1- والتر ترنس استیس* در مقالهای با عنوان «علم و تبیین» به بررسی مسئله وظیفه و هدف علم میپردازد. یافتن روشی برای پاسخ به پرسشهایی از قبیل «وظایف دقیق علم چیست؟»، «کار علم دقیقاً چه میباشد؟»، «علم سعی دارد چه کاری انجام دهد و چرا باید سعی در انجامش داشته باشد؟» و «مرزهای دقیق علم کجاست؟» دغدغه اصلی استیس در این مقاله است.
2- استیس به روش برخورد ارسطو در مواجهه با پدیدهها و روش او در بررسی و شناسایی آنها میپردازد. ارسطو در بررسی هر پدیدهای چهار اصل را مد نظر قرار میداده: 1- علت مادی (همان ماده و کیفیتی است که پدیده از آن ساخته شده است) 2- علت فاعلی (رویدادها و پدیدههای قبلی است که آن چیز را به وجود آورده) 3- علت غایی (غایت و هدفی است که این پدیده در این جهان در خدمت آن است) 4- علت صوری (استیس در مقاله خود از علت صوری صرف نظر کرده و لزومی نمیبیند که برای بررسی وظیفه علم به جزئیات متافیزیکی بپردازد) استیس معتقد است علت سوم، همان علتی است که در صورت پرداخت به آن، وظیفه هر علم را مشخص میکند.
3- در واقع اصل اول (علت مادی و علت فاعلی) در پی توصیف پدیدهها هستند، با این تفاوت که در علت مادی، به کیفیت خود پدیده کار داریم؛ این شیء از چه ساخته شده و چه خصوصیاتی دارد؟ اما در علت فاعلی به جای توصیف خود شیء به توصیف پدیدهای که قبل از آن قرار دارد و سبب پیدایش شیء شده میپردازیم؛ این شیء از چه ساخته شده و چه خصوصیاتی دارد؟ این در حالی است که در اصل سوم که ارسطو آن را علت غائی نامیده، در پی تبیین است و جواب یافتن برای پرسش چرا این پدیده به وجود آمده و هدف از این شیء چیست؟
4- این نوع رویکرد در تفسیر و شناسائی پدیدهها (توجه به هر سه علت مادی، فاعلی و غایی) تا پیش از رنسانس علمی در سده هفدهم، کمابیش بدون تغییر حاکم بوده و پس از رنسانس، با آغاز عصر نوین علمی پرداخت به علت غائی، یکسره از حوزه علوم خارج شد و علم پس از آن برای شناخت غایت کیهانی هیچ چیز به کار نرفت. به تعبیر استیس، تبیین پدیدهها از راه غایت برای علم نوین، هدف منسوخی است.
5- آن چه به نظر میرسد این است که در بررسی هنر و اثر هنری نیز همان تحولی که در بررسی علم بعد از رنسانس به وجود آمده (عدم توجه به علت غائی پدیدهها) کمابیش رخ داده است.
در مقام بررسی هنر بیشتر به دو علت مادی و فاعلی آن توجه میشود و کمتر به این مسئله پرداخته میشود که چرا اثر هنری خلق میشود و در جهان در خدمت چه هدفی قرار دارد. البته این نوع برداشت به منزله آن نیست که توجه به غایت هنر به کلی منسوخ شده باشد. تصور غایت برای هنر یکی از مباحث پر جنجال در بحث فلسفه هنر و ارتباط آن با مقولاتی مثل اخلاق، دین و سیاست میباشد و آن چه که مسلم است در هنر به دلیل پیچیدگی و ظرافتهای فراوان آن، مشخص نمودن غایت، کار بسیار مشکلی است به طوری که نظریه «خود مختاری هنر» گویی برای رهایی از این مسئله است.
6- اگر همانند پرسشهایی را که استیس برای پی بردن به وظیفه علم مطرح کرد را در هنر نیز مطرح کنیم: «وظایف هنر چیست؟»، «هنر دقیقاً به چه میپردازد؟» «و سعی در انجام چه چیز دارد؟» و «چرا هنر باید سعی در انجام آن داشته باشد؟» برای پاسخ گویی به این سوالها چارهای جز بررسی علت غائی هنر نداریم. نکتهایی که نباید فراموش شود این است که غایت هنر در هر سیستم فکری و اعتقادی ممکن است متفاوت با نوع دیدگاه یک جریان فکری فلسفی یا دینی دیگر باشد.
7- در بررسی هنر اسلامی، داخل کردن علت غائی و توجه به آن، به کلی تعریف ما را از هنر اسلامی از آن چه که امروز مرسوم است تغییر میدهد، چرا که علاوه بر پرداختن به کیفیت و فرم این هنر (علت مادی) و عوامل پیدایی و چگونگی پیدایش آن (علت فاعلی) به این بحث نیز توجه میشود که این اثر هنری چرا به وجود میآید و در پی خدمت به چه هدفی است؟ (علت غائی) و پس از بررسی هر سه جنبه به تعریف هنر اسلامی میپردازیم. با این نوع تعریف از هنر اسلامی محدوده آثاری که نام هنر اسلامی بر آن گذاشته میشود نیز تغییر میکند. در این صورت ممکن است یک اثر هنری که توسط یک هنرمند غیر مسلمان ساخته میشود (مثلاً مسجد) چون در راستای هدفی اسلامی ساخته شده، هنر اسلامی قلمداد شود ولی اثر هنری که با تمام زوایای فرمی هنرهای مرسوم اسلامی توسط هنرمندی منسلمان خلق شده، جزو هنرهای اسلامی قرار نگیرد چرا که برای هدفی غیر اسلامی ساخته شده است.
8- در تعریف هنر اسلامی، برای رسیدن به نتیجهایی دقیق، چارهای جز پرداخت به علت غائی وجود ندارد، و در این حال مشخص کردن غایتی معین و مرز بندی هنر اسلامی و غیر اسلامی با رویکردی غایتمدارانه کاری بس دشوار است، به صورتی که گاه غیر ممکن مینماید. شاید به دلیل همین دشواری است که در تعریف هنر اسلامی، بیشتر مواقع حوزه تمرکز همان علت مادی و فاعلی است، نه بیتوجهی به غایت کیهانی امور. در هر صورت فلسفه و دین نمیتوانند در مشخص کردن دقیق غایت هنر اسلامی بیپاسخ باشند.
Stace, Walter Terence* (1886-1967 )