نقدی بر فیلم «فرزند خاک»، به کارگردانی محمدعلی آهنگر
فرزند خاک جزو معدود فیلمهای ساختهشده در سالهای اخیر است که از ساختار هوشمندانهای برخوردار است و کارگردان تمامی سعیش را کرده تا فیلمش اثری سردستی و شعاری صرفا در جهت دفاع از ارزشها و بدون هیچ جنبهی زیباشناختی از آب درنیاید و انصافا به لحاظ بصری تا حدی نیز در این راه موفق شده است. اما چند دلیل وجود دارد که باعث میشود فیلم به رغم ساختار هوشمندانهاش نتواند با بیننده ارتباط خوبی برقرار کند. یکی از آنها فیلمنامهی ضعیف اثر است که البته معضل بزرگ بسیاری از فیلمهای این سالهای سینمای ماست. خط روایتی فیلمنامه به خودی خود جذابیت چندانی ایجاد نمیکند و فیلمنامهنویسان نیز موفق نشدهاند با اضافه کردن داستانکهای جذاب خط روایی را تقویت کنند. شاید اصلیترین انگیزهای که فیلمنامه برای دنبال کردن داستان در بیننده ایجاد میکند مسئلهی سالم بودن جنازهای است که زن به دنبالش است که با نمایش مردان متعصبی که اینگونه مقبرهها را آتش میزنند، جنبهی هیجانانگیزی نیز به این جستجو داده میشود که آیا زن قبل از این گروه به جنازه میرسد یا آنها موفق میشوند جنازه را به آتش بکشند؟ اما تمام این تفکرات در نهایت با صرف نظر کردن زن از پیدا کردن جنازه عقیم میماند و باعث ایجاد احساس سرخوردگی در بیننده میشود. اساسا این نوع باز به پایان رساندن فیلم و خصوصا آخرین جملاتی که زن میگوید (بهت قول میدم که یه بار دیگه بیام)، معمولا در فیلمهای روز سینمای دنیا این تصور را در بیننده ایجاد میکند که فیلم دنبالهای نیز خواهد داشت و در واقع نوعی کد دادن به بیننده است که بداند فیلم به این منظور به این شکل تمام میشود. یعنی فیلم عمدا در موقعیتی تمام میشود که در صورت موفقیتش در فروش بتوان با استفاده از نحوه یا لحظهی پایان آن دوباره داستان را در فیلمی دیگر ادامه داد و نمونههای آن نیز در تاریخ سینما بسیارند. برای مثال در سالهای اخیر میتوان از «مرد عنکبوتی» و «چهار شگفتانگیز» نام برد. اما آنچنان که از تاریخ سینمای ما برمیآید که تقریبا سابقهای از دنبالهسازی بر یک فیلم در صورت فروش بالا در آن یافت نمیشود تقریبا واضح است که دنبالهای بر این اثر ساخته نخواهد شد و در این صورت پایان بیش از حد باز فیلم توجیهپذیر نیست. اگرچه فیلمنامه نیز گاه نکات ریز و هوشمندانهای در پرداخت دارد که آنها نیز با استفاده بد یا ساختار نادرست از دست رفتهاند یا بسیار ضعیف به چشم میآیند. مثلا جایی که دو زن پیش بزرگ قوم رفتهاند و او در حال توضیح دادن این مسئله است که بعضی از مردهها مقدساند و به همین خاطر آنها را نبش قبر نمیکنند و کسی که در جنگ کشته شده و یا زنی که موقع زایمان بمیرد را مثال میآورد، در همان حال نیز گونا در حال ترجمه کردن جملات بزرگ قوم برای همراهش است و به محض اینکه گونا به جملهی آخر میرسد، ناخودآگاه صدایش کُند میشود و لحظهای مکث میکند که به نوعی پیشگویی مرگ خودش در پایان فیلم است.
یکی دیگر از اصلیترین نقاط ضعف فیلم انتخاب بد شبنم مقدمی در نقش اصلی فیلم است. میمیک صورت او و بیانش با شخصیتی که در فیلم بازی میکند خوب جفت و جور نمیشود و برای بیننده همدلیبرانگیز نیست و نه آثار بیش از پانزده سال انتظار و خستگی در صورت او مشاهده میشود، و نه معصومیتی که فیلم سعی در القای آن از جانب این شخصیت به بیننده دارد. شاید یکی از دلایلی که در عمدهی لحظات فیلم به جای صدای سر صحنه از دوبلهی خود او برای صدایش استفاده شده آرامتر کردن لحن بیان او و نزدیکتر شدن به متانت شخصیتی است که از او در فیلم انتظار میرود که در نهایت نیز موفق از کار درنیامده است.
به همین علت فیلم به رغم امتیازات مثبت زیادی که بعضا در حواشی دارد نمیتواند به اثری ماندگار تبدیل شود. امتیازاتی مثل قاببندیهای گاه زیبای کارگردان و توأم شدن آنها با نماهای طولانی که بعضا به نظر میرسد سعی در به رخ کشیدن توانایی کارگردان در کنترل صحنه دارد و بهترین نمونهاش پلان دو دقیقهای یافتن مهمات و سپس انفجار آن و کشته شدن مونا است، که صرفا به عنوان تکصحنههایی قابل توجه در فیلم باقی میمانند. یا موسیقی زیبای فیلم که اگرچه بیش از حد رازآمیز است اما در اغلب اوقات به کمک صحنه میآید، یا بازی بسیار خوب مهتاب نصیرپور بازیگر باسابقهی تئاتر و سینما در نقش گونا که البته برای این بازی سیمرغ بلورین جشنواره فجر سال گذشته را نیز از آن خود کرد، همه و همه نمیتوانند با نواقص گفته شده مقابله کنند و باعث افزایش انگیزه برای دیدن فیلم شوند.
ایدهی مرکزی استفاده از فضایی که سالها بعد از جنگ و به واسطه تفحص شهدا به وجود آمده فینفسه برای فیلمسازی جذاب و دارای قابلیت گسترش و استفاده زیادی است. اما شاید بهتر بود کارگردان و فیلمنامهنویس به سراغ ایدهای بدیعتر از اینکه «زنی سالها است به دنبال جنازهی همسرش است و نمیتواند…» میرفتند. چون به جرأت میتوان گفت این ایده شاید اولین ایدهای باشد که به جهت ساخت یک فیلم در چنین فضایی به ذهن میرسد و در نهایت نیز همین ایده در این فیلم با پرداختی معمولی به فیلمی معمولی تبدیل شده است که خود این امر نیز میتواند از دلایل عدم جذابیت فیلم باشد.