بازتاب شینتویسم و بودیسم در داستان «مرثیه»؛ اثر یاسوناری کاواباتا
پیش درآمد
یاسوناری کاواباتا نویسندهای است پایبند به فرهنگ بومی کشورش؛ اغلب داستانهای او نشاندهندهی فرهنگ و آداب و رسوم و باورهای مردم ژاپن است. از جمله اعتقادات مردم ژاپن دین شینتو و بودا است که در اندیشهی مردم این مرز و بوم ریشه دوانده.
مقاله پیش رو قصد دارد به بازتاب دو دین شینتو و بودا در داستان «مرثیه» یاسوناری کاواباتا بپردازد. داستان کوتاه مرثیه در مجموعه داستان «رقصنده ایزو» که توانست جایزه نوبل ۱۹۸۶ را از آن خود کند نمونه جالبی از ریشه داشتن شینتویسم و بودیسم در افکار کاواباتاست. گرچه داستان نمیتواند نمایانگر آراء نویسنده باشد اما ستایش و تمجید کاواباتا در اکثر داستانهایش از آداب و رسوم و باورهای مردم ژاپن نمیتواند تعمدی نباشد. کاواباتا به عنوان فردی که در کشور ژاپن زندگی کرده، از آموزههای بودیسم در ژاپن تاثیر گرفته؛ آموزههایی که خود نیز از دین شینتو -که از ادیان کهن کشور ژاپن بوده- تاثیر گرفته است.
بیوگرافی یاسوناری کاواباتا
یاسوناری کاواباتا در اوکازای ژاپن به دنیا آمد. در سه سالگی پدر و مادرش را از دست داد و هفت سالش بود که مادربزرگش مُرد و تنها خواهرش را در نه سالگی از دست داد. این مرگهای پیدرپی خانوادگی باعث نوعی عزلتگزینی و منزوی شدن او شد. کاواباتا در سال ۱۹۲۰ مطالعات ادبی خود را در دانشگاه امپراتوری توکیو آغاز کرد و در سال ۱۹۲۴ از آنجا فارغالتحصیل شد. او با گروهی از نویسندگان جوان نشریهی «بونگه ئی جیدائی» (ادبیات معاصر) را به راه انداخت. رقصنده ایزو اولین تجربهی موفق او در داستاننویسی بود؛ یک اثر اتوبیوگرافی که شرح دلباختگی سالهای جوانی خودش به یک دختر رقّاصهی چهارده ساله است که پاهایش مثل «نهال پائولونیا» رو به بالا کشیده میشود. این داستان که با فراق به پایان میرسد در سال ۱۹۶۸ برنده جایزهی نوبل شد.
کاواباتا وقتی در سال ۱۹۳۱ ازدواج کرد، ساکن پایتخت ساموراییها یعنی «کاماکورا» در شمال توکیو شد و زمستانها را در «زوشی» میگذراند. وی در طول جنگ دوم جهانی بیطرف ماند و مشغول مطالعهی رمان قرن یازدهمی ژاپن یعنی «افسانههای گِجی» شد. در دههی شصت کاواباتا سفری به امریکا کرد و با دانشگاههای آنجا آشنا شد. او در سالهای آخر عمرش وارد فعالیتهای اجتماعی شد؛ از آن جمله است امضای متنی که در مورد انقلاب فرهنگی چین همراه با یوکیو میشیما و دوستان نویسندهاش تدوین شده بود. او در سخنرانی دریافت جایزهی نوبل، با به یاد آوردن چند تن از دوستان نویسندهاش که دست به خودکشی زده بودند، خودکشی را محکوم و ملامت کرد. ولی کاواباتا که سالها از ضعف جسمانی شدید رنج میبرد، در شانزدهم آوریل ۱۹۷۲، دو سال پس از خودکشی میشیما، در زوشی با گاز به زندگی خود پایان داد؛ بدون هیچ یادداشتی.
خلاصه داستان مرثیه
راوی (یک دختر غمگین) با مردی حرف میزند که زمانی عاشقش بوده و حالا این مرد مرده است. اما قبل از مرگ با دختری دیگر ازدواج کرده است. سپس در مورد دنیای سحرآمیز بوها و افسانهها و قصههای قدیمی در مورد بو و عطرها حرف زده میشود و همهی اینها خطاب به یک نفر است؛ آن هم مردی که راوی دوستش داشته. راوی از عقاید آیین بودا و سنتهای فرهنگ ژاپنی درباره مرگ حرف میزند و از مرگ مادرش نیز یاد میکند؛ در عین اینکه لطمهای به داستانی بودن اثر نمیخورد. او سعی میکند در طبیعت اطراف، روح مرد مرده را ببیند که در گلی زیبا و یا درختچهی حیاط تناسخ یافته و با او درد دل کند. در آخر داستان آرزو میکند خودش و مردی که دوستش داشته در تناسخ دیگر به شکل شکوفه درخت آلو قرمز و گل برگ بو درآیند.
بازتاب شینتویسم و بودیسم در داستان مرثیه
در ژاپن دو دین مهم وجود دارند با نامهای شینتو و بودا؛ شینتو از کهنترین اعتقادات مردم ژاپن است که بعدها با آمدن آیین بودا با آن ادغام شد. بنابراین عقاید و باورهای مردم ژاپن اصولاً ادغامی از این دو دین است.
آیین شینتو در قرن ششم برای پاسخ به طریق بودا که آن را به زبان ژاپنی «بوت سودو» مینامند، لغت «شین تو» را که طریق خدایان و راه معنا میدهد اختراع کردند. کیش شینتو برای ارواح مردگان احترام زیادی قائل است، و آنان را بر زندگان ترجیح میدهد و معتقد به زندگی ارواح در میان زندگان است. مطابق با آموزههای شینتو که نوعی آنیمیسم محسوب میشود، موجودات طبیعی دارای روح هستند؛ آفتاب، ماه، رودخانه، باران و… همه روح دارند، لذا مورد پرستش قرار میگیرند. در آئین شینتو پرستش خدایان بسیاری به چشم میخورد. آنان ارواح درختان، گیاهان، صخرهها و حیواناتی مانند مار، شیر، روباه و خرس را میپرستیدند. علاوه بر این، به خدایان بیشمار دیگری عقیده داشتند. در آیین شینتو هر چیز از حیوان تا جماد و نبات دارای روح یا کامی است. کامی نیرویی است که در طبیعت نهفته است. همچنین آنها به ارواح مردگان کامی میگویند؛ مانند کامی خانواده، کامی کلان، کامی ملت. مخصوصا ارواح نیاکان امپراطور، کامی طبیعت، آسمان، درختها، جنگلها، سنگها و اسباب آشپزخانه و… که او را جان و حیات میبخشند. آنها جهان را پر از ارواح خوب و بد میدانند. در برخی روایات باستانی ژاپن آمده است که «هشت صد هزار کامی ارواح موجود است که برخی از این ارواح، قدرتمندند و با نیروی فراوانی در جهان حکومت دارند که به صورت خدایان حقیقی در آمدهاند.(۱)
آیین بودا پس از شینتو از طریق کره در اعتقادات مردم ژاپن نفوذ کرد. بودا از واژه سانسکریت «بودی» به معنای بیدار شده گرفته شده است و مربوط به شخصی است به نام سیدارتا گئوتاما که احتمالاً در نیمهی دوم قرن ششم پیش از میلاد زندگی میکرده.
دین بودا از چند نظر در مقابل کیش شینتو قرار دارد:
دین شینتو خدایان بیشماری را میپذیرد اما دین بودا از نظر اصولی این عقیده را قبول ندارد. دوم اینکه دین شینتو بقای دایمی پس از مرگ را بدون مجازات و پاداش قرار میدهد در صورتی که عقیده تناسخ آیین بودا با این نظر مخالف است. برای این که دین بودا با تفکر مردم ژاپن که ریشه در آیین شینتو داشت مطابقت داشته باشد فردی به نام کوکایی کوشید این دو دین را با هم آشتی دهد. بنابراین دین بودا از نظر کیش شینتو مسایلی را پذیرفت؛ مثلاً موافقت کرد ارواح مردگان مدت صد سال نزد زندگان ساکناند و سپس برای دریافت پاداش در زندگی جدید ظاهر میگردند.(۲)
بنابراین عقاید مردم ژاپن از هر دو دین نشأت میگیرد و کاواباتا نیز با وجود علاقه به بودیسم و ستایش آن در داستانهایش نمیتوانسته از تاثیر شینتویسم به دور باشد.
او در داستان مرثیه نیز بسیار از بودیسم تعریف و تمجید میکند؛ اما نباید این موضوع را از نظر دور داشت که دین بودا نیز تحت تاثیر عقاید بومی مردم ژاپن قرار گرفت و ژاپنی شد. بودیسم در ژاپن با بودیسم در هند تفاوتهایی دارد که ناشی از نفوذ دین شینتو در تعالیم بودایی است. نمونهای از تعریف و تحسین کاواباتا در داستان این گونه است:
«نگاه به دنیای دیگر خیلی سادهتر و پیش پا افتادهتر از آن است که غربیها شرح میدهند، خواه با قلم سوئدنبرگ باشد یا دانته. اگر با چشمان متون مقدس بودایی نگاه کنیم، همه چیز ساده خواهد شد. باید بگویم حتی در شرق هم کنفوسیوس، وجود دنیای دیگر را نفی میکند: «من از زندگی هیچ نمیدانم، درباره مرگ چه بگویم» اما من در نگاه بودائیسم از دنیای گذشته و دنیای آینده، تاثیرگذارترین و آرامشبخشترین اشعار مرثیهوار را دیدهام.» ص ۵۷
بودیسم در ژاپن با تأثیر از آیین شینتو توانست به حیاتش ادامه دهد و راهی در افکار و باورهای مردم باز کند. راوی در داستان مرثیه همه چیز را از جمله کوچکترین اشیا را دارای روح و جان میداند و به دلیل آنکه روح دارند مقدساند؛ این درست آموزههای آیین شینتو است.
دین شینتو نوعی آنیمیسم (جانانگاری) محسوب میشود؛ همانطور که گفته شد اعتقاد به جان و روح داشتن هر چیزی از جمله طبیعت و اشیاء؛ درست است که بودا ریشه در هندوئیسم و هندوئیسم نیز ریشه در آنیمیسم دارد اما به اندازه کیش شینتو از جانانگاری و روح داشتن اشیا و طبیعت در آیین بودا سخن گفته نشده؛ به همین دلیل از جمله تفاوتهای بودیسم در ژاپن با بودیسم در نقاط دیگر همین تقدس و پرستش ارواح است که تحت تاثیر شینتویسم بوده است. راوی نیز به عنوان فردی ژاپنی اگر چه بر تعالیم بودا تاکید دارد اما غافل از این است که آموزههای بودا از بنمایههای دین شینتو تغذیه کرده و وارد باورهای مردم شده است.
راوی توضیح میدهد:
«ما ژاپنیها هیچ خدایی را به حال خود نمیگذاریم؛ حتا برای بوداهای سرگردان که هیچ ربطی به انسانها ندارند، نذر میکنیم؛ حتا در برابر اشیای بیارزش مثل سوزن خیاطی دعا میکنیم و یک بار در سال برایش مراسم داریم.» ص ۵۸
«طالبی و بادمجانهای رسیدهی یاماشیرو را در دست میگیرند و این گونه میخوانند: «این جشن بزرگ ارواح است! این طالبیها محصول ارواح هستند! ارواح بادمجانها! ارواح آب رودخانه کامو! ارواح هلوها و کاکیها! …» ص ۵۸
از مفاهیم دیگر که در داستان مرثیه بسیار به آن پرداخته شده، سامسارا (تناسخ) و کارما است. این دو از مفاهیم کلیدی در بودیسم هستند که کاواباتا در داستان مرثیه به آن اهمیت ویژهای داده است. سامسارا (تناسخ) تکرار ازلی تولد و مرگ در درازنای گذشته و حال و آینده است. سامسارا گذار از شش عرصه تصوری با نامهای دوزخ، ارواح گرسنه، حیوانات، آشورا یا ارواح ستیزهگر و آدمیان و بهشت است.(۳)
مطابق با این معنا در آیین بودا آدمی همواره در گردونهی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پر رنج گرفتار است .تنها راه رهایی انسان از گردونهی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پر درد و بلا، پیوستن به نیروانا است. در تعالیم بودا نیروانا مرحلهای است که در آن انسان از امیال ناپاک زمینی پاک شده باشد. چنین شخصی دیگر نیاز به تولدهای مکرر ندارد. نیروانا در لغت به معنای خاموشی و آرامش است.(۴)
در داستان نیز به این موضوع اشاره شده است:
«کتاب شیشیکان (نگرش از اعماق قلب) تعلیم میدهد که تمامی مردگان در دوره تناسخ خود در رفت و آمدند. طی هزار سال در زمان و مکان تعیین شده، یکییکی پدر و مادر میشوند، دوباره متولد شده و میمیرند. به همین خاطر است که تمام مردان دنیا پدرانی سرشار از خوبی و تمام زنان دنیا مادرانی از جنس درد هستند.» ص ۵۸
راوی اشاره به تناسخهای قبلی و بعدیاش میکند:
«در زندگی قبلی یا بعدیام ترجیح میدهم من و شما تبدیل به شکوفهی درخت آلو قرمز و گل برگ بو بشویم. آنگاه پروانههایی که رویمان مینشینند و شیرهمان را میمکند، ما را به هم پیوند میدهند.» ص ۷۵
و یا تصورش از تناسخ مرد در درختچه حیاط:
«وقتی میخواستم روح شما را ظاهر کنم شما که مردهاید خیلی دوست داشتم با درختچه آلو قرمز پر از شکوفهی حیاط صحبت کنم تا اینکه روحتان را با شکل و شمایلی متفاوت در عالم دیگری تصور کنم. چرا باید از گلی ناشناخته در سرزمینی دور صحبت کنیم در حالی که این درختچهی زیبای نزدیک در کنار من است؟ این درختچه برای من تجلی تناسخ شماست» ص ۴۹
«در مغربزمین هم تعداد شخصیتهای تناسخ یافته در هیئت حیوانات یا گیاهان به اندازه تعداد ستارهها، بیشمارند.» ص ۶۰
راوی به اهمیت نیروانا به عنوان مرحله رهایی انسان از چرخه تناسخ اهمیت میدهد و میگوید:
«بودا به ما میآموزد خود را از بند قوانین تناسخ آزاد کنیم تا بتوانیم به نیروانای مطلق وارد شویم. روحی که مجبور است تمام دورههای دوباره متولد شدنهایش را بگذراند فقط یک روح سرگردان بیچاره است… » ص ۶۰
در کنار مفهوم تناسخ از «کارما» یاد میشود. کارما به معنای کردار است، انسان نتیجه اعمال خود را در دورههای بازگشت مجدد خود در این جهان میبیند. کسانی که کار نیک انجام دادهاند، در مرحلهی بعد زندگی مرفه و خوشی دارند و آنان که کار بد میکنند، در بازگشت به درجهی پایینتری برمیگردند. بازگشت انسان ممکن است به صورت جمادات، نباتات، حیوانات و یا انسان باشد. این بازگشت بسته به اعمال فرد در زندگی قبلی ممکن است سیر صعودی یا نزولی داشته باشد.
راوی داستان، کارما را بازی نقشهای مختلف روح میداند: «اگر روح در سیر تناسخش به شکل مثلا پرندهی کورکور در آید دوباره به شکل انسان متولد خواهد شد، سپس به شکل پروانه یا یک بودا در زندگی دیگر؛ این کارماست؛ یعنی بازی نقشهای مختلف روح در مدت تناسخهای متعددش.» ص ۶۲
کارما به عقیده راوی «یعنی شکل عوض کردن انسان بر اساس اعمال خوب یا بدش. هر عمل انسان در زندگی فعلی، زندگی بعدی او را رقم میزند» ص ۶۲
البته راوی در داستان توجهی به قانون نزولی یا صعودی سیر تناسخ ندارد، و ترجیح میدهد روح مردی که دوستش داشته و روح مادرش را در گل و یا درختچهای زیبا ببیند. راوی در جملاتی با انتقاد از احترام بیشتر انسانها نسبت به گیاهان و حیوانات و جدایی انسان از موجودات دیگر سخن میگوید؛ در صورتی که به نظر او دلیلی برای این موضوع وجود ندارد و همه متعلق به طبیعت هستند. بنابراین تناسخ روح انسان به درختچه نمیتواند تناسخی نزولی باشد.
او میگوید:
«آنکه امروز در قدیم اسمش حکیم بود و آن که امروز اسمش واسطهی روح است، همگی به انسانها احترام بیشتری میگذارند تا به حیوانها و گیاهان. از هزاران سال پیش تاکنون ما کورکورانه در تمامی جهات به دنبال راهی هستیم تا بتوانیم ده هزار نوع موجود جهان طبیعت را از یکدیگر تشخیص بدهیم.» ص ۶۱
اما هیچ انسانی از زندگی قبلی و بعدی در چرخهی تناسخ خود آگاه نیست و نقشی در آن ندارد. به همین دلیل راوی به کسی که دوستش داشته میگوید اگر او میدانست که در تناسخ بعدیاش در قالب گل مینا خواهد بود بیشک زندگیاش را فدا میکرد تا بمیرد و در تولد دوبارهاش گل مینایی باشد که دور پاهای او بپیچد و تعلق و عشقش را نشان دهد:
«مطمئناً به خاطر شما زندگیام را بدون هیچ تأسفی فدا خواهم کرد؛ اگر میتوانستم در قالب گل مینا دوباره متولد شوم، دور پاهای شما میپیچیدم» ص ۵۲
پینوشت
۱- اساطیر ژاپن، صفحه ۶۹
۲- آشنایی با ادیان ژاپن و چین، صفحه ۹۰
۳- چنین گفت بودا، صفحه ۳۱۲
۴- آشنایی با ادیان هند، صفحه ۱۰۵
منابع
۱- ایزدپناه، مهرداد، آشنایی با ادیان چین و ژاپن، انتشارات محور، ۱۳۸۱
۲- ایزدپناه، مهرداد، آشنایی با ادیان هند، انتشارات محور، ۱۳۸۱
۳- کاواباتا، یاسوناری، رقصندهی ایزو، مترجم رویا طیبی، نشر شهر خورشید، ۱۳۸۶
۴- ژولیت، پیگوت، اساطیر ژاپن، ترجمه باجلان فرخی، نشر اساطیر، ۱۳۸۴
۵- بودا، چنین گفت بودا، ترجمه هاشم رجب زاده، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۸