی همچون گرابار بر این باور است که هنر اسلامی، هنر سرزمینهایی است که به تدریج مسلمان شدهاند و پیش از اسلام نیز خود در معماری الگو و اسلوبی داشتهاند و پس از اسلام آوردن نیز، الگو و طرح خود را در خدمت معماری اسلامی درآوردند:
خلفای دوره اول اسلام به علت نداشتن مدیر، مجبور شدند اداره امور کشورهای مفتوحه را به حال قبلی حفظ کنند و همچنین به علت نداشتن بنا و معمار، ساختمانهای موجود را مورد استفاده قرار دهند، کم کم ملل مغلوب ابنیه خود را با مقتضیات و احتیاجات فاتحین وفق دادند و از آن وقت بود که به مرور رنگ اسلامی در هنر خاورمیانه ظاهر شد. (۲۴)
پاورقیها:
۱- مسائلی در تاریخ معماری اسلامی ، ص ۳۴۴.
۲- همان، ص ۳۴۵.
۳- همان، ص۳۴۸ .
۴- همان، ص ۳۴۵.
۵- همان، صص ۳۴۵ – ۳۴۴.
۶- همان، ص ۳۴۳.
۷- همان، ص ۳۴۵.
۸- همان، ص ۳۴۵.
۹- همان، ص ۳۴۵.
۱۰- همان، ص ۳۴۵.
۱۱- همان، ص ۳۴۳.
۱۲- همان، ص ۳۵۰.
۱۳- همان، ص ۳۴۵.
۱۴- همان، ص ۳۵۵.
۱۵- همان، ص ۳۵۰.
۱۶- همان، ص ۳۴۸.
۱۷- همان، ص ۴۱۲.
۱۸- همان، ص ۳۷۶.
۱۹- همان، ص ۳۴۵.
۲۰- همان، ص ۳۵۰.
۲۱- همان، ص ۳۵۱.
۲۲- همان، ص ۳۵۱.
۲۳- همان، ص ۳۵۱.
۲۴- همان، ص ۳۵۲.