تحلیل تابلوی «گوزن زخمی»
چکیده:
در سال 1946، کاهلو تابلوی نقاشی «گوزن زخمی» را خلق نمود. این تابلو یکی از اساطیریترین تابلوهای فریدا کاهلو میباشد که به طور مستقیم از فرهنگ بومی آزتکها بهره گرفته است. گوزن در آیین آزتکها اصل گونههای پیوندی را مجسم میسازد. وی در این تابلو توانسته است با بهرهگیری از فرهنگ بومی مکزیک، فضایی معمایی و رعبانگیز خلق کند.
کلید واژهها:
نمادگرایی، اسطورهشناسی، ساختار فضاسازی
«نه درن و نه من، هیچ کدام نمیتوانیم چهرهای را چون فریدا کاهلو نقاشی کنیم.» پابلو پیکاسو
در سال 1946، فریدا کاهلو تابلوی نقاشی «گوزن زخمی» را خلق نمود. این اثر، یکی از نمایشیترین روشهای بهرهگیری وی از مفهوم گونههای پیوندی است که در آن قلمروی زیست شناسی را پشت سر میگذارد و به جهان اسطورهشناسی وارد میشود. کاهلو در این تابلو، استحاله خود را به شکل یک گوزن توصیف میکند؛ با این تفاوت که در این تابلو از عناصر نمادین اسطورههای بومی مکزیک بهره بیشتری میگیرد. گوزن، این مخلوق دو جنسی، اصل گونههای پیوندی را مجسم میسازد. به عنوان مثال، در آیین آزتکها یکی از خدایان آفرینشگر، به صورت مار پردار توصیف شده است. کاهلو در این تابلو با نمایش خود به شکل یک گوزن زخمی، به قلمروی آیین باستانی مکزیک قدم میگذارد، و به این ترتیب از آزمونی مربوط به زمان حال، به فضای اسطورهای زمانهای اولیه رجعت میکند.
ساختار فضاسازی این تابلو، یکی از معماییترین و مرموزترین تابلوهای نقاشی کاهلو به شمار میآید. کاهلو به «خود دیگر» حیوانیاش که مفهومی بنیادین در اعتقادات آزتکی است؛ در فضایی غریب و بیگانه، با تیرهایی فرورفته در پیکر خود به چشم میخورد. تابلو از چندین عنصر ساده و نمادین تشکیل شده است اما کاهلو با کنار هم قرار دادن ماهرانه این عناصر و ترکیب خلاق آن، تابلویی هراسانگیز و مرموز خلق کرده است که بیننده را دچار بهت و شگفتی میسازد.
تصویر غریب مرکز تابلو، یعنی استحاله نمادین کاهلو در قالب گوزن، از آن جهت تشویشبرانگیز است که کاهلو، عمل آیینی صورت گوزن برای انسان را واژگون کرده و در اینجا گویی این گوزن است که نقاب فریدا را به چهره کشیده است.
نمادگرایی گوزن در فرهنگ و آیین مکزیکی و کلمبیایی و اسطورههایی که گوزن و خون شکار را تداعی میکنند بسیار به منصه ظهور رسیدهاند. تیرهای فرورفته در بدن کاهلو و خونریزی پیکر استحاله شده وی، میتواند تداعیگر مراسم قربانی باشد که در اکثر اسطورههای آزتک دیده میشود. شاخهای نو و استخوانی که روی سر کاهلو روییده؛ نمادی از نوزایی و تولد مجدد است که بازتاب ذهنیت وی از واقعیت و زندگی میباشد. ترسیم تنههای تیره و عمودی درختان در جلوی تابلو، به ابهام و تیرگی فضاسازی اشاره دارد. ترسیم آب روشن دریا در بخش عقب تابلو، در واقع نشاندهنده چشماندازی از آغاز و شروعی مجدد زندگی است که کاهلو در تمام زندگی خود به آن معتقد بود و هرگز از بیان آن هراسی نداشت.
منابع:
1.کارل توب، اسطورههای آزتکی و مایایی، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، 1375.
2.نشریه هنرهای تصویری حرفه، هنرمند 5، پاییز 82.