خم شد که نوزادش را برای آخرین بار ببوسد. نوزاد -انگار ماهی کوچکی بیرون آب- لبهایش را هر چند ثانیه یکبار باز میکرد و میبست.
بچه به بغل رفت روی بلندی -پشت به خیمهها، رو به دشمن-. بچه را که سر دست گرفت، خواست بگوید «آب» که دستش خیس شد. لبهای نوزاد -انگار ماهی کوچکی بیرون آب- نیمهباز مانده بود.
***
زن بلوند -پشت به تصویری از قدس، رو به دوربین- با تهلهجهٔ عبری به انگلیسی گفت: «این طبیعی است.» و با لبخندی جدی تکان ریزی به موهایش داد و گفت: «در هر جنگی ممکن است زنها، کودکان و غیرنظامیان هم کشته شوند.»