شعری از «چارلز بوکفسکی»

مثل پیرزنی که می‌رود بازار؛
جخ می‌نشیند پشت پنجره‌ام
می‌نشیند و تماشایم می‌کند،
با دستپاچگی عرق می‌ریزد
توی سیم و مه و پارس سگ
تا ناگهان
مثل تاراندن یک مگس
با روزنامه‌ای به پرده می‌کوبم
و جیغ را روی شهر
می‌شنوی
و بعد، او رفته است.

راه تمام کردن یک شعر
مثل این
ناگهان
ساکت شدن است.

***

اما این که:
Charles Bukowski
چارلز بوکفسکی در 1920در آندرناخ آلمان به دنیا آمد. دو ساله بود که خانواده‌اش به آمریکا مهاجرت کرد و او بیشتر کودکی‌اش را در لس آنجلس گذراند. بوکفسکی نخستین کتاب شعرش را در سی و پنج سالگی (1961) با نام «گل، مشت و ناله‌ی حیوانی» منتشر کرد.

او داستان نیز می‌نوشت و هر هفته ستون ثابتی در روزنامه‌ی محلی «اپن سیتی» زیر عنوان «یادداشت‌های یک پیرمرد کثیف» داشت. بوکفسکی در1994 درگذشت.

و دیگر این که:

بوکفسکی (به دلایلی جامعه‌شناسانه – و البته- روان‌شناسانه) نامی آشنا برای خوانندگان ایرانی است. اخیراً دو مجموعه شعر از او، تقریباً همزمان، به فارسی منتشر شده است و با احتساب دو کتابی که سال‌ها پیش از او ترجمه شده بود (و کتاب‌هایی که در راه‌اند) یکی از معدود شاعران ترجمه است که بازار نشر ایران به او علاقه دارد. با این حال، هیچ تحلیل و نقد جدی‌ای درباره‌ی شعر و داستان او در زبان فارسی موجود نیست و آن‌چه که هست اطلاعاتی ژورنالیستی است که از منابع غربی به فارسی برگردانده شده…

شعر «عشق و شهرت و مرگ» را از سیزدهمین کتاب «شاعران مدرن انتشارات پنگوئن» که گزیده‌ای از کارهای بوکفسکی و دو شاعر دیگر آمریکایی است انتخاب و ترجمه کرده‌ام.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج − 1 =