بعضی از فیلمها بهترین یادهای دوران کودکی و جوانی ما را رقم میزنند و این فیلمها را هرگز نباید دوباره دید. چون ممکن است که از این فیلمها بدمان بیاید و به این ترتیب بخشی از نوستالوژی سینمای ما زیر سایه قرار بگیرد و آسیب ببیند. «ساز دهنی» ساختهی امیر نادری یکی از این فیلمهاست و کاش هرگز شاهد پخش مجدد آن از سیما نمیبودم.
ساز دهنی به باور من فیلمی غرورانگیز و قابل ستایش بود و همواره از این فیلم به عنوان یکی از نمونههای شاخص سینمای متفاوت ایران یاد میکردیم و هرجا سخن از سانسور پهلوی به میان میآمد، از این فیلم در کنار «آرامش در حضور دیگران» و «دایره مینا» و «گوزنها» و… مثال میزدیم. چرا که این فیلم در دوران پهلوی هرگز امکان نمایش عمومی را به دست نیاورد و فقط چند نمایش محدود جشنوارهای، و از جمله در جشنوارهی جهانی تهران داشت. نگارنده نیز این فیلم را در جشنوارهی تهران دیدم و از دیدنش لذت بردم. تماشاگران فیلم نیز از تماشایش به وجد آمدند و بهخصوص در صحنهای از فیلم، وقتی مادر به امیر میگفت: سعی کن زیر بار حرف زور نروی (نقل به مضمون) برای فیلم دم میگرفتند و دست میزدند. خب دوران انقلابیگری و ظلمستیزی و عدالتجویی بود و این حرفها، بهخصوص در میان اقشار نخبه و دانشجو خریداران زیادی داشت. البته در همان زمان زمزمههای دیگری نیز به گوش میرسید؛ از جمله اینکه: مفاهیم سیاسی به شکلی مصنوعی به مناسبات داستانی فیلم تحمیل شده است و ارتباط استثمار و استثمارشونده، سلطه و سلطهپذیری، چندان با روابط طبیعی کودکان آن جزیره، که از نظر پایگاه اجتماعی موقعیت یکسانی دارند، سازگار نیست. در واقع ظرفی که نادری برگزیده، برای مظروفی که میخواهد نقل کند، چندان همخوانی ندارد. اما دوران سیاستگرایی است و نقد مخالفان در میان هیاهوی موافقان گم میشود و گوش شنوایی پیدا نمیکند.
البته در بازدید مجدد هنوز فیلم ساز دهنی را از نظر نحوهی روایت و فضاسازی و انتخاب و هدایت بازیگران و انتخاب لوکیشن و طراحی صحنه و ریتم و ضربآهنگ، فیلم استوار و تأثیرگذاری مییابیم و از این نظر گذر ایام، فیلم را دچار کهنگی نکرده است. اما حالا دیگر نمیتوانیم با رویکرد سیاسی فیلم احساس همدلی کنیم. فیلم تا حدود زیادی شعاری است و شعارهایش توی ذوق میزند. ارتباط کودکان فیلم زمخت و اغراقشده است و ارتباط استثمارگر و استثمارشده یکبعدی از کار در آمده است. بچههای فیلم از نظر وضعیت اجتماعی موقعیت کمابیش برابری دارند و ساز دهنی نیز ظرفیت آن را ندارد که به عنوان ابزار سلطه، آن هم به شکلی چنین نمایشی و اغراقآمیز، مورد مصرف قرار بگیرد. آزاردهندهتر از همه صحنهی نهایی فیلم است. امیرو به توصیهی مادر میرود و ساز دهنی را به دریا میاندازد و خود را خلاص میکند. فیلم میتوانست در همینجا به پایان برسد. اما نادری به این صحنه بسنده نمیکند و امیرو دوباره برمیگردد و به همراه بچههای دیگر، صاحب ساز دهنی را به سختی کتک میزند. البته تماشاگر آن زمان میتوانست صاحب ساز دهنی را کارفرما، ارباب، بورژوا، امپریالیست، و یا هر چیز دیگری بداند و با اطلاعاتی فرامتنی و ملهم از سوداهای سیاسی، برای فیلمساز کف بزند. اما حالا صاحب ساز دهنی پسرکی بختبرگشته از میان ساکنان همان جزیرهی محروم است و روا نیست که تا این اندازه کتک بخورد و ما در فیلمی که برای کودکان و نوجوانان است محق نیستیم که تا این اندازه مروج نفرت و خشونت باشیم. دوران سینمای کانونی بود و بسیاری از هنرمندان سیاستاندیش در آن کانون نفوذ کرده بودند تا به بهانهی کودکان حدیث خود را بسرایند. ساز دهنی نیز یکی از همین فیلمهای کانونی بود.
ژان پل سارتر در نمایشنامهی «گوشهگیران آلتونا» میگوید: «من قرن خود را بر دوش گرفتم و جوابگوی آن خواهم بود.» امیر نادری نیز ملهم از انقلابیگری دوران خود فریاد زمانهاش را سرداد و پاسخگوی دوران ما نیست. اما مخاطب این دوران نیز دغدغهی زمان خود را دارد و نمیتواند با نگاه نادری همدلی نشان دهد. کاش ساز دهنی را دوباره نمیدیدم.