Amadis de Gaula مشهورترین رمان شهسواری اسپانیایی، اثر گارسیا رودریگث دِ مونتالوو (1) (قرن پانزدهم–شانزدهم) که در زمان شاهان کاتولیک، حاکم مدینا دل کامپو (2) بود، نخستین بار در 1508 در سارگوسا (3) انتشار یافت، ولی به ظنّ قوی تحریر متفاوت و بسیار کهنتری از آن در شبهجزیرهی ایبریا (4) رواج فراوان داشته است؛ زیرا به نظر میآید که آن را در نیمهی دوم قرن چهاردهم میشناختند. نمیتوان با اطمینان تصریح کرد که زبان اصلی آن کاستیلی بوده است یا پرتغالی. موضوع آن مربوط به سلسله منظومههای برتانیی است و مجموعهی نامهای مکانهای آن، ما را به انگلستان در سرزمین ویلز (5) میبرد؛ با این همه، اشارات آن به فرانسه کم نیست، و این احتمالا ناشی از نزدیکی منابع ادبی به یکدیگر باشد.
مونتالوو چنانکه خود در دیباچهی اثر میگوید، تنها سه کتاب اول تحریر کهن را دستکاری کرده و با قطعات پراکنده کتاب چهارمی دربارهی اندیشه سلطنت جهانی و در پی آن کتاب پنجمی در حکایت کارهای اسپلاندیان (6)، پسر آمادیس پرداخته است. رمان که در زمان خود انعکاس وسیعی داشته است، به سبکی بس بیپیرایه و خالی از تصنع، سنت مطلوب هنر قرون وسطایی فرانسه را ادامه میدهد ولی موضوع در فضایی افلاطونی و دنیاطلبی در جامعهی اشرافی رنسانس اسپانیایی – که در آن زمان با قطع موقت جنگ، در آن نفس راحتی میکشید – زندگی دیگر باره مییابد.
آمادیس نمونهی کامل شهسواری است که اعمالش همه در جهانی اسرار آمیز و دور از واقعیت روی میدهد؛ جهانی که او در آن از حمایت نیروی فوق طبیعی برخوردار است. فرزانگی اورگاندای (7) «ناشناس» راهنما و قوت قلب و حامیش در سراسر زندگی است که رشتهی رمان را از آغاز تا انجام تشکیل میدهد. داستان شامل صحنههای سحر و جادو نبردهای وحشتناک با غولان و دیوان و نیز حوادث عشقی است که محتوای احساساتی آن را بیان میکند.
آمادیس، پسر نامشروع پریون (8) و الیزن (9) که به محض تولد در قایقی به دست امواج اقیانوس رها میشود، تنها نشانهی شناسایی او انگشتری و شمشیری است که با خود دارد. در خانهی گاندالس (10) اسکاتلندی، که او را از امواج گرفته و به فرزندی پذیرفته است، بزرگ میشود. چندی بعد که شاه لانگرینس (11) او را به دربار خود میبرد، در آنجا با شاهزاده خانم اوریان (12)، دختر لیسوار (13)، و شاه برتانای (14) آشنا میشود؛ دیدار آنها دیدار دو روح است که یکدیگر را در رویای خوشبختی و زیبایی باز میشناسند. صحنهای (اول،4) که از صخنهی مشهور بوسهی لانسلو (15)، و گنیور (16) با هنرمندی تمام گرتهبرداری شده است، از روانشناسی دقیقی همراه با توصیف ماهرانهی گونهگونیهای روح حکایت میکند. دو جوان سوگند وفاداری متقابل یاد میکنند و عقد اتحاد ناگسستنی در تمام عمر با یکدیگر میبندند. آمادیس با وساطت اوریان مسلح به سلاح شهسواری میشود و بیدرنگ به استقبال حوادث میشتابد، در حالی که نقش رخ بانوی دلدار خود را همواره برصفحهی دل دارد: این موقعیت خاص هر رمان قرون وسطایی شهسواری است که در آن عشق کمال احساسات دانسته میشود و عاشق را به خارج از واقعیت، در قلمرو آزدای مطلق میبرد؛ جایی که در آن میتواند بیهیچ مانعی عمل کند. آمادیس هر عملی را به افتخار اوریان انجام میدهد؛ ستارهی درخشانی که او را در راه فداکاری برای دستیابی به افتخار و شرف راهنمایی میکند. حوادث لاینقطع در پی یکدیگر میآیند. آمادیس بر غولی به نام آبیسم (17)، که دشمن شاه پریون است پیروز میشود و شاه در دربار خود از او به گرمی استقبال میکند؛ در آنجا به یاری بخت و به یمن انگشتریای که هویت او را نشان میدهد پدر و مادر خود را باز مییابد. ولی سرنوشت او را به جایی دور از آنها، در راهی خلوت و دور افتاده به جهانی میبرد که در آن معجزه در پی معجزه روی میدهد. به نیروی جادو در قلعهی آرکالائوس (18)، محبوس میشود و به دست ارگاندا، حامی اسرارآمیز خود رهایی میباید. بیآنکه خود بداند در وضعی قرار میگیرد که با برادر خود، گالائور (19) میجنگد و سرانجام با او متحد میشود. دو برادر، پس از کارهای نمایان پر ارزشی که در راه آزادی و عدالت انجام میدهند، موفق به نجات دادن شاه لیسوار و دخترش، اوریان میشوند که آرکالائوس آنها را در قلعهی سحرآمیزی محبوس کرده است. آمادیس نیز که در زنجیر قوای خفیهای گرفتار شده و از همه دور افتاده است، به نوبهی خود به دست اوریان که به طیب خاطر و به نام عشق خود را در اختیار او میگذارد نجات مییابد (اول،35). به این گونه آمادیس به عنوان پاداش وفاداریاش به وصال زیبارویی میرسد که در آرزویش بود ودر راهش جنگها کرده و رنجها کشیده بود.
موضوع آرمانی رمان که در اینجا به نحوی محسوس به آن پی میبریم تحولات بعدی آن را که تا حدی با آشفتگی بر بنای سستِ حوادث بسیار منقطع و پراکنده به چشم میخورد، توجیه میکند. آمادیس، پس از ترک اوریان، به قلمرو پادشاهی سوبرادیز (20) میرود که در آنجا ملکه بریولانی (21) به گرمی از آمادیس استقبال میکند؛ ولی او تنها در اندیشهی دلدار خویش است و چون تصمیم گرفته است که نزدش بازگردد، دوباره به راه میافتد. به جزیرهی فرمه (22) که میرسد، در آنجا قلعهی نمادین سپرها را مییابد که بسیاری از شهسواران حادثهجو برای دستیابی به راز آن کوششها کردهاند. آمادیس بر همهی مشکلات فایق آمده و وارد قلعه میشود و زندانیان بسیاری را که در انتظار او به سر میبرند آزاد میکند: آمادیس گویی گَلَهَد(23) دیگری است که حکایت اعمال پارسایانهی او در جام مقدس (داستان جام مقدس) آمده است. در اوج قهرمانیها نامهای از اوریان دریافت میکند که در آن خشم گرفته است، زیرا گمان میکند که او عاشق ملکهی بریولانی شده است. از اینرو، آمادیس را به ریاکاری و پیمانشکنی متهم میکند و از او میخواهد که دیگر در برابرش ظاهر نشود. آمادیس که نه میتواند بیگناهی خود را مدلل کند و نه فرمان بانوی خود را زیر پا بگذارد، به پنیا پوبره (24) میرود و نام بلتنبروس [زیبا-افسرده](25) بر خود مینهد؛ حادثهای داستانی که به سبب تقلید مسخرهآمیز سروانتس از آن – آنجا که دون کیشوت را نشان میدهد که از فرط عشق در سیرامورنا (26) منزوی میشود – بسیار مشهور است. با این همه، باید خاطر نشان کنیم اوریان زیبا برای آمادیس واقعیتی است که از طریق او میتواند خود را در آرزوهای عمیقش باز شناسد و آنها را بشناساند، یعنی خود را شهسوار تمامعیار همواره گوش به فرمانی معرفی کند که در یک جهش خودجوش طبیعی خود را در اختیارش نهاده است. در حقیقت، آمادیس در تنهایی دچار یاس میشود. از افتخار و وفاداری محرومش داشتند، ولی مردن در راه فداکاری هم افتخار است (دوم، 8).
از این پس، رمان متمایل به امور شگفتانگیز و عجیب و غریب میشود و ماجرای داستان، در عباراتی که با یکنواختی ستوهندهای تکرار میشود، سستی میگیرد. شهسوار بلتنبروس، که باید به یاری لیسوارت و اوریان بشتابد، به شهسوار ورده اسپه (27) پیکارجوی رامنشدنیای که از غلبهای به غلبهی دیگر و از پیروزیای به پیروزی دیگر دست مییابد، تغییر نام میدهد. مونتالوو در کتاب سوم دنباله رمان قدیمی را خود مینویسد؛ در اینجا سخن همه از کارهای نمایان اسپلاندیان، پسر اوریان و آمادیس است. با این همه، نویسنده قهرمان خود را که اندکاندک حاکم بر صحنهی جهان میشود رها نمیکند: قهرمان نهتنها در میهن خود، بلکه در آلمان و بوهم و ایتالیا و یونان نیز به پیروزیهایی نایل میآید. آمادیس در آخرین کارهای نمادین خود اوریان را از چنگ امپراطور غرب، که او را زندانی کرده است، میرهاند؛ آنگاه دو دلداده پس از این همه مبارزه و حادثه در جزیرهی فرمه منزوی میشوند. کتاب آخر رنگ آموزشی به خود میگیرد و به صورت مجموعهای از تعالیم مربوط به زندگی شهسواری در میآید، و سرانجام با ازدواج آمادیس با اوریان و گالائور با بریولانی و شهسواران دیگر با معشوقگان خود پایان مییابد. در آخرین لحظه، اورگاندای ناشناس سر از دریا برمیآورد و سرنوشت افتخارآمیز اسپلاندیان مجهز به سلاح شهسواری را پیشگویی میکند.
رمان، که با تصورش از عشق و رویای آزادیخواهی و عدالتجویی آرمانهای شهسواری زمان خود را منعکس میکرد، از محبوبیت عظیمی برخوردار میشود؛ این کتاب خواندنی، محبوب شاهان و امپراطورانی چون فرانسوای اول، شارل کن میشود، به صورت تفریح شیرین فیلسوفان و ادیبانی چون مونتنی و بمبو (28) و کاستیلیونه (29) در میآید؛ و موضوع پرمایهی الهام شاعران، چه در اسپانیا و چه در ایتالیا- کافی است که منظومهی کلاسیک شهسواری آمادیس، اثر برناردوتاسو (پایینتر) را به یاد آوریم- و چه در آلمان قرار میگیرد. ترجمهها و بازنویسیها و تقلیدها بر حسب ذوق زمان، بیشمار است؛ مانند اربره دزسار (1540- 1548)(30)، که از طریق آن، این رمان به آلمان و انگلستان انتقال یافت.
در میان تقلیدهایی که از این رمان کردند یا دنبالههایی که بر آن نوشتند باید از کارهای نمایان اسپلاندیان(las sergas de esplandian)، پنجمین کتاب آماذیس نام برد که حکایت کارهای نمایان و برجسته پسر قهرمان است و کتابهای ششم و هفتمی نیز در پی دارد؛ کتاب دیگر آمادیس یونان(Grece Amadi de) ، اثر فلیسیانو سیلوا (ح1560)، هشتمین کتاب همین موضوع است که در بررسی کتابخانه دون کیشوت به دستور کشیش در آتش افکنده شد.
همچنین در این موضوع کتاب تراژدی کمدیای میشناسیم به نام آمادیس دوگل (Amadis de Gaula)، اثر ژیل ویسنته (1470؟-1536؟)؛ نویسنده پرتغالی کتاب ظریف و لطیفی که تنها از عشقهای آمادیس و اوریان سخن میگوید.
همچنین منظومهی شهسواری آمادیس دوگل (Amadigi di Gaula)در صد سرود، اثر برناردو تاسو (31) (1493-1569)، شاعر ایتالیایی، در 1560 انتشار یافت. هدف تاسو این بود که با حکایت «یک عمل مردانهی کامل» به شیوهای که یادآور شیوهی هومر در اودیسه و شیوه ویرژیل در انئید باشد، شکل کلاسیکی به حوادث مربوط به آمادیس دوگل بدهد. او میخواست در منظومهی خود، ابیات یازدههجایی آزاد بهکار ببرد، چه به نظر میآمد که برای عظمت حماسه کلاسیک، بیت یازدههجایی مناسبتر از بیت هشتهجایی است؛ با این حال، تصمیم به انتخاب بندهای هشتبیتی گرفت که بیشتر مورد علاقهی مخدومش، شهریارسان سورینو (32) بود، و وقتی در قرائت دریافت که منظومه دلچسب نیست، و ظاهرا تنوعبخشی به اثر، به شیوهی آریوستو خوانندگان را بیشتر مجذوب میکند، طرح اولیهی خود را مبنی بر حکایت پیوستهی کارهای نمایان یک قهرمان تنها رها کرد. پس از خواندن کتاب «گفتار در رمانها» اثر جیرالدی چینتیو (33)، که به نوع ادبی رمان مشروعیت میدهد و خصوصیاتی متفاوت با خصوصیات شعر حماسی نوع کلاسیک برای آن قایل میشود، در این عقیده راسختر شد؛ از این رو تصمیم گرفت که آمادیس را با حوادث شهسواران دیگر به هم بیامیزد و با این کار به روح و صورت منظومههای شهسواری نزدیکتر شود. با این همه، آمادیس تاسو از روح شاعرانه بیبهره است؛ تنها از جهت تاریخی به عنوان سندی درباره ذوق و روح عصر خود جالب توجه است، نه از جهت ادبی. خلاصه کردن آن تقریبا غیر ممکن است؛ بس که حوادثی که در آن حکایت شده مغشوش و یکنواخت است. موضوع اصلی داستان عشق آمادیس و اوریان به یکدیگر است، که به یمن حمایتهای اورگاندی پریزاده میتوانند پس از تحمل حوادث بسیار به وصال یکدیگر برسند و با هم ازدواج کنند. به حوادث آمادیس، حوادث آلیدور (34) برادر اوریان، که دلباخته میراندا (35)، خواهر قهرمان است، و نیز حوادث دو دلدادهی دیگر، فلوریدان (36) و فیلیدورا (37)، آمیخته میشود. همهی شهسواران سرشار از بلندترین فضایل و همواره وفادار به بانوی خویشاند؛ تنها گالائور مستثناست که عشقی سطحی و ناپایدار دارد، و این هم خواست خود نویسنده است تا درخشش عشق وفادارانه را بیشتر کند؛ یعنی چیزی که کمال مطلوب نویسنده در این اثر بوده است. این اثر، به مناسبت اعتقاد خود، شیوههای تشخیص و تجرید را فراوان به کار میبرد؛ و موجودات موهوم (پریها و کوتولهها و غولها) و انواع معجزات با همهی فراوانی نتوانستهاند صورت زندهای به اثر ببخشند.
این داستان رمانتیک شهسواری الهامبخش موسیقیدانان نیز بوده است. یکی از نخستین آثار از این قبیل تراژدی غنایی آمادیس دوگل، در سه پرده و یک درآمد، تصنیف ژان باتیست لولی (1632-1687) (38) از« لیبرتو»ی کینو (39)، است که در 1684 در پاریس نمایش داده شد. این یکی از نخستین و نابترین موفقیتهای آهنگساز است.
در میان آثار متعدد گئورگ فریدریش هندل (1685-1759) (40) یک آمادیس نیز هست که در سال 1715 در لندن نمایش داده شد؛ این یکی نخستین آثاری است که استاد بزرگ آلمانی برای دربار انگلیس تصنیف کرده است و با آنکه در شمار بهترین آثار دوره اقامت طولانی او در لندن نیست، شامل «آریا»های زیبایی است. یوهان کریستیان باخ (1735- 1782) نیز یک آمادیس دوگل از روی «لیبرتو»ی فرانسوی تصنیف کرده است که در سال 1779 در پاریس به نمایش درآمد. همچنین باید از آمادیس اثر ژول ماسنه (1842-1912) (41) نام ببریم که در چهار پرده از روی «لیبرتو»ی زول کلارتی (42) تصنیف و پس از مرگ آهنگساز در 1922 در مونت کارلو نمایش داده شد.
1. Garcia Rodriguez (Ordonez) de Montalvo
2. Medina del Camp
3. Saragossa
4. Iberia
5. Wales
6. Eslandian
7. Urganda
8. Perion
9. Elisene
10. Gandales
11. Lansrines
12. Oriane
13. Lisvart
14. Bretagne
15. Lancelot
16. Guenievre
17. Abies
18. Arcalaus
19. Galaor
20. Sobradis
21. Briolanie
22. Ferme
23. Galaad
24. Pena Pobre
25. Beltenebros
26. Saerra Morena
27. Verde Espee
28. Bembo
29. Castiglione
30. Herberay des Essarts
31. Bernardo Tasso
32. San Severino
33. Giraldi Cintio
34. Alidor
35. Miranda
36. Floridan
37. Filidora
38. Jean-Baptiste Lulli
39. Quinot
40. Georg Friedrich Handel
41. Jules Massenet
42. Jules Claretie