نقدی بر داستان سُس گوجه فرنگی، نوشتهی هانس هَینتس اورس
هانس هَینتس اورس (Hans Heinz Ewers) نویسندهی آلمانی در سال 1871 در دوسلدورف دیده به جهان گشود. هنگامی که او مقارن با پایان سدهی نوزدهم کار نویسندگی خود را آغاز کرد، گرایشهای جدیدی در ادبیات آلمانی رخ نموده بود. رمانتسیم کهن آلمانی نفسهای واپسین خود را میکشید و مکاتبی چون رئالیسم و ناتورالیسم در حال شکفتن بودند. زمانه، زمانهی گرهارد هاوپتمان بود.
اما شگفت که در چنین زمانهای، اورس شیفتگی خود را به رمانتیسم آن هم از نوع آلمانیاش نشان میدهد. البته نیک میدانیم که در پایان سدهی نوزدهم و اوایل سدهی بیست، نویسندگانی چون هوفمانس تال، راینر ماریا ریلکه و هرمان هسه با نگاهی به سنتهای کهن ایدهآلیسم آلمانی، نئورمانتیسم را بنیان نهادند. از اینرو میباید گمان داشت که اورس نیز در این دسته جای گیرد. اما اورس هرچند از لحاظ زمانی در دورهی نئورمانتیکها زندگی میکرد، به واقع بیشتر به رمانتیکهای قدیمیتر آلمانی همچون ارنست تئودور آمادئوس هوفمان، تیک، کلایست و… میماند.
برشمردن وجوه ممیزه میان رمانتیسم پیشین (Frühromantik) که با جنبش ادبی توفان و تهاجم (Sturm und Drang) درآمیخته است، با رمانتیسم پسین (Hochromantik) و نیز مقایسه این دو با نئورمانتیسم در مجال و وظیفهی این مقال نیست، اما تنها به ذکر این نکته میباید بسنده کرد که رمانتیسم پیشین یا پیشرمانتیسم بسیار خشنتر، خردستیزتر و رازآمیزتر از شکلهای بعدی این مکتب است. با این توضیح و پس از کندوکاو در آثار اورس درمییابیم که آثار وی ریشه در پیشرمانتیسم و جنبش توفان و تهاجم دارد که آنها نیز به نوبهی خود بیتأثیر از دورهی باروک، اکارت و سرچشمههای آیینی ادبیات کهن آلمانی نبودهاند. به یک معنا، اورس با نادیده گرفتن گسست تاریخی در سنتهای ادبی آلمان، خط سیری را دنبال کرده است که از چندین سده تا زمان وی ادامه داشته است.
در رمانتیسم اورس همان ویژگی ناب روح آلمانی قدیم دیده میشود، گونهای خردستیزی و گرایش به امور فوق عقلی و ماوراء طبیعی، چیزی که گوته آن را دیوزدگی نام نهاده و گفته بود: «علایم دیوزدگی آن چیزی است که عقل ما از حل آن سر باز میزند.»
میدانیم که رمانتیکهای آلمانی دوست داشتند به همه چیز رنگ و بوی رمز و راز دهند. همه چیز در نگاه آنان اسرارآمیز، جادویی و در عین حال تیره و خشن و ترسناک بود. به گمان هوفمان زندگی ما تنها در پناه رازآمیزی تابآوردنی میشود. و این ویژگی برجستهی رمانتیسم آلمانی است. رمانتیسم آلمانی برخلاف گونهی فرانسوی و انگلیسی خود بسیار محشور با اندیشهی مرگ، بیماری، جنون و هراس بود. در واقع پدر داستانهای هراسآور را نه ادگار آلن پو، بلکه میباید آلمانیهایی مانند هوفمان دانست. اورس نیز برخلاف نئورمانتیکهایی چون هرمان هسه به وجه تیره و خشن رمانتیسم کهن آلمانی توجه نشان داد.
گرایش اورس که بیشتر در حیطه داستان کوتاه و رمان کار میکرد، پرداختن به آثار تخیلی بود. شماری از منتقدان بر این باورند که برخی از آثار او زادهی هوس نویسنده برای بال و پر دادن به اندیشههای وهمآلودی سرچشمه میگیرند.
در بسیاری از داستانهای اورس، قدرت تخیل نویسنده با تشریح جزئیاتی شگفتانگیز رفتهرفته تا حد کابوسهایی به دور از اندیشهای سلیم بدل میشود.
نقطهی اوج آثار اورس پرداختن به مضمونی به غایت دور از ذهن و انحرافی است که با واقعیت رابطهای بس اندک دارد. جالب آنکه او با آفریدن شخصیتی به نام فرانک براون که در بسیاری از رمانهای وی ظاهر میشود و به قول او با ذکر این گفته که میخواهد به «ژرفای طبیعت» آدمی نظر بیفکند، در تلاش است تا به آثار خود مشروعیت بخشد. از سوی دیگر ما گونهای جبرگرایی ناشی از توارث و تأثیر محیط را در آثارش بازمیشناسیم که او را به ناتورالیستها نزدیک میسازد. از این لحاظ او را میباید با گی دوموپاسان سنجید که بر لبهی رمانتیسم و ناتورالیسم گام مینهاد. او نیز به مانند گی دو موپاسان _ گرچه این یکی تحت تأثیر جنون _ رمانتیسمی سیاه و وهمآلود را با گرایشهای ناتورالیستی و درواقع با جنبههای زننده و خشن این مکتب در هم آمیخت. شاید در اینباره میباید از تأثیر هاوپتمان بر او سخن گفت.
اما باید به یاد داشت که ناتورالیسم او و ترسیم چهرهای انتقادی از جامعهای هیولامنش و منحط که با نگاهی روانکاوانه و جامعهشناسانه ارائه میشود، در حاشیه باقی میماند و هر دو نگاه جامعهشناختی و روانشناختی او از این اندیشه پرده برمیدارد که نویسنده میکوشد با جنبههایی از تخیل غیرعادی و تحریمشدهی خوانندگان ارتباط برقرار کند. اورس با نکتهسنجی ژرفی، آگاهانه یا ناخودآگاه در آثارش نشان میدهد که اروتیسم و جنبههایی از پدیدههای خشن و مشمئزکننده تا چه حد میتوانند در هم بیامیزند و در واقع دو روی یک سکه باشند. این نکتهای روانشناختی است که هر آنجا (مثلا در حکومتهای فاشیستی) که اروتیسم، آزارهای جنسی و حتی علایق جنسی مردمان سرکوب و کنترل میشود، خشونتخواهی جای آن را میگیرد. همچنان که در داستان حاضر میبینیم که گرایش سادیستی کشیشِ حکایت به خون، تا چه حد جنبهای اروتیک و شهوانی دارد.
گرچه نکتهی حاضر به گمان، زیاده از حد ناتورالیستی مینماید، اما ریشههای رمانتیک آن را نیز نباید از نظر دور داشت. جالب است بدانیم در سدهی هجده و نوزده دانشجویان رمانتیک آلمانی شیفتهی دوئل با شمشیر بودند. آنان به گونهای باورنکردنی _ و با معیارهای امروزی به شکلی بیمارگونه _ در پی بهانهای بودند تا با شمشیر به جان یکدیگر بیفتند و دانشجویی که در کارنامهی خود چند دوئل نمیداشت، بسیار سرافکنده بود. آنان نهتنها زخم کریه شمشیر در صورت را زشت نمیدیدند، که به گمان ایشان صورت شکافته و زخمدیده از شمشیر، مایهی مباهات و نشانی از غرور و مردانگی بود.
آیا بهراستی داستان «سس گوجه فرنگی» اورس به گونهای دگرگون شده، بازگوکنندهی همان روحیهی شیطانی و جنونزدهی جوانان رمانتیک آلمان قدیم در شیفتگی به خون و خونریزی نیست؟
از دیگر ویژگیهای رمانتیسم آلمانی دلبستگی به امور متضاد بود. آنان عشق و مرگ را توأمان مطرح میکردند، احساسات رقیق و پرسوز و گداز، کنار خوی جنگپرستانه و ستیزهجویانه، معجون شگفتی از کار در میآمد و نیز جنبههای شیطانی با امور عرفانی و الهی در هم میآمیخت. آدام مولر یکی از رمانتیکهای برجستهی آلمانی در اینباره تئوری اضداد خود را مطرح ساخته بود و به موجب آن مدعی بود که تنها اضداد، آفرینندهی زندگی هستند.
برجستهترین این اضداد در زندگی رمانتیکهای آلمانی جدای از همزیستی شعر و خشونت، عشقپرستی و جنگطلبی و …، درآمیختن بیبند و باریهای جنسی و اخلاقی با ایمان به امور الهی و عرفانی بود. همهی رمانتیکهای المان به مافوقالطبیعه و مداخلهی آن در زندگی ایمان داشتند و جالب آنکه اکثر آنان به آیین کاتولیسیسم که بسی جزمیتر از آیین پروتستان است، گرویده بودند؛ البته این علاقه به آیین کاتولیسیسم نه از سر تشرع و دینداری، بلکه به جهت شیفتگی به امور مافوق عقلی و رازآمیز بود.
با این توضیح، بسیار معنادار مینماید که قهرمان سادیستی اورس در داستان سُس گوجه فرنگی کشیش است. آمی که میباید آموزهی مسیح را که همان محبت است، تعلیم دهد، از دیدن خون دچار لذتی شهوانی میشود. آیا همانندی این کشیش سادیست با رمانتیکهای کاتولیکی که از یک سو دلبستهی عالم ماورایی و از سویی شیفته دوئلهای خونین بودند، اتفاقی است؟
با خواندن داستانهای اورس درمییابیم که چرا برخی منتقدان میپندارند که رمانتیسم به واسطهی علاقهای که به عالم رؤیاها، دنیای درون، کشف و شهود و… دارد، در به وجود آمدن روانشناسی مؤثر بوده است. همچنین اگر در آثار اورس نیک بنگریم، از برآمدن هیتلر و ناسیونال سوسیالیسم و ارتکاب آلمانیهای با فرهنگ به آدمسوزی و آن جنایتهای مهیب کمتر شگفتزده میشویم.
در اینجا نکتهای را نیز باید یادآور شد، اورس گرچه به رمانتیکهای کهن آلمانی میماند، اما با توجه به زمانهی خود در عین حال یکی از آخرین رمانتیکهای این کشور است، زیرا پس از او به دشواری بتوان نویسندهای را یافت که سنت رمانتیکهایی چون هوفمان را ادامه دهد. و شاید به سبب متأخر بودن اوست که میتوان برخی پیشرفتها را در آثار او _ به نسبت رمانتیکهای پیشین آلمانی – بازشناخت. شاید تحت تأثیر زمانهی اورس است که گونهای طنز و انتقاد نسبت به قهرمان بیمارگون داستان سُس گوجه فرنگی در آن یافت. چنین نگاه طنزآلود و منتقدی کمابیش در آثار رمانتیکهای نخستین یافت نمیشود. دیگر آنکه راوی داستان برخلاف سنت مألوف رمانتیکهای آلمانی، گرفتار اندیشه و احساسات بیمارگون نیست و در واقع اورس با گزینش چنین حکایتکنندهای به ایجاد گونهای تعادل و میانهروی کمک کرده است.
در پایان شایان ذکر است که برخی از آثار اورس به مانند رمان معروف وی، آلراونه (Alraune) که رمانی تخیلی شمرده میشود، به فیلم درآمده است. گفتنی است که اهل سینما، اورس را سینماگر میشناسند. اورس در مقام فیلمنامهنویس و نیز همکاری در ساخت فیلمهای اکسپرسیونیستی آلمانی، در این ژانر از سینما نامی آشناست.
همچنین میباید افزود که آنچه تقدیم میشود، درواقع حکم نخستین معرفی این نویسنده در زبان فارسی و نمونه کار او به شمار میآید.
ختم سخن اینکه هانس هَینتس اورس به سال 1943 زمانی که اروپا در تلاطم جنگ جهانی دوم از هم فرو میپاشید، در برلین آرامش ابدی یافت و برای او وحشت جنگ و برای ما داستانهایش پایان پذیرفت.
***
مطالب دیگر فیروزه در همین زمینه :
سس گوجه فرنگی – هانس هَینتس اِوِرس