نگاهی به نمایشگاه اخیر محمد حسین ماهر در گالری اثر

«از حقیقی جهان در مشهودات است، نه نامشهودات.» اسکار وایلد

در مقدمه کاتالوگ که برای معرفی هنرمند، چاپ شده است؛ این جمله اسکار وایلد دیده می‌شود. با توجه به اینکه این مقدمه به نوعی مانیفست هنرمند را هم بیان می‌کند، در آن بر تخیل و درون و اقلیم ذهن هنرمند تأکید شده است، حال آنکه این جملهٔ اسکار وایلد، در تناقض با این مانیفست است، زیرا که هنرمندی که در اینجا به نقد نمایشگاهش می‌پردازیم بیشتر تمایل به بیان نامشهودات داشته تا مشهودات و بسیار با هدفی که اسکار وایلد بر آن تأکید کرده، فاصله گرفته است.

در مقدمهٔ این کاتالوگ یا بروشور نمایشگاهی در مورد آثار این هنرمند چنین آمده است:
«حسین ماهر از آن دسته نقاشانی است که منابع فرهنگی را به عنوان دست‌مایهٔ اثر هنری مورد بهره‌برداری قرار می‌دهند. در دو دههٔ گذشته نگاه او به تدریج به درون و خلوت گرایید و به جای اقلیم و سرزمین با تنوع و جذابیتش، به خیره شدن و نفوذ در دنیای ذهنی و اقلیم‌های خیال تغییر جهت داد.»

دو نکتهٔ محوری که در آثار این هنرمند بر آن تأکید شده است؛ یکی منابع فرهنگی و دیگری تغییر جهت و زاویه‌دید از بیرون به درون. موضوعی که دست‌مایهٔ کار محمدحسین ماهر قرار گرفته مطالعه در هنر گذشته و تاریخی ایران و نوعی نگاه اسطوره‌ای و شاعرانه است. انتخاب چنین موضوعی خود به خود نگاه را به سمت تخیل و درون می‌برد زیرا که بسیاری از این موضوعات تاریخی خواه‌ناخواه مربوط به گذشته‌اند و گذشته‌ای که در دورهٔ خود هم با تخیّل و عالم مثال در ارتباط بوده چندان هم واقعیت تاریخی به شمار نمی‌آید. بنابراین خواه‌ناخواه انتخاب چنین موضوعی مستلزم نگاهی درون‌گرایانه و تخیلی است.

همچنین در بخشی از این مقدمهٔ کاتالوگ آمده که ذهن حسین ماهر ذهن معاصر است که به کاوش و استفاده از منابع تاریخی و فرهنگی که مولود مردمانی در گذشته‌اند می‌پردازد:
«در واقع ذهن او با تغییر زمانه مدام در حال تغییر است. در چنین معنایی، ذهن ماهر یک ذهن معاصر است. هرچند که استفاده از منابع فرهنگی ظاهرا بر خلاف چنین دیدگاهی است. دیالکتیک آثار ماهر درست در چنین میدانی از جمع اضداد است که تجلی می‌کند. چرا که منابع فرهنگی اساسا مولود ذهن معاصر نیستند، آن‌ها را یک ذهن در فلان مقطع تاریخی خلق کرده است و اکنون به حافظهٔ تاریخی، به موزه‌ها و در لابلای سطرهای کتاب‌های ادبی، فلسفی، و… تعلق دارند. اما چگونه است که دستان این نقاش می‌توانند با دنیای جدید به مکالمه بنشینند؟»

در این قسمت از مقدمهٔ بروشور، هم بر ذهنیت معاصر حسین ماهر تأکید شده و هم کاوش او در موضوعاتی کاملا موزه‌ای و تاریخی. حقیقت امر این است که در دههٔ گذشته، هنرمند چه در ایران و چه در جهان نگاهی کاوشگرانه، چه انتقادی و چه تحسین‌برانگیز، نسبت به گذشته‌ها داشته و این نوستالوژی گذشته یکی از ارکان هنر پست‌مدرنیستی محسوب می‌شود. بنابراین انتخاب چنین موضوعی توسط حسین ماهر امری است که در دورهٔ ما کاملا عادی و نگاه پست‌مدرنیستی محسوب می‌شود. اما در مورد ذهنیت معاصر آقای ماهر، نکتهٔ اصلی همین‌جاست که آقای ماهر صرفا نگاهی مجدد و نیز اقتباسی الگومدارانه از هنر دوره‌های متعدد به‌ویژه سلجوقی داشته و همان الگوها را با شیفتگی تمام مجددا تکرار کرده است. در حقیقت در موضوع انتخابی از هنر ایران الگوهای کاملا مشخصی در کارهای آقای ماهر دیده می‌شود؛ رنگ‌های طلایی و نقره‌ای، انسان‌های خیالی که ترکیبی از انسان- حیوان می‌باشند، شاخهٔ درخت و برگ‌ها که نماد درخت زندگی و باروری‌اند و به وفور در هنر ایران دیده می‌شوند، اسب، کتیبه‌های خطی که در هنر ایران در کنار نقاشی همواره رکن مهمی به‌شمار می آید، اشکال هندسی بسیار مشخص – که در اینجا مثلث می‌باشد – و مربع‌ها و موزاییک‌های آبی که یادآور کاشی‌کاری فیروزه‌ای هنر ایران است. زن و اسبی با سری شیبه به یک زن، که در هنر ایران و به‌ویژه نگارگری فراوان به چشم می‌خورد. همچنین استفاده از بافت‌های آبرنگی و ملایم که یادآور رنگ‌های روحی نگارگری ایران و نیز صخره‌ها که نماد طبیعت در نقاشی ایرانی می‌باشند.

در اینجا، شکلی کاملا انتزاعی از اسب و سوارکار را مشاهده می‌کنیم که یک الگوی کاملا مشخص و معروف از دورهٔ باستانی ایران کهن می‌باشد و قدیمی‌ترین سند مربوط به این الگو مربوط به قالی پازیریک می‌باشد. در اینجا طراحی ساده و تخت و شکل‌ها کاملا ساده‌سازی و هندسی شده‌اند.

برگ‌های درختان به عنوان نماد سرسبزی و رویش در هنر ایرانی در اینجا مشاهده می‌شود. بسیاری از الگوهایی که از این دست در نقاشی ایران، دیده می‌شود با جزئیات فراوانی ترسیم می‌شدند حتی آن‌هایی که حجاری یا به‌صورت نقاشی دیواری بودند و آن‌هایی هم که انتزاعی بودند از قدرت اغراق‌سازی و دفرمه کردن برخودار بودند که بسیار خلاقانه به‌نظر می‌رسیدند: به‌طور مثال نقش اسب‌ها در سفال شوش در ایران کهن. اما در اینجا طرح از نوعی خامی و سادگی، رنج می‌برد و خبری از آن الگوهای خلاقانه ایرانی نیست.

یکی از آثار ضعیف آقای ماهر همین تابلوست که بسیار خام و بدون اسکلت‌بندی مناسب و ترکیب‌بندی ترسیم شده و از نظر تم مایه هم، چیزی از هنر بدیع ایرانی در آن مشاهده نمی‌شود. اگر از نظر ترکیب‌بندی شکل هندسی مثلث نبود و نیز رنگ‌های هارمونی نقره‌ای و سیاه که تا حدی طرح را قوت بخشیده، این اثر تبدیل به اتودی کاملا به‌دور از سابقهٔ حرفه‌ای آقای ماهر می‌شد.

یکی از بیانگرانه‌ترین آثار آقای ماهر همین اثر می‌باشد که حاوی اشارات اسطوره‌ای است. چنین تم مایه‌ای در نقاشی بصری ایرانی چندان به چشم نمی‌خورد اما تخیل قوی آقای ماهر در این اثر و قرار دادن تم مایه زنان قنداق شده و چسبیده بهم در کنار شاخه درخت و صخره که نشان طبیعت در هنر ایران است، این ذهنیت را به نقاشی گذشته ایران پیوند زده است. این زنان در حقیقت نیمه‌های گمشدهٔ خود می‌باشند و در حقیقت همزاد و یکی می‌باشند یا اینکه همانند یک جفت محکوم به تحمل و پذیرش هم می‌باشند؟ سکوت و خواب آن‌ها به چه معنی است: این خواب آیا همان مرگ ابدی نیست؟ چنین تم مایه‌ای همراه با سؤالات متعدد و بعضا متضاد، ذهنیت بسیار خلاقانهٔ آقای ماهر باعث ایجاد چنین فضایی خاص و پر رمز و راز شده را به‌همراه داشته است. رنگ‌های چادر یا پوشش زنان برگرفته از موزاییک‌های چهار گوشهٔ آبی که بوفور در معماری و کاشی‌کاری ایران دیده می‌شود.

در این اثر حضور شکل هندسی مثلث یا فلش که در اینجا ایجاد جهت کرده و نگاه را به سمت عنصر بعدی که همان اسب است هدایت می‌کند و در کنار الگوی کاملا تاریخی و حتی اسطوره‌ای (اسب)، ترکیب‌بندی کاملا مدرنی را به‌وجود آورده است. اسب به نحوی ترسیم شده که گویی دارای پوششی است که ما را به یاد نقوش انتزاعی قالی‌ها و نیز کاشی‌های آبی می‌اندازد. اسب همان‌طور که قبلا هم اشاره شد الگویی کاملا شناخته شده در هنر ایرانی می‌باشد.

در اینجا هم از تم مایهٔ اسطوره‌ای و کاملا نمادپردازانهٔ هنر ایران استفاده شده است: تم مایهٔ زن، گاو و شاخه درخت که هر سه بر معنای باروری و زایش و حیات مجدد دلالت می‌کنند. در اینجا رنگ‌ها کاملا حساب‌شده و رنگ آبی لباس زن که رنگی است به معنای زایش همچون آب و نیز یادآور رنگ معروف فیروزه‌ای که مختص هنر ایرانی است و در تقابل با رنگ خاکی گاو و نیز کل فضای تابلو به نوعی تقابل زمین و آسمان و نیز زایش که مختص زن می‌باشد و گاو که عامل این باروری و زایش است. در اینجا هم کتیبه‌ای که یادآور نوشته‌های باشکوه هنر ایرانی است در اینجا هم دیده می‌شود.

در این اثر، حیوانات خیالی با سر انسان دیده می‌شوند که در دورهٔ سلجوقی و تیموری فراوان به‌کار می‌رفتند. در نگارگری‌ها اسبانی با سر یک زن و بالدار ترسیم می‌شد و در اینجا این اسب با دم ماهی نمایش داده شده است. شاخه درخت به عنوان باروری و نیز کتیبه‌های نوشتاری کاملا برگرفته از هنر ایرانی می‌باشند و در این ترکیب‌بندی خاص توسط آقای ماهر عرضه شده است.

در یکی از نگاره‌های متعلق به دورهٔ تیموری یا صفوی که مربوط به معراج پیامبر می‌شد، اسبی که محمد(ص) بر آن سوار شد (براق) با سری به شکل زن یا فرشته و بالدار نشان داده می‌شد در اینجا اسبی با سر زنی بدون بال دیده می‌شود و کتیبه‌هایی که حاوی هیچ معنایی نیستند و تنها دلالت بر آن کتیبه‌های فاخر در هنر ایرانی می‌کند.

شاید به جرئت بتوان گفت که اگر تسلط آقای ماهر به موضوع رنگ و بافت نبود، ترکیب‌بندی ضعیف و نیز طراحی نه‌چندان قوی‌اش کارها را به شدت دچار افت می‌کرد. موضوعی که در هنر ایران معاصر با آن برخورد می‌کنیم همین علاقه و شیفتگی نسبت به میراث سنتی گذشته ایران است که بسیاری از نقاشان معاصر آن را دستاویز خود قرار می‌دهند اما آن آفرینشی که به‌واقع کاملا مبتنی بر سنت گذشته باشد و هم بر اصول و ترکیبی کاملا جدید از آن بنا شده باشد، چندان دیده نمی‌شود.

* دانشجوی دکتری پژوهش هنر دانشگاه شاهد و مدرس دانشگاه آزاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × پنج =