سیر سینمای اکشن؛ بخش دوم
Bad Girl ها را نمیتوان با یک ترجمهی عین به عین تعریف کرد. دختران بد؟ نه، چون در زبان ما معنای رایج از «بد» با مفهوم مد نظر این اصطلاح متفاوت است. شاید بتوان برای این طبقه، معادل فارسی «زنان سیاه» را پیشنهاد کرد: سیاه نه به معنای رنگ پوست، و نه لزوما به معنای خلافکار بودن آنها، بلکه به معنای حضور متفاوتشان در اوضاع و احوال سیاه و نابسامان جریانات خلافکاری، گنگستری یا تروریستی. از سوی دیگر، این زنان را نمیشود دقیقا معادل بدمنهای مرد فیلمها دانست: بدمنها جزئی جداییناپذیر از تاریخ سینما هستند که همیشه در مقابل قهرمان اصلی حضور داشتهاند، اما حضورشان یک “گونه”ی سینمایی خاص را شکل نبخشیده بلکه صرفا عاملی واکنشی برای پیشبرد درام اصلی بودهاند.
این زنان محصول شرایط اجتماعی تاریک و پرتلاطم سالهای بعد از جنگ جهانی دوم بودند و بهترین مکان حضور خود را در سینمای گنگستری و کنار مردان کلاه به سر و اسلحه به دست یافتند. همزمان با اوج گرفتن ژانر سینمایی نوآر Noir در دهههای 1940 و 50 و مطرح شدن قهرمانهای سیاه، غمگین، و خلافکار، طبقهای از زنان نیز در سینما به وجود آمدند که مستقیم یا غیرمستقیم درگیر فعالیتهای گنگستری میشدند؛ زنانی در حکم دوست یا نامزد یا همسر مردان اسلحه به دست، که نومیدانه یا ساکت در کنار ماجراها می ایستاند و نظاره میکردند. آنها جوان و معمولا آمیزهای از فریبکاری، ناامیدی، دروغگویی، و فداکاری بودند و اگرچه اخلاقی نامتعارف با معیارهای رایج داشتند، اما در بیننده بیشتر حس دلسوزی ایجاد میکردند. این زنها به راحتی از سوی مردان مورد اعتماد خود هم نارو میدیدند یا به سادگی ترک میشدند: آنها در آن واحد هم برده بودند و هم ارباب.
زنان نوآر معمولا هیچگاه مستقیما در درگیریهای فیزیکی و عملیات پرزد و خورد شرکت نمیکردند. اگرچه این زنها هنوز شخصا دست به اسلحه نشده بودند، اما بزرگترین تفاوتشان با نسل پیش ازخود، صرف خروجشان از آشپزخانههای امن و قرار گرفتن در فضایی پرخطر بود که به هر حال تیرهای ترکشش به آنها نیز اصابت میکرد: دخترهای نوآر – چه مجرم و چه بیگناه – عمرشان به ضرب گلوله، یا پشت میلههای زندان تمام میشد. اوج مشارکت فیزیکی و اکشن آنها با اجتماع اطرافشان، نهایتا به مسموم کردن آدمها یا کشاندن دیگران به سوی تلهی رقبا یا نیروهای پلیس منجر میشد. بر همین اساس، استفاده از جذابیتهای ظاهری و اغواگری سلاح اصلی زنان نوآر بود: ظاهری آراسته و سرد و فریبنده، و بدنی عروسکی و فاقد قدرت یا فاعلیت.
اما دههی 60 را باید نقطه عطفی برای تغییر یا بازنگری در نقش زنان منفی سینمایی، و ظهور Bad Girlهایی نو دانست. این تغییر نه به وسیلهی هنرپیشههای غربی، بلکه از جانب هنرپیشههای زن زردپوست هنگکنگی یا تایوانی انجام شد که شروع به ایفای نقش در فیلمهای اکشن رزمی آسیایی – و سپس آمریکایی – کردند، و در ادامه زیرژانری به نام «زنان اسلحه به دست» را پایهریزی کردند. با توجه به مقبولیت سریع و شدید اکشنهای آسیایی در سایر نقاط جهان، تماشاگران ناگهان با زنانی آشنا به فنون ورزشهای رزمی روبهرو شدند که همپای قهرمان مرد به زد و خورد و جست و خیز و جنگ و گریز مشغول بودند. «در راه انجام وظیفه 2» In the line of duty 2 یکی از معروفترین این نمونههاست. تأثیر این موج تا جایی بود که ناگهان بسیاری از زنان خانهدار و معمولی امریکا هم متقاضی شرکت در دورههای آموزش فنون رزمیای شدند که بیشتر به درد فیلمهای اکشن میخورد. نقطه عطف دیگر، به تصویر کشیدن ماجرای دختر سرکش و مشهوری به نام بانی بود که تماشاگران فیلم «بانی و کلاید» (1967) را شوکه کرد: زنی به ته خط رسیده که شخصا و همراه دوست مذکرش دست به عمل میشد و حقش را از سایرین میگرفت، ولو با نابود کردن آنها. همزمان، بحثهای اجتماعی و اخلاقی در مورد ارائهی چنین نحوهی حضور زنانهای در سینما بالا میگرفت، و تحلیلگران زوایای مختلف این انفجار خشونت بدنی را بررسی میکردند. این روال کجدار و مریز تا دو دهه ادامه داشت.
در دههی 80 نقش Bad Girl جدیتر گرفته شد و سینما بودجهی بیشتری را برای نمایش چنین کاراکترهایی هزینه کرد، اما آثار چندان متفاوتی ساخته نشدند. اما دههی 90 زمان تثبیت قهرمانان اکشن زن سفیدپوست بر پرده سینما بود. نوع آرایش و ظاهر، زبان مخصوص، و منش آنها از الگویی دیگر پذیرفته شده پیروی میکرد. شاید دختر خردسال فیلم «حرفهای» Professional (1994) پیشگویی مطلوب آیندهی نسلی از دختران تفنگ به دستی بود که در کنار چهرهی معصوم و فریبنده، با باطنی زجرکشیده امادهی اجرای سختترین عملیات فیزیکی هم بودند. نسخهی جدید و به مراتب اکشنتری از ماجرای بانی و کلاید توسط الیور استون با نام «قاتلین بالفطره» Natural Born Killers در سال 1995تهیه شد که دیگر کمترین سوالی در مورد جایگاه و نحوهی رفتار Bad Girl ها باقی نگذاشت: مالوری مونث این فیلم در نمایش خشونت تهوعآور و سلاخی کردن دشمنانش به همان اندازهی میکی مذکر شریک بود. در همان سال فیلم «بوسهی شب به خیر طولانی» Long kiss Goodnight نیز در ساختی نسبتا کمدی زنی در کسوت دوگانهی مادر / تروریست را نمایش داد که کم از جیمز باند نداشت.
Bad Gil عملا به وندال vandalهای اجتماعی تبدیل شده بودند: جوانان پرانرژی و سرکشی که بدون درک اخلاقی دست به تخریب اموال عمومی و نتیجتا آزار انسانها میزدند و اعتراضهای نهفتهی خود را از پوچی دنیای اطراف و سرکوب اجتماعی دولتی با این تخریبها نشان میدادند. در این میان، مثالی چون کارکتر زن مردنمای فیلم «سرباز جین» G.I.Jane (1997) اگرچه به لحاظ شخصیتی و عملکرد خشنش در این حیطه جا میگیرد، ولی چون اکشن رفتاری جین در محیط پادگان نظامی، و به اصطلاح در راه خدمت به وطن صورت میگیرد، نمیتوان او را دقیقا یک Bad Girl به حساب آورد. اما یکی از مشهورترین و آغازین نمونههای ایندهه، کاراکتر فیلم «نیکیتا: یک زن» است: شخصیتی که با فیلم لوک بسون (1990) و هفت سال بعد در سریالی به همین نام برای علاقهمندان جاودانه شد. توجه داشته باشیم که نام فیلم بر زن بودن این کارکتر تاکید دارد. نیکیتا شخصیتی ضد اجتماع است و درگیر زندگی خیابانی، مواد مخدر، باندهای خرابکار. اما نیروهای پلیس میخواهند او را در اختیار گرفته و از تواناییهای منفی یک bad girl، به نفع ساماندهی جامعه و برای حذف دشمنان خود استفاده کنند: یعنی نیکیتا را به یک قهرمان اکشن تبدیل کنند، و در عین حال بر صفات زنانهاش هم تمرکز نمایند. او بهترین مثال از جمع خصایلی میشود که در بالا بیان شد: سیاهی، نومیدی، افسردگی، آشنایی با اسلحه و فنون رزمی، فریبندگی، انرژی سرشار درونی، و بالاخره معصومیتی تباهشده.
اما با گذر از دههی 90 و رسیدن به سالهای پس از آن، رفتار این دختران هم آزادتر و بیمحاباتر شد. زنان عصر پست مدرن دیگر برای دل خودشان میجنگیدند، برای خواستههای حق یا ناحق خودشان دست به اسلحه میبردند، و در این بین اگر هم کمکی به نیروهای قانون میکردند، باز انتخاب خودشان بود. حالا دخترکان نوآری که گاهی تپانچهی کوچکی را زیر لباسشان پنهان میکردند و احیانا پس از شلیک قطره اشکی هم میریختند، دیگر به کمتر از تفنگهای اتوماتیک مسلسل راضی نمیشدند. مهمتر از همه این که نیاز آنها به قهرمان مردی که از ایشان حمایت کند کاملا برطرف شد: برعکس، همراهان مرد گاهی دست و پا گیر بوده و کشتنشان هم واجب میشد! زنان شاداب و همیشه خوشحال اکشن دو قسمتی «فرشتگان چارلی» Charlie”s Angels (2003-2001) نمونهی کارتونی زنان پست مدرن در یک فیلم اکشناند: همانقدر که پختن کیک و مد لباس برایشان مهم است، آخرین فنون جنگهای تن به تن را هم میدانند.
اما شاخصترین نمونه از این زنان، اِما تورمن و رقبای جسورش در سهگانه «بیل را بکش» Kill Bill هستند: زنانی از نژاد و قومیتهای مختلف که در عین سیاه بودن همدلی زیادی هم در بیننده برمیانگیزند. نسخهی شیرینتر و فرهیختهتر این شخصیتها که البته به کاراکترهای پاکیزهی انیمیشنی نزدیکتر است، «لارا کرافت» Lara Croft (2003) است: زنی از هر نظر موفق و ایدهآل که همیشه در تنهایی مطلق خود به نجات جهان بر میخیزد و همیشه هم موفق است. بین لارای همیشه شیک و بینقص و عروس همیشه خونآلود فیلم بیل را بکش تفاوتهای فیزیکی و معنایی زیادی وجود دارد، اما مهم این است که هر دو اسلحه به دستاند، و هر دو بینیاز از مردان. در سالهای اخیر نیز یکی از بهترین نمونهها را میتوان در شخصیت اصلی سریال اکشن «نام مستعار» Alias (2001-2006) دید: زنی هزارچهره و همه فن حریف، و جاسوسی دورهدیده که هر روز برای سر و سامان دادن به اوضاع گوشهای از دنیا به جایی میرود.
برای بیشتر روشن شدن نقش فیلمهای اکشن آسیایی در ظهور دختران اسلحه به دست و رزمیکار، در بخش سوم مقاله به این مضمون خواهم پرداخت.
ادامه دارد…