احمد شهدادی روان و صمیمی سخن میگوید. حرفهایش واقعی است، نه ساختگی. این سخنان را ویراستار حرفهایِ دلسوزی میگوید برای هرکه ویراستار است یا میخواهد ویراستار شود. از زبان او دربارهٔ اخلاق ویرایش بشنوید و دربارهٔ باید و نبایدهای این راه.
«ویراستاران» و مدرسهٔ اسلامی هنر، عصر سهشنبه ۲۲اسفند۱۳۹۶ در چهارمین دورهمی ویراستارانه، میزبان دکتر احمد شهدادی بودند. در بخش نخست این نشست، با عنوان «لقمهٔ آموزشی»، خانم معصومه حسنخانی شیوههای مستندسازی آثار در کتابخانهٔ ملی را بیان کرد.
سپس دکتر احمد شهدادی، نویسنده و استاد دانشگاه و مدرس فن ویرایش، نکاتی دربارهٔ اخلاق حرفهای در ویراستاری بیان کرد و پاسخگوی پرسشهای حاضران شد. احمد شهدادی متولد ۱۳۴۰ در شهر قم است. وی کتابها و مقالههای متعددی نوشته که تقریباً همگی آنها با نام مستعار منتشر شده است. او به زبانهای انگلیسی و فرانسه و عربی مسلط است و ترجمههایی هم از این زبانها دارد. ویراستار و مدرس دورههای ویرایش است و صدها کتاب و مقاله را ویرایش ادبی و علمی کرده است.
متن چهارمین دورهمی ویراستارانه
گپی دربارهٔ اخلاق ویرایش
به نظرم رسید چند نکتۀ مهم دربارۀ اخلاق ویرایش خدمتتان عرض کنم. ترجیح خودم همیشه در اینطور موارد این است که اگر دوستان سؤالاتی داشته باشند، سؤالات مطرح بشود و آنها راهگشاست. اینکه من از قبل مطلبی را آماده کنم و خدمتتان بگویم، شاید برای همه مفید نباشد.
فکر میکنم دوستان اگر سؤالاتی را بگویند که در حین کار با آن مواجه شدهاند و مشکلاتی که در مسیر دارند، آدم را به صراحتی میاندازد که بعضی از تجربههای شخصی خودش را هم بیان کند.
ویراستار آدمی تنهاست
من حدود سی سال است که ویرایش میکنم. مختصر تجربهای در این سی سال کسب کردهام و همهاش هم با سختی و مشقت و زمینخوردن بوده. بهنظر من، ویراستار آدمی تنهاست؛ یعنی اگر کسی وارد عرصۀ ویرایش میشود، ویرایش بهمعنای عام کلمه، آدمی تنهاست؛ یعنی قاضی است، داور است، اصلاحگر است؛ ولی همۀ اینها در تنهایی انجام میگیرد.
ویراستار تلاشگر بیصداست
ویراستار صدایی ندارد. آدمهای تنها صدا ندارند؛ یعنی صدایشان جایی شنیده نمیشود. ویراستاران در پشتصحنه دارند کار میکنند و اگر کتابی در هر زمینهای منتشر میشود، قطعاً کار مهم یک ویراستار در پشتصحنه وجود دارد.
صدای ویراستار را از سفیدخوانیِ صفحات کتاب میتوانیم بشنویم. خیلی معلوم نمیشود که نویسنده در نسخۀ اصلی چه کرده. خیلی ترجمهها هست که اگر در کار ویرایشِ ترجمه باشید و اصل آن ترجمه را ببینید، میبینید فغان این ترجمه به آسمان بلند است و هیچگونه راهی برای خوانش درست باقی نمانده است؛ اما ویراستاران ترجمه در ساعتهای خلوت و تنهایی خودشان بدون ادعا، بدون نام، گاهی نشرها را رواج میدهند، آدمها را مترجم میکنند، به آنها شخصیت میبخشند و در حقیقت مثل یک هزاردستان پنهانی که دارد یک بازیِ ازپیشطراحیشده را مدیریت میکند، به این نشرها، به این کتابها، به این آدمها هویت میبخشند.
همیشه تنهایی ویراستارانه برایم ارزشمند بوده است: شمایید و چند برگ کاغذ و یک قلم و احیاناً کتابخانه و تجربهای که باید به خدمت بگیرید تا یک اثر را سرپا نگه دارید.
این ویرایش نیست
بگویم که در جامعهٔ امروز ما و در نشر امروز، اوضاع کتاب خیلی بد است؛ یعنی ویراستاران نه کار واقعی خودشان را انجام میدهند و نه قدر واقعی خودشان را میبینند. کار واقعی انجام نمیدهند، برای اینکه ویرایش تبدیل شده به یک حرفهٔ صوری، ظاهری، گرفتن غلطهای املایی و انشایی کتاب یا نوشته و این اصلاً معنای ویرایش نیست. ویرایش لایههای متعددی دارد.
متأسفانه الان دیگر حاجیبازاریها هم نویسنده شدهاند و دوست دارند آنها هم کتاب داشته باشند. ویراستاران مجبورند غلطهای املایی و انشایی آنها را تصحیح کنند و کار این مشتریها را هم راه بندازند. ویراستاران چنین مشتریهایی هم دارند؛ اما من اصلاً ویرایش را این نمیدانم.
ویراستارها هم میتوانند مطرح شوند
اگر میخواهید تنهاییِ ویراستار را ببینید، خوب است که به رمان سال مرگ ریکاردو ریش نوشتۀ ساراماگو مراجعه کنید. شخصیت اصلی این کتاب یک ویراستار است و کتاب خیلی خوبی هم هست. رمان عاشقانه و پرمعنایی است. خود ساراماگو هم ویراستار است. تا پنجاهسالگی ویرایش میکند. او در مجلات ژورنالیست است. از پنجاهسالگی بهبعد تصمیم میگیرد رمان بنویسد و تقریباً یازدهمین رمانش را که مینویسد، جایزهٔ نوبل میگیرد. بنابراین ویراستاران هم میتوانند مطرح بشوند و از خودشان ناامید نباشند.
اولین بند اخلاق حرفهای
ویراستار اگر بخواهد اخلاق حرفهای را رعایت کند، باید به چند نکته توجه کند. اخلاق حرفهای یعنی تکالیفی در برابر حرفه. البته حقوقی هست؛ اما تکالیفی هم وجود دارد. اول اینکه اخلاق حرفهای مساوی با مسئولیت است. ویراستاران در برابر خیلی چیزها مسئولاند.
۱. ویراستار باید مدام بیاموزد
اولاً هر ویراستار در برابر خودش مسئولیت دارد. مسئولیت اولش این است که باید خودآموزی مدام کند. نمیتواند به چیزی که یک دفعه یاد گرفته و به کلاسی که جایی رفته، اکتفا کند و سالها در این حرفه دوام بیاورد. ویرایش حرفۀ پردامنهای است. اگر همۀ معانیاش را در نظر بگیریم، خودآموزی مدام امری لازم برای ویراستار است. رعایت اخلاق حرفهای در قبال خود، مسئولیت در قبال خود، یکیاش این است که باید خودآموزی کند.
ویراستار اغلب نمیتواند به کلاسهای متعدد برود، درسهای مختلف را یاد بگیرد؛ چون فرصت این کار را پیدا نخواهد کرد و این کار آوردهاش کمتر از وقتی است که خودش مشغول به کار بشود. ویراستاران مهم و کارآمد در دنیا خودآموزهای بسیار توانمندی هم هستند. یعنی اگر میبینند در یک بعد نقص دارند، آن نقص را خودشان بهکمک کتاب، بهکمک مقاله، چت، بهکمک اینترنت، در اتاق خلوت خودشان برآورده میکنند. بنابراین در هر رشتهای از رشتههای ویرایش کار میکنید، باید خودآموزی مدام داشته باشید و به آموختههای دوران تحصیلتان اکتفا نکنید.
۲. ویراستار باید زبان خارجی بداند
دوم اینکه حتماً برای ویراستار لازم است یک زبان خارجی را بداند. البته همهٔ ما ویراستاران باید عربی بدانیم. عربی بخشی از زبان ماست. اما غیر از عربی ویراستار حتماً باید یک زبان فرنگی را بداند؛ والّا هم دامنهٔ کارش محدود میشود، هم تواناییهایش و هم به مشکلات متعدد برخورد میکند. امروزه به هر حال تألیف همراه با ترجمه، همراه با وامگیری ایدهها و کلمهها و جملهبندی از کتابهای زبانهای دیگر است و ویراستاری که زبان نداند، چندان توانا نخواهد بود.
۳. ویراستار باید مطالعات پُردامنه بکند
مسئولیت سوم ویراستار در برابر خودش این است که مطالعهٔ گسترده و پُردامنه بکند. ویراستار میتواند آدمی متخصص در یک رشته باشد، مثلاً کتابهای اقتصاد نفت را ویرایش کند؛ اما حتماً لازم است مطالعات پُردامنه بکند: ادبیات بخواند، موسیقی گوش بدهد، ورزش بداند، مجلهها و روزنامههای مهم دنیا را ورق بزند، به سایتهایشان مراجعه بکند، فلسفه بداند، عرفان بداند. البته اینها گاهی با یکیدو تا یا چند کتابِ ابتدایی یا متوسط ممکن است حاصل شود. کمکم که اطلاعات عمومیِ ویراستار اضافه شد، میتواند در یکیدو رشتۀ تخصصیِ دیگر کارش خودش را عمق ببخشد. دیگر لازم نیست مرغ همهچیزخوار باشد. میتواند مرغ گیاهخوارِ میوهخوار شود و فقط از نوع خاصی از میوهها تغذیه کند. منتها تا سِنّی، ویراستار باید همهچیزخوار باشد و اطلاعات پُردامنه جمع کند. اطلاعات کم معمولاً آدم را گرفتار میکند و از آدم ویراستارِ درجهیک نمیسازد.
۴. ویراستار باید در یک رشته متخصص شود
چهارمین کار این است که حتماً در یک رشتۀ خاص تخصص پیدا کند؛ یعنی مثلاً فلسفه بداند و سعی کند برود بهسمت ویرایش کتابهای فلسفی، یا ترجمه بداند و سعی کند کارش را منحصر کند در ویرایش ترجمۀ مثلاً متنهای فلسفی، متنهای سیاسی فلسفه، ویرایش ادبی در ترجمه، ویرایش رمان یا داستان کوتاه یا کتابهایی که دربارۀ سینما نوشتهاند. خلاصه به خودش جهت تخصصی بدهد. دیگر از زمانی بهبعد چندان نمیشود کار عمومی کرد.
۵. ویراستار باید زماننگری و زمانبندی داشته باشد
پنجم اینکه ویراستار باید زماننگری و زمانبندی داشته باشد؛ یعنی ساعت بگذارد و ویرایش خودش در یک صفحه را زمان بگیرد و کمکم سرعتش را افزایش دهد؛ چه دیجیتال ویرایش میکند و چه روی کاغذ. سرعت در ویرایش مهم است. ویراستار قاعدتاً به یکی از این دو دلیل ویرایش میکند:
برای امرارمعاش و کسب درآمد: اغلب ویراستاران در دنیا این حرفه را بهعنوان شغل در نظر میگیرند و از آن پول درمیآوردند و با آن زندگی میکنند؛
خصلت معلمی و تمایل به اصلاحگری: ویراستار دوست دارد کارهای دیگران را تصحیح کند؛ اگرچه درآمدش خوب نباشد.
من بین ویراستارهای ایران یا دنیا تا آن حدی که اطلاع دارم، میگردم و میبینم دلیل کارشان یکی از همین دو تاست. یا این کار را یاد گرفتهاند و جز این کاری بلد نیستند؛ مثل یک راننده، یک مکانیک، یک نجار و این حرفهشان است و از این راه پول درمیآورند و زندگی میکنند، یا اینکه عاشق اصلاحگریاند و وقتی متنی را ویرایش میکنند، از این کار لذت وجود میبرند و احساس میکنند ظهوری در عالم دارند و در عالم کار کردهاند. در واقع به خودشان نوعی تحقق بخشیدهاند. حالا این کتاب میرود در کتابخانهای قرار میگیرد و ممکن است اسم شما هم بهعنوان ویراستار روی جلد یا توی جلد نیاید؛ ولی وقتی از جلوی ویترین کتابفروشیها رد میشوید، میدانید که این کتابها را شما ویرایش کردهاید و شما به اینها حیات دادهاید و اینها را سرپا نگه داشتهاید. البته منظورم ویرایش پردامنه و همهجانبه است.
پس زمانبندی بسیار مهم است. ویراستاری که کند است، ویراستاری که تندخوانی بلد نیست، ویراستاری که حرکات دستش با صفحهکلید خیلی قوی نیست، نمیتواند تند کار کند. او حتماً هم لذت کمتری میبرد، هم کار را خیلی طول میدهد و پول کمتری درمیآورد. بنابراین زمانبندی و زماننگری در کار ویرایش اهمیت دارد.
۶. ویراستار باید از ابزار مناسب استفاده کند
مسئولیت ششم ویراستار در برابر خود این است که همیشه از ابزار مناسب استفاده کند. ویراستار باید چیزهایی را مصرف کند که کارآمد باشد؛ مثلاً کاغذ، رایانه، تنوع رنگی کاغذ، عینک. بهدستگرفتن خودکار بد موقع ویرایش یک صفحه کاغذ پدر آدم را خسته میکند. برای دلیل هفتم هم هست که میگویم ابزارهای خوب استفاده کنید.
۷. ویراستار باید مراقب سلامتش باشد
وظیفۀ هفتم این است که باید مراقب خودتان باشید، مسئولیت اولیه یک ویراستار اگر بخواهد این راه را مدام ادامه بدهد این است که مراقب سلامت روح و جسم خودش باشد، ویرایش یک کاری است عرض کنم که متمرکز، نشسته، کمردرد، چشم درد، ضعیف شدن چشم، ضعیف شدن عضلات گردن و داستانهای سخت دیگری که برای ویراستاران وجود دارد الزام میکند و میطلبد که یک ویراستار از خودش مراقبت کند، ورزش کند، موسیقی گوش بدهد، در بین کارش پا شود قدم بزند، راه برود و خلاصه توجهش به خودش و حال خوب خودش باشد؛ و الا این راه را نمیشود سیچهل سال ادامه داد، بدون آرتروز گردن، بدون کمشدن سوی چشم و… .
این کاری گاهی اعصاب شما را خرد میکند. گاهی وقتها مطالبی به شما میدهند که دوست دارید آن نوشتهها را به دیوار بکوبید و از پنجره پرت کنید بیرون. اما وقتی پذیرفتید و تعهد دادید، باید خویشتندار باشید و مدارا کنید. پس توجه به خود یکی از مسئولیتهای اصلی ویراستار است.
۸. ویراستار باید سرگرمی داشته باشد
کار هشتم این است که ویراستار حتماً باید یک کار سرگرمکننده داشته باشد، یک تفنن. فیلم ببیند، موسیقی گوش بدهد، ورزش کند یا کاری هنری علاوه بر رشتۀ تخصصی خودش بهصورت لذتبخش و شادیبخش انجام بدهد. کسی که چند سال است کار میکند، تازه میفهمد که لازم است اگر بخواهد شاداب باشد، زنده باشد و نمیرد، لازم است این کار را بکند و ساعات لذتبخشی را برای خودش فراهم کند. ویرایش کاری بهشدت فرساینده است.
مسئولیتش در برابر نویسنده
تا اینجا دربارۀ این مسئولیت در برابر خود سخن گفتم. اما در برابر نویسنده هم مسئولیت داریم. متنی که به ما داده میشود، اخلاق حرفهای اقتضا میکند با آن متن برخوردهای خاصی بکنیم.
۱. خیرخواهی مطلق
اولین مسئولیت ما خیرخواهی مطلق است. ما باید بیقیدوشرط برای نویسندگان و برای آثار، خیرخواهانه رفتار کنیم؛ گویی که خودمان داریم آنها را مینویسیم؛ گویی که اسم ما بهجای نویسنده میآید.
خب، گاهی آدم بهدلایل مختلف سیاسی، اقتصادی، فکری، فرهنگی، اجتماعی و قومی فکر میکند: «این مطلب لازم نیست حالا این قدر هم عالی بشود! چرا عالی بشود؟ برای اینکه نویسنده پول بگیرد؟! چرا عالی بشود؟ برای اینکه نویسنده معروف بشود؟! آدمی که از او بدم میآید، آدمی که بدقول است، آدمی که قسط اول قراردادمان را درست نداده است؟!» اخلاق حرفهای اقتضا میکند عالیترین کار را طبق قرارداد و توافق انجام دهیم؛ یعنی خیرخواهی بیقیدوشرط.
۲. راهنمایی هوشمندانه
کار دوم اینکه باید راهنمایی هوشمندانه بکنید. ویراستار خوب میتواند نویسندۀ بد را به نویسندۀ خوب تبدیل کند. الان وضع ویرایش در جامعۀ ما خیلی بد است. کتابی را به دست شما میدهند که نه نویسندهاش را میشناسید، نه از ناشرش خبر دارید. کتاب را کسی برای شما میآورد و شما با این آدم چشمدرچشم نمیشوید و این آدم را نمیبینید. اینها که ویرایش نیست. این چیزی که در جامعۀ ما هست، بیشتر مردهشویی است؛ یعنی آدمی که حالا مرده و میخواهند چالَش کنند. شما کیسهای هم به بدنش میکشید تا یک ذره تمیز برود آن دنیا. همین! این ویرایش نشد.
ویرایش واقعی در دنیا این است که به مرده حیات بدهد؛ مثل پزشکی. کسی که دستش را به دیوار میگیرد و راه میرود، حالا با مداوا و مراقبت شما سر پا بایستد. این کار را اولاً باید با نویسنده بکنید؛ لذا ویراستار باید شمارۀ تماس نویسنده و آدرس نویسنده را داشته باشد. با هم بنشینند و حرف بزنند. این آن موقع است که باید راهنمایی هوشمندانه بکنید و به او یاد بدهید چطور بنویسد. به او یاد بدهید به درد شاعری نمیخورد، به درد سینما نمیخورد، این باید برود کار دیگری بکند! ویراستاران هستند که میتوانند به آدم بگویند: «آقا، تو را به خدا داستان کودک ننویس! گر تو قرآن بدین نمط خوانی، ببری رونق مسلمانی. تو را به خدا شعر نگو، داستان بنویس. تو نمایشنامهنویسی، تو داستاننویسی، تو اصلاً فیلمسازی، تو برو فلسفه بخوان، تو اصلاً دیگر ننویس.» بهقول آقای اسفندیاری در مقالۀ «از بهر خدا منویس» تو را به خدا ننویس.
این خیلی مهم است. ویراستار میگوید شما خانم یا آقا ننویس. شما به درد این کار نمیخوری. معرفت خودت از جهان را جور دیگری ظهور ببخش. برو معلم شو، برو باغبانی کن، گل بکار، شما به درد کتابنوشتن نمیخوری. لذا راهنمایی هوشمندانه کار مهم ویراستار است. ویراستار فقط عملۀ کتاب نیست، ویراستار مشاور پروژۀ نشر است. میگوید چهچیزی صرف میکند چاپ بشود، چهچیزی صرف نمیکند، صرف میکند برای نویسنده، برای ناشر، برای مخاطب. همه را باید ببیند. لذا ویراستاری که الان هست، مردهشور است، ویراستار نیست. به ما میگویند الفهایش را درست کن، یا بهایی را که نچسبیده بچسبان. خب این را که کامپیوتر خیلی بهتر از ما انجام میدهد. اگر میخواهید کار انسانی بکنید، باید هوشمندانه کار بکنید؛ یکیاش هم راهنمایی است.
۳. کشف تقلبهای نویسنده
کار سوم یا مسئولیت سوم این است که تقلبها را کشف کنید. وظیفۀ اصلی ویراستار این است که به نویسنده بگوید: «تو اینجا را دزدیدهای. این منابع را داری دروغ میگویی و مراجعه نکردهای. از روی فلان مقاله و فلان کتاب مطلب برداشتهای و کپی کردهای.» اینها را چهکسی باید بگوید؟ این کتابهایی که میبینید بهاسم افرادی درمیآید و بعداً معلوم میشود نویسندهای بیستسی سال قبل جایی این را نوشته بوده و الان دستی به سرورُویش کشیدهاند و بهنام خودشان چاپ کردهاند، همه برای این است که ویراستاران کار اخلاق حرفهای را رعایت نکردهاند. ویراستار باید گوشبهزنگ باشد.
ممکن است حتی نویسنده نداند که ارجاع درست چیست. همۀ تقلبها تقلب عالمانه و عامدانه نیست. ویراستار باید همیشه سعی کند مچ نویسندگان را بگیرد؛ چه آگاهانه و چه ناآگاهانه تقلب کرده باشند. اگر این کار را بکنیم، آنوقت کتابها و مقالاتی که بیهویت و کمظرفیت و کمتوان و تقلب از روی دست دیگراناند، کمتر منتشر میشوند.
۴. پرورشدادن نویسنده
کار چهارم اینکه ویراستار باید نویسنده را با راهنماییکردن پرورش بدهد. آقای عبدالحسین آذرنگ در کتابهایش نوشته و در سخنرانیهایش گفته که ویراستار نباید قلم قرمز به کار ببرد. شما وقتی خودکارقرمز را روی اطلاعیهٔ «دورهمی ویراستارانه» میکشید، این یک جور اعلان جنگ است! قرمز دارد به جنگ آبی میرود! البته این یک نماد است.
یکی از بهترین ویراستاران عبدالحسین آذرنگ است. ایشان پُردامنه کار کرده است. ایشان کتابهای متعدد ترجمه کرده. ایشان میگوید: «من سالهاست که ویرایش میکنم. من با مداد کار میکنم. با خودکارقرمز توهین میدانم به نویسنده.» ما انتقام خون پدرمان را از نویسنده نمیگیریم. به او یاد میدهیم چطور آدم بهتری باشد، چطور به کلمات، به ادبیات، به نوشته، به تحقیق بهتر نگاه کند. میتوانیم فروتنانه و با روحیهٔ برادرانه و خواهرانه، صمیمانه و دوستانه یک نفر را پرورش بدهیم تا از آنجایی که هست، یک قدم جلوتر بیاید.
۵. بستن قرارداد درست
کار پنجم این است که حتماً با نویسنده قرارداد درست بنویسید. حالا طرف شما ممکن است مؤسسه باشد، ممکن است یک فرد باشد. ممکن است یک پایاننامه را برای شما بیاورند و بگویند ویرایش کن، ممکن است یک ترجمه را بیاورند. او چه میخواهد و شما چه میتوانید و این کار چه اقتضایی دارد؟ قراردادتان درست باشد. اگر او فکر میکند ویراستار کسی است که فقط مثلاً یک گونی ویرگول قاتی نوشته میکند، این نگاه اصلاح شود: من اینجا ویرگول میگذارم؟ اینجا رسمالخط را درست میکنم؟ اینجا محتوا را درست میکنم؟ اغلاط دستوری را میگیرم؟ غلطهای فکری را توضیح میدهم؟ ویراستار علمی و تحقیقیِ کارم؟ ویراستار صوری و نگارشیِ کارم؟ چه نوع ویرایشی میکنم؟ هزینهاش چقدر است؟ در چه زمانی انجام میدهم؟ قرارداد کاملاً درست تنظیم شود.
بعد باید به قرارداد عمل کنم. اگر کسی قول داد من یک ماه دیگر این کتاب را میدهم و ندهد، بار دوم کار به او نمیدهند. میدانید، در ویرایش معمولاً همه معطلیهای خودشان را دارند و وقتها را تلف میکنند و به ویرایش که میرسد، عجله دارند. چون دیگر همهٔ کارها انجام شده، کتاب نوشته شده، تایپ شده، حالا فکر میکنند ویراستار هم خم رنگرزی دارد و این را میکند توی خم و درمیآورد و درست میشود. لذا اگر قرارداد درست نباشد، مدیون میشوید. هم اخلاق حرفهای را رعایت نکردهاید و هم اینکه بعداً ممکن است کار به شما ندهند. بدانید که شما چه میتوانید برای این اثر بکنید و نویسنده چه میخواهد. آیا این دو تا به یک جا میرسند یا نه؟
مسئولیت در برابر جامعه
شما در برابر جامعه هم مسئولیت دارید. این نوع سوم اخلاق حرفهای است.
۱. کتاب بد ویرایش نکند
مسئولیت در برابر جامعه این است که کتابهای بد ویرایش نکنید، مطالبی که به درد نمیخورد، حتی اگر پول خوبی هم تویش باشد، ویرایش نکنید؛ چون ما داریم پشتصحنه کار میکنیم و باعث میشویم که موجوداتی پا به جهان بگذارند و بیایند در فرایند نشر و کاغذ حرام بشود و چاپخانه و کارگر چاپخانه انرژیاش حرام بشود و برق مصرف بشود و… .
لذا فکر کنیم آیا این کتابی که داریم رویش کار میکنیم، به حال آدمهای دیگر مفید هست یا نه. ویراستار باید در برابر جامعه احساس مسئولیت اخلاقی کند که این کار بهنفع اجتماع است، بهنفع انسانهاست یا نه. حتی اگر کاری میکنید که آوردهٔ مادی کمتری دارد، ولی بچهها را شاد میکند و به بچهها بینش میدهد، ارزش این کار بیشتر از این است که کتابی صرفاً ایدئولوژیک برخاسته از یک فکر خاص و در تیراژ ۵۰۰هزار یا ۱میلیون نسخه در بنیاد فلان، مؤسسهٔ فلان با پولهای نفت چاپ کنند؛ بعد هم سالها در انبار بماند و بعد خمیرش هم نتوانند بکنند. نه، ممکن است ویراستار یک کتاب کودک را ویرایش کند و پنجاه تا صد کودک این کتاب را بخوانند و آدمهای بهتری شوند و جهان بهتری برای آنها ساخته شود.
۲. از مزدبگیری پرهیز کند
کار دوم اینکه از مزدبگیری باید پرهیز کنید. ویراستار مزدبگیر نیست. حاجیبازاری باید برود برنجش را بفروشد، نباید بیاید کتاب بنویسد. هان، حاجی بازاریهایی که میآیند ویراستارها را به خدمت میگیرند و میخواهند دم مرگشان کتابی بنویسند، ویراستار نباید حاجیبازاری را به دانشمند تبدیل کند. خود من از این مشتریها داشتهام. نه، مزدبگیری خوب نیست.
ویراستار در قبال کاری که میکند، باید احساس مسئولیت اخلاقی کند. بگوید: «خب حاجآقا، این چیزی که شما دارید مینویسید، هزار تایش بیرون هست. بهترش هست.» حتی اگر او میخواهد یک کاری انجام بدهد، راهنماییاش کنیم که چهکاری بکند. بیاید دربارهٔ اقتصاد برنج کتاب بنویسد، خاطرات خودش از کاسبی را بنویسد. لازم نیست این فرد کار یک روحانی را انجام بدهد.
مثلاً آدمی مشتریام بود. او عمری کار دیگری کرده بود. نزدیکهای مرگش شده بود. پیری بود شاید هفتادساله. آمده بود به من میگفت: «من میخواهم کتاب بنویسم. چهکار بکنم؟» اینجا من در برابر جامعه، در برابر نویسنده، در برابر خودم و در برابر این پولی که دارم از او میگیرم، مسئولیت اخلاقی دارم. شب باید با وجدان آسوده بخوابم. بنابراین حتماً اگر میخواهیم اینجوری هم کار کنیم، مزدبگیرانه نباشد؛ بلکه سعی کنیم این آدم یک قدم بیاید جلو، خاطراتش را بگوید، دربارهٔ رشته خودش صحبت کند. فکر کنیم، مشورت کنیم، ببینیم چهکاری و چه کتابی برای این فرد مناسب است که برود آن را بنویسد و آوردهای برای جامعه و برای بازار داشته باشد.
مسئولیت در برابر خوانندگان
ما در برابر خوانندگان هم مسئولیت داریم. این نوع چهارم مسئولیت اخلاقی است.
۱. ویراستار طرفدار خواننده است
ویراستار در درجهٔ اول طرف خواننده است، طرف نویسنده نیست. نمیتواند خواننده را فراموش کند، بهبهای اینکه از نویسنده مزد میگیرد. او باید بپرسد آیا خواننده از این مطالب بهرهای میبرد؟ آیا اینها را درست میفهمد؟ رسمالخط کتاب خوب است؟ فونت کتاب برای چشمهای خواننده مناسب است یا نه؟ آیا دروغ و اغراق در آن نیست؟ کتابی را که میشود جلد شومیز مقوایی سبک داشته باشد، لازم نیست جلد گران بگذارند. ویراستار باید این پیشنهاد را بدهید. با جلد سخت، کتاب گران از آب درمیآید. میشود ارزانتر این را تهیه کرد.
ویراستار باید به همه شکل ممکن از خواننده دفاع کند. او باید از مرزهای اخلاقی، فکری، بینشی خواننده دفاع کند. مثلاً اگر کتابی قومستیز است، باید بدانیم این کار اخلاقی نیست و تذکر بدهیم. اقوامی در این کشور وجود دارند. نباید جوکی قومستیزانه در جایی از کتابی باشد که نژادها را ناراحت کند. ما در برابر خوانندگانمان بیشمار مسئولیت اخلاقی داریم.
آخرین گِیتی که کتاب از آن رد میشود، ویراستار است. اگر قبلاً نویسنده، ناظر، ناشر و… میدیدند، این اشکالات را میگرفتند. حالا که نگرفتند، یعنی از چشمشان رد شده و ندیدهاند؛ بنابراین مسئولیت ویراستار سنگینترین مسئولیت است؛ چون دیگر بعد از ویراستار کسی نیست که اینها را تذکر بدهد. اینهمه کتابهای بیمنطق و بیمعنا شاید محصول کار ویراستاران بیدقت یا کم دقت است، کسانی که بهمقتضای اخلاق حرفهای عمل نکردهاند.
۲. ویراستار باید سختیهای کتابخواندن را کم کند
کار دوم در برابر خواننده اینکه باید سختیهای کتابخواندن را برای خواننده کم کنیم. فونت درست، سفیدخوانی درست، صفحهبندی خب، کاغذ مناسب و… اینها را باید پیشنهادها بدهیم. حالا عمل نمیشود، آن داستان دیگری است؛ ولی ما میتوانیم روی یک برگه کاغذ پیشنهاد خودمان را بدهیم؛ یعنی عمل اخلاقی بکنیم. بگوییم آقای نویسنده، آقای ناشر، این کتاب با این فونت باید چاپ بشود، مناسب این است، برای بچهها این نقاشی، این طرح جلد خوب است.
حتی بهفکر سلامت جسمی و ذهنی خواننده هم باید باشیم؛ یعنی بهفکر اینکه کتاب زیاد خوانده بشود. یکی از علتهایی که کتابخوانی در جامعۀ ما رواج ندارد، این است که کتابهای بیخود زیاد وجود دارد. مردم میروند کتابهایی را دربارۀ ازدواج میخرند یا دربارهٔ بچهداری، بعد میبینند اینها جواب نمیدهد. این حرفها که در تلویزیون هم هست، در رادیو هم هست! به درد نمیخورد؛ یعنی حرفی نبوده که گره از کار اینها باز کند. این باعث میشود دیگر کتاب نخرند؛ چون میبینند دروغ میگوید. مثلاً نوشته یکماهه ثروتمند شوید، بعد خودش کتاب چاپ کرده و ثروتمند شده؛ حالا من هم میخواهم بخرم و او را ثروتمند کنم! چگونه مدیر پنجدقیقهای باشید؟! مردم کتاب خریدند و ناامید شدند. البته مردم تنبل هم هستند.
مسئولیت ویراستار در برابر منابع
آخرین مسئولیت ما مسئولیت در برابر منابع است. ما در برابر منابع یعنی مأخذ اطلاعات مسئولیت داریم. اولاً باید از حقوق مؤلفان دیگر صیانت کنیم. بدانیم این مطلبی که اینجا آمده، مال یک خارجی است. خیلی از این مقالاتی که الان مینویسند، اگر در اینترنت بگردید، میبینید این حرفها مال آدمهای دیگری است. نویسندهای خارجی گفته بعضی از کتابها را وقتی باز میکنی، یک کیش که میکنی، همهٔ این کلمات میپرند توی آشیانهٔ خودشان. چیزی که ته این کتاب میماند، یک «است» و «باید گفت» و «بنابراین» و «از این جهت» و «ازاینرو» است.
همین دیروز کتابی میخواندم از آقای خیلی معروفی. دیدم هی دارد میگوید مثلاً سرنوشت بیست معنا دارد. گفتم این را از کجا میگوید؟ شمرده؟ بعد منتظر شدم ادامه بدهد، دیدم نه. آخرش معلوم شد و جای دیگر تصادفی خواندم که این دارد از روی دست یک نویسندهٔ خارجی مینویسد. آن خارجی رفته کار تحلیلی کرده درباره فیت و سرنوشت در زبان انگلیسی. در زبان انگلیسی فیت یا سرنوشت بیست معنا دارد. در فارسی سرنوشت ممکن است چند معنا داشته باشد؛ اما نه بیست تا! بعد همین آدم میرود در این جلسات مینشیند و او را بهبه و چهچه میکنند و یک نفر هم نیست بگوید این مطلب را شما از جایی دزدیدی.
بعضی از مطالب نویسندگانی که مقالات علمی پژوهشی مینویسند، به دهان اینها نمیآید! مولانا میگوید: «حرف درویشان بدزدد مرد دون / تا بخواند بر سلیمی زان فسون». وظیفهٔ اخلاقی ویراستار این است که جلوی این کارها را بگیرد و به وثاقت و صحت متن کمک کند.
پس کار اول این بود که از منابع صیانت کنیم: «آقا، این کتاب بیست سال پیش چاپ شده. شما برداشتی سروگوشش را دستی کشیدهای و اسم مؤلف را برداشتهای و مقدمهٔ جدیدی زدهای. این کتاب مال تو نیست، مال دیگری است.» این چه وقتی اتفاق میافتد؟ وقتی که از منابع مطلع باشید.
کار دوم این است که به وثاقت و صحت نقلها توجه کنید. اگر میبینید نویسنده مدام به کتاب کوپر ارجاع میدهد، یک جا بروید کتاب کوپر را ببینید و بررسی کنید درست ارجاع داده یا نه. لااقل دو جا، سه جا، پنج جا از ارجاعاتی را که نویسنده به کتابهای داخلی یا خارجی داده، بررسی کنید. اگر میبینید به منبع فرانسوی ارجاع داده، زنگ بزنید بپرسید: «آقا، شما فرانسوی میدانی که ارجاع دادهای؟» من خودم برخورد کردم. یک نفر مقالهای حقوقی نوشته بود. برای ویرایش به من داد. به منابع حقوق فرانسوی ارجاع داده بود. وقتی پرسیدم، گفت: نه، من فرانسوی نمیدانم.»
نباید بگذارید افراد اغراق کنند، گندهگویی کنند، بزرگنمایی کنند که من فرانسوی میدانم؛ چون خوانندۀ شما فردا این کتاب را میخواند و میگوید: «اِ، این نویسنده فرانسوی هم میداند و رفته منابع فرانسوی را هم نگاه کرده!» چهکسی باید مچش را بگیرد؟ شما. متأسفانه خیلی وقتها چون کلاس دارد، یک نفر دیگر زحمت میکشد و چشم خودش را کور میکند و میرود فرانسوی یاد میگیرد و به کتاب فرانسوی ارجاع میدهد؛ بعد این نویسنده میرود از روی کتاب او یادداشت میکند و منبع او را برمیدارد و مال خود میکند. این دزدی است.
حتی اگر کسی به قرآن ارجاع داده، ویراستار باید یکیدو آیه را برود نگاه کند تا سورۀ هود را ننوشته باشد سورۀ طه. کنترل ارجاعات در حدی که یکیدو ارجاع را از نظر وثاقت و صحت بررسی کنیم، لازم است.
مسئولیت سوم اینکه بهرهوری درست از منابع انجام شده باشد. ویراستار به نویسنده میگوید بهرهوری از منابع درست انجام نشده و منابع دارای اولویت را نیاوردهای. سهچهار منبع مهم در این رشته هست که تو از آنها غفلت کردهای.
بنابراین ویراستار نوکر نویسنده نیست؛ بلکه ویراستار پدر، برادر، خواهر، بزرگتر نویسنده است. باید هدایتش کند. لذا جاهایی که پروسۀ نشر درست اتفاق میافتد، ویراستار از اول تألیف یک اثر کنار نویسنده است. او میگوید: «میخواهم کتابی دربارۀ تنهایی بنویسم». فوراً به او ویراستاری معرفی میکنند و اینها با هم کار را پیش میبرند؛ برای اینکه بداند که در فارسی یا انگلیسی چه منابعی دربارۀ تنهایی وجود دارد، آیا مهمترها را دیده و… .
نشر بیمار و ویرایش مریض
پنج مطلب دربارۀ مسئولیت اخلاقی و مسئولیت حرفهای ویراستار گفتم: در قبال خودش، در قبال نویسنده، در قبال جامعه، در برابر خواننده و در برابر منابع.
البته مقداری کار را سخت گرفتهام. ویرایش ما مریض است و خیلی از اینهایی که گفتم، رعایت نمیشود. حاجیبازاریها کتاب مینویسند، دزدها کتاب مینویسند، ویراستارها برای امرار معاش و چون این کار را دوست دارند، کتابهای بد ویرایش میکنند و اتفاقی که در نشر ما میافتد، اتفاقی سالم نیست. متأسفانه بیماری نشر ما را گرفته است.
توصیههایی به هر ویراستار
میخواستم دربارۀ تنهایی ویراستار حرف بزنم. بعد دیدم شاید کسانی که اینجا میآیند، خیلی روحیهٔ فلسفی نداشته باشند؛ چون تنهایی یک درد فلسفیعرفانی است. بعد، هم نوستالوژیک میشود و هم تراژیک. گفتم این را نمیگویم؛ شاید شما از کسی که بیستسی سال است ویرایش میکند، انتظار دارید حرفی نو بزند. برای همین مسئولیت اخلاقی را انتخاب کردم و از آن حرفهای مهمتر گذشتم.
من خودم من شاید بهتعداد انگشتان دو دستم کتاب و مقالهای که دوست داشته باشم، ویرایش نکردهام. سی سال کار کردهام.
آدم از دوستانش چیزهایی را میتواند یاد بگیرد که از هیچ استادی نمیتواند یاد بگیرد. پُرخوانی خیلی مهم است. شما باید دائم کار کنید. ویراستاران مهم را بشناسید و تجربۀ آنها را بدانید.
نویسنده را باید جلو بیاورید؛ خودتان را هم باید جلو ببرید. ویراستاری که فقط ویرایش صوری میکند و توانش در این حد است، کار مهمی انجام نمیدهد؛ اما اگر کسی میتواند ویرایش ترجمه بکند، یعنی برود زبان را بهقدری یاد بگیرد که بتواند مترجم پرورش بدهد، باید این کار را بکند. این باید از خودش جلو بزند. اگر هرکدام از ما سعی کنیم با خودمان رقابت کنیم نه با دیگران، پیشرفت میکنیم. یعنی من بدانم که در ویرایش دستوری و زبانی ضعیفم و دستورزبان نمیدانم و خود را تقویت کنم.
بهترین آموزشها در کتابهای چاپشده است. هیچ کلاسی بهاندازۀ کتابهای نشرهای خوب مهم نیست. ترجمههای خوب را بگیرید و مقابله کنید، اگر میخواهید کار ترجمه انجام دهید. الان ویراستار ترجمه واقعاً کم است. مترجم زیاد است؛ اما اغلب کتابهایی که ترجمه میشود، ناخواناست و بدفرم است و بد ترجمه شده. برای اینکه کسی نیست که بنشیند غلطهای نویسنده را بگیرد و نویسنده را بهسمت ویرایش بهتر ببرد.
خودتان را محدود به درستکردن «به» و «است» نکنید. جلو بیایید. حتی اگر این کارها را هم میکنید، در کنارش برای خودتان آموزش بگذارید: خودآموزی مدام. با خودآموزی مدام زندگی کار و حرفهای ویراستار معنایی پیدا میکند. هان، چون بعد از مدتی آدم دیگر از تکراری کارکردن خسته میشود؛ لذا باید در کنار کاری که میکند، خودش یک رشتۀ تخصصی فکری داشته باشد.
نیز دائم خودانتقادی کند: ضعفهای خودش را بشمارد و سعی کند ضعفهایش را برطرف کند. کتاب نشرهای خوب و نویسندگان خوب بهترین معلماناند. یک کتاب را باز کنید و جلویتان بگذارید. فونت، رسمالخط، شیرازه، مسائل چاپ، صفحهبندی و دستورزبانش، نیز نوع ورود و خروجش به مطلب، فصلبندیاش را بررسی کنید. کتابهای آدمهای مهم را نگاه کنید و این نکات را روی کاغذ بنویسید.
ویرایش بیمزد، بهعشق ویرایش
اولین ویرایشهایی که کردم، بسیار ارزان بود. احساس میکردم باید چیزی یاد بگیرم. شاید باور نکنید: من ۱۲هزار صفحه جایی ویرایش کردم و برای آن ۱۲هزار صفحه چقدر گرفتم؟ هیچ! برای ۱۲هزار صفحه ۱۲هزار تومان گرفتم! اگر پول هم به من نمیدادند، خوشحال بودم؛ برای اینکه داشتم چیز یاد میگرفتم. آن ۱۲هزار تومان را هم رفتم با دوستانم چیزی خوردم.
از خدایم بود که به من بگویند بیا اینجا ویرایش کن. در مراحل خاصی از کار، آدم نباید بخواهد از ویرایش پول دربیاورد. ویرایش کاری است با حقوق کارمندی و بخورونمیر. اما با آن خودآموزی و با آن حرکت شخصی و با پرهیز از کلیشه، ویراستار معنایی به کارش میبخشد و از آن لذت میبرد. اگر این طور نباشد، دائم عصبانی است و دائم خرد میشود. دیگران پیشرفت میکنند و کتابشان را چاپ میکنند و آدمهای مهمی شدند و ویراستار حتی اسمش روی جلد و داخل کتاب هم نمیآید.
ویراستار باید با آن تنهایی که گفتم، عشق کند. بهنظرم ویراستاری خطرکردن است. قبول کار ویرایش برای آدم سالم کمی مشکل است؛ برای اینکه تبعات روحی بدی دارد.
پرسشها و پاسخها
پرسش: لطفاً چند کتاب خوب، نویسندهٔ خوب و ناشر خوب معرفی بفرمایید.
احمد شهدادی: نشرهای خوب نشرهای خصوصیاند. نشرهای دولتی معمولاً بدند. البته ناشرهای خوب معمولاً تخصصی کار میکنند و هرکدام از انتشارات خوارزمی، نشر نی، نشر کارنامه و… در یک موضوع کتاب چاپ میکند. ویراستار باید در حوزههای مختلف، کتاب بخواند؛ چون با موضوعات مختلف سروکار دارد. نشرهای خوب و خصوصی را فهرست کنید و به ابعاد مختلف فرایند تولید کتاب توجه کنید. این را روی کاغذ بنویسید: رسمالخطش، نشانهگذاریاش، جملهبندیاش، صفحهبندی فصلها و… .
میتوانید دانشنامهها را هم بررسی کنید: روش نوشتن، رسمالخطشان، دستورشان، روش ورود و خروج نویسندهها به مباحث و… . اینها میشود خودآموز. حتی ترجمهها را هم باید نگاه کنید.
پرسش: ببخشید، فرمودید قراردادی محکم ببندیم. این حرف خوبی است؛ ولی گاهی کارفرما شناختی از ویراستاری ندارد که بشود با او قرارداد بست. به طرف میگویی: «چه از من میخواهی؟» هیچ نمیداند. اینجا وظیفهٔ اخلاقی ما چه میشود؟ اصلاً چقدر باید کار کنیم؟
احمد شهدادی: کسی که نمیداند، شما باید در دهانش بگذارید. یک نمونهکار به او بدهید. مثلاً ده صفحه، بیست صفحه از او بگیرید و کار کنید و آن مقداری که خودتان حدس میزنید به درد او میخورد و لازم دارد، برایش آماده میکنید. اگر میبینید اثرش به درد میخورد، میگویید میشود این دو تا کار، این سه تا کار را روی اثر شما انجام داد یا لازم است. هرکدامش هم قیمت و مدتی دارد. شما به او پیشنهاد بدهید.
عجیب است: من در طول این سالهایی که کار میکنم، تقریباً قرارداد نبستهام؛ مگر جایی که آنها قرارداد میخواستهاند. تا به حال نشده به کسی بگویم قرارداد ببندیم. دلیلش این است که اگر هم قرارداد میبستیم و او زیر قرارداد میزد، من اهل شکایت نبودم.
قرارداد گاهی شفاهی هم ممکن است: آقا، این مطلب شما شش ماه وقت میبرد، قیمتش هم این است. بهنظر من اگر قرارداد کتبی بنویسید، خوب است. لااقل سندی دارید و بعداً میتوانید با آن اقامهٔ دعوا کنید یا به دیگران نشان بدهید.
در ضمن با قرارداد یادتان میماند خودتان چهکار میخواهید بکنید.
پرسش: برای من مسئلهای پیش آمده: ممکن است نویسندهای چیزی بنویسد و از جایی استفاده نکرده باشد و از ذهن خودش باشد؛ اما بعداً متوجه شود این مطلب قبلاً جای دیگری آمده بوده. یا چیزی خوانده باشد، ولی آن موقع که دارد مینویسد، یادش نباشد این نکته را کجا خوانده. این تکلیفیش چیست؟
احمد شهدادی: این کم پیش میآید در عالم علم که چنین اتفاقی بیفتد و مثلاً یک نظریه را یک نفر دیگر داشته باشد و بهصورت تواردی آن نظریه به ذهن من برسد. ولی اینکه اطلاعات از جاهای دیگر رسوب میکند در ذهن ما، این یک واقعیت است. نویسندهها از جای دیگر اطلاعات میگیرند؛ بعد اطلاعات در ذهنشان تهنشین میشود. گاهی افراد خاطرات آدمهای دیگر را به پای خاطرات خودشان مینویسند. یک وقتهایی میشود که آدم کارهای نکرده را به حساب خودش میگذارد. کتاب که میخوانیم، گاهی وقتها نمیدانیم که این مطلب را از کجا آموختهایم.
اینجا باز نقش ویراستار مهم است. البته اگر نویسنده نداند، کار غیر اخلاقی نکرده. ویراستار باید توجه بدهد که این مطلب شما مهم است و این مطلب را پیش از تو کس دیگری گفته. البته مطالبی که مهم نیست و معمولاً از عرفیات و مسلّمات و مقبولات است، اینها اشکال ندارد. ولی مثلاً اینکه نظریهٔ انیشتین را بردارم به نام خودم بگویم، آیا توارد ذهنی است؟ معلوم است که نمیشود و یک جای کار میلنگد و دارم دروغ میگویم.
رسوبکردن اطلاعات در ذهن نویسندهها پیش میآید. ویراستار باید مواظب باشد و به نویسندهها بگوید و آموزش بدهد که این اطلاعات مال جای دیگر است و منابعش را معرفی کند. البته این تا حد امکان است. ما که خدا نیستیم. ویراستار معصوم نیست. او هم خطا میکند. منتها قرار است که خطاهایش از نویسنده کمتر باشد؛ چون روشمند فکر میکند و مطالعات جانبی دارد. دنبال یک مطلب میگردد. وقتی مطلبی دید و فکر کرد که چه بسا این را جایی دیده است، ولش نمیکند و میرود تحقیق میکند.
ویرایش اینطور است. وسط کار باید بروید پای اینترنت، بروید کتابخانه کتاب ببینید. نمیشود همهاش نشست. گاهی اوقات ویراستار برای پیداکردن یک کلمه دو ساعت وقت میگذارد. اینهاست که ویرایش را لذتبخش میکند و در عین حال سخت. وقتی ویراستار این کلمه را، کاربردش را، تلفظش را، معنایش را نمیدانید، باید به منابعی مراجعه کند. ویراستار باید وقت بگذارد. پژوهش همراه ویرایش چیز مهمی است.
ویراستار این را میداند و میگوید این مطلب بوی این را میدهد که از جایی برداشته شده باشد. میرود در اینترنت یا جاهای دیگر ساعتها وقت میگذارد. شده خودم برای مقالهای یا بخشی از یک کتاب، سهچهار ساعت در اینترنت گشتهام تا ببینم این مطلب به نظر آشنا میرسد یا نه. خب من هم که عالم غیب نیستم. باید بگردم تا پیدا کنم و معمولاً وقتی عاقبت جوینده یابنده است. بالاخره معلوم میشود که بله، همان حدسی که میزدم، درست بوده و این مال کس دیگری است.
پرسش: در خلال صحبتهایتان فرمودید باید راهنما باشیم و گاهی نویسنده را از اشتباه بازبداریم. گاهی میبینیم این مطلب مطلبی نیست که برای مخاطب مفید باشد. تعهد اخلاقی ما چه میشود؟ در پژوهش، زیاد میبینیم که مقالهسازی میشود، مقالههایی که فقط برای اینکه رزومه پر بشود، نوشته میشود. در اینجا واقعاً کاری از دست ما برنمیآید.
احمد شهدادی: مسئله این است که اولاً کار غیراخلاقی نکنیم؛ یعنی اگر تشخیص میدهیم مقالهای دزدی است، این را کار نکنیم. اگر میتوانیم، جلوی چاپش را بگیریم. میتوانیم در حد نوشتن یک برگهٔ کاغذ و الصاقش به این مقاله، بگوییم این مقاله از فلان جا دزدی و تقلب شده و من ویرایش نمیکنم. باید منابع و ارجاعات بیاید و اصلاح بشود. کار غیراخلاقی نکنیم تا وجدانمان راحت باشد. این مال مراحل بزرگ است.
بله، اگر میبینید این کار بیفایده است یا مضر است یا خنثی، دیگر از ما کاری برنمیآید. البته میتوانیم مشکلات مهمتر را دوستانه، صمیمانه، فروتنانه و جوری که به نویسنده برنخورد و حتی شاگردانه تذکر بدهیم. حالا اینکه اینها عمل میکنند یا نمیکنند، دیگر به ما مربوط نیست؛ ولی خط قرمز ما کار غیراخلاقی است. من اعتقاد دارم که آدم باید نان حلال بخورد و وقتی که میگذارد، وقتی نباشد که صرف این کارها بشود. بگوید من عذرخواهی میکنم. این مطلب از جای دیگری برداشته شده و من نمیتوانم این را انجام بدهم.
مردهشور وقتی مرده را میشوید، کاری ندارد این آدم خوبی بوده یا آدم بدی، پولدار بوده یا نه. اما ویراستار مردهشور نیست. ویراستار باید بداند چه اتفاقی دارد توی کارش میافتد و آن اتفاق را درمان بکند. مرزش هم کار غیراخلاقی است. بقیهاش دیگر به حالوروز او بستگی دارد.
پرسش: استاد، اگر ممکن است، یک چند نمونه از ناشران برتر را معرفی کنید که کتابها و ترجمههایشان ویرایشهای خیلی خوبی دارد.
احمد شهدادی: نشر کارنامه، نشر مروارید، نشر نی و نشر خوارزمی نشرهای خوبیاند. امیرکبیر خوب است. چشمه، بیشتر، داستانی و ادبیات است.
اگر کسی بخواهد کار مقابلهٔ ترجمه بکند، آقای آذرنگ مترجم خیلی خوبی است. آقای مسعود علیا مترجم خیلی خوبی است. نیز آقای خشایار دیهیمی. آقای رضا رضایی مترجمی درجهیک است، داستان ترجمه کرده، فلسفه ترجمه کرد، همهچیزی ترجمه کرده. از قدیمیترها بهاءالدین خرمشاهی هست. از بزرگان آقای نجف دریابندری هست که غول ترجمه در ایران است و بهنظرم تا چند سدهٔ دیگر هر مترجمی بیاید، باید صد صفحه از کتابهای آقای نجف دریابندری را مقابله بکند و ببیند چیست.
پرسش: استاد، مترجم خوب از زبان عربی کیست؟
احمد شهدادی: وضع زبان عربی خراب است متأسفانه. اگر کسی علاقه دارد و عربی میداند، خیلی خوب است که هم مترجم بشود هم ویراستارِ ترجمه بشود. الان در ترجمه از زبان عربی ضعیفیم.
ببینید، ما با ویرایش زبان فارسی سروکار داریم. هیچ وقت غرّه نشوید و قبول نکنید که متن عربی یا انگلیسی را ویرایش کنید. ما فارسیزبانیم. کسی که زبان مادریاش فارسی است، باید فقط به فارسی کار بکند. زبان عربی را یک ویراستار عرب که زبان مادریاش عربی است، باید ویرایش بکند.
حتی در ترجمه، همیشه باید به زبانی ترجمه کنیم که زبان مادریمان است. در ویرایش ترجمه، ترجمهٔ متن عربی را با متن اصلی مقابله میکنیم تا ببینیم ایشان توانسته است متن عربی را به فارسی خوب دربیاورد یا نه. این خیلی خیلی لازم است.
اینجا چند چیز مهم است. یکیاش دانستن زبان عربی است. در انگلیسی هم همین طور است. فرقی نمیکند. دوم دانستن زبان فارسی است؛ یعنی باید هم مترجم باشید، هم ویراستار؛ بهطوری که اگر آن متن را به شما بدهند ترجمه کنید، بهتر ترجمه کنید. سوم اینکه ویرایش هم بکنید؛ یعنی کارهایی در متن انجام دهید که از حیث زبانی کمک کند به نشر این کتاب.
اگر کسی ویراستار ترجمه بشود، میتواند با ده مترجم کار کند؛ یعنی ده تا دست داشته باشد در دنیای ترجمه و این خیلی مهم است. آقای ملکیان را نگاه کنید. ایشان خودش مترجم بدی نیست. من اعتقاد ندارم ایشان مترجمی خیلی عالی است؛ ولی بد هم نیست. اما مهمتر از ترجمههای خودش، آدمهایی است که پرورش داده است. کتابهایی که با ویرایش ایشان درآمده، خیلی بیشتر از کارهایی است که خودش ترجمه کرده است. خودش تکمقاله کار کرده است.
بهنظر من، از کارهای لذتبخشی که در کل پروژهٔ ویرایش میشود انجام داد، یکی ویرایش ترجمه است؛ چون در ویرایش ترجمه خلاقیت خودتان را بروز میدهید؛ انگار دارید یک نوزاد را بزرگ میکنید.
البته ویرایش داستان هم مهم است. خیلی از داستاننویسها در دنیا کتابهایشان را میدهند به یکی دیگر که بخواند و بررسی و نقد کند و خلأها و خطاهایش را بگیرد. این دیگر فقط ویرایش زبانی و صوری نیست. این آدم خودش باید داستاننویس باشد و بتواند بفهمد که داستان چیست. در ایران، آقای ابوالحسن نجفی یکی از ویراستاران و مترجمان بزرگ ما و یکی از دایههای بزرگ ادبیات است. ایشان خیلی آدمها را نویسنده کرده است. ابوالحسن نجفی ویژه است؛ حالا چه در زمانی که در اصفهان دانشجوی جوانی بودند و تا همین اواخر که مرحوم شد. بسیاری آدمها در ایران داستاننویس شدند بهکمک ابوالحسن نجفی. ایشان خودش داستان ندارد. الان که یادم نمیآید ایشان داستانی جایی چاپ کرده باشد. مهم است که به یک نفر بگویی تو میتوانی داستاننویس خوبی بشوی. تو کارهایت بوی فلان قصهنویس را میدهد. اینها را بخوان، اینها را نخوان. کدام کلاس برو.
ویراستار میتواند خودش نویسندهٔ بزرگی نباشد؛ اما به یک نفر یاد بدهد که تو داستان کوتاه خیلی خوب مینویسی، تو رماننویس بزرگی میشوی، تو فیلمنامهنویسی، تو برو در فلان رشته کار کن. این ویژگیِ ویراستار است. البته مقداری از اینها هم غریزی و درونی است. بیشترش البته اکتسابی است. نمونهٔ عالیاش همین ابوالحسن نجفی است.
پرسش: آیا نویسندگان بسیار عالی هم به ویرایش نیاز دارند؟
احمد شهدادی: بله، نویسندههای مهم و بزرگ هم ویراستار نیاز دارند. ویراستار یعنی چشم دیگر. این نهتنها در ویرایش مهم است، در زندگی هم مهم است. شما وقتی میخواهید یک ماشین بخرید، حالا هرچه هم خبره باشید، باید به یکی دیگر نشان بدهید. همین طور در خرید خانه و ازدواج. حتماً یک نویسندهٔ مهم و بزرگ هم کارش را باید بدهد به ویراستار.
آقای محمد اسفندیاری عزیزمان در همین قماند. من از زبان خودشان در سخنرانیها شنیدم. ایشان گفتند: «من کتابی را منتشر نمیکنم؛ مگر اینکه که قبل از آن بیست نسخه از آن را تهیه و صحافی میکنم و به بیست آدمی که میشناسم، میدهم. به آدمهایی که فکر میکنم در آن رشته صاحبنظرند، میگویم لطفاً اینها را بخوانید و اشکالاتش را به من بگویید.»
آدم نباید فکر کند به کمال رسیده است. منتها یواشیواش آدم به جایی میرسد که لازم نیست به سراغ ویراستاری برود که کمتر از خودش است. به کسی که معادل خودش است، میدهد. البته عیب ندارد نویسنده مطلبش را بگذارد کنار و یک ماه بعد با چشم دیگری برود سراغش. یعنی قبل از اینکه ویراستاری ببیند، خودش یک دور اشکالاتش را میگیرد. آدمهایی که اینطورند، کمتر احتیاج دارند بروند کارشان را به چند نفر نشان بدهند.
البته تجربهام نشان میدهد برای تعداد کمی آدم این اتفاق میافتد. معمولاً آدم کتاب که مینویسد، مقاله که مینویسد، آنقدر درگیر این کتاب است که دیگر نمیتواند به جنبههای دیگر توجه کند. جراحها هیچوقت عزیزان خودشان را جراحی نمیکنند. هیچ جراحی بچهٔ خودش را جراحی کند. دستش میلرزد. برای همین حتی مترجمان خیلی خوب هم همیشه باید مطالبشان را به کس دیگری بدهند تا ببیند.
پرسش: ویراستاری عالم تنهایی است و بالاخره آخرِ این عالم تنهایی خستگی است. بهترین نوع تفریح که هم خستگی و هم تنهایی ویراستار را بتواند رفع بکند، از نظر شما چیست؟
احمد شهدادی: بله همین طور است. گفتم ویراستار تنهاست و تنهایی افسردگی و ملالت و خشم میآورد. بهنظر من، ویراستار باید خلاق باشد؛ مثلاً شعر بگوید، قصه بنویسد، موسیقی گوش کند، فیلم نگاه کند. به این احتیاج داریم برای اینکه دچار عوارض بدِ تنهایی نشویم و آدم مفیدی باشیم. لازم نیست برویم کارخانه بزنیم یا فوتبالیست بشویم. میشود در جمعهای کوچک حضور یافت یا با پیادهروی، کتابخواندن، موسیقی گوشدادن، حرفزدن و با حضور در جمع دوستان و جلسهها و گعدههای دوستانه و محبت خانوادگی، از خودش بیرون بیاید. ویراستار میتواند چیزهایی را که میداند، برای دیگران بگوید و فضا را بر خودش تلطیف کند.
اینکه آدم یک حصار دور خودش بکشد و مدام ویرایش کند، این آدم را میپوساند. نه حتماً باید یک کار خلاقانه داشته باشیم. در کنار این کار تکراری و گاه کلیشهای، حتماً خودآموزی کنید. با خودآموزی، خسته نمیشوید. شروع کنید آلمانی یاد بگیرید، انگلیسی یاد بگیرید. خلاقیتی در زندگیتان بیاورید به زندگی معنا بدهید.
پیشنهادم این است که ببینیم در چه کارهایی احساس لذت و احساس خوب داریم. آن کار را زیاد کنیم. برای یکی باغچه بیلزدن است، برای یکی موسیقی گوشدادن است، برای یکی رمانخواندن، برای یکی در اینستاگرام صفحه داشتن است.
پرسش: ببخشید، وقتی دست به قلم میشویم و مینویسیم یا ترجمه میکنیم، همزمان قوانین ویراستاری را رعایت کنیم؟ تجربهٔ شخصیام نشان میدهد آدم دچار وسواس میشود.
احمد شهدادی: جلوی خلاقیت خودمان را نباید بگیریم. اگر در کسی ویرایش ملکه شد، حسابش جداست. بعضی نویسندهها به جایی میرسند که هرچه مینویسند، پخته و سنجیده است و احتیاجی به ویرایش ندارد؛ ولی تا به آن مرحله برسیم، نباید جلوی خلاقیت خودمان را بگیریم. باید ترجمه کنیم، بنویسیم؛ بعد یک فاصله زمانی بگیریم و از فضای آن نوشته بیرون بیاییم و بعد برویم بازخوانی کنیم.
معمولاً این وسواسها برای ما در اول کار مشکلساز است و باعث میشود شوقمان به نوشتن و ترجمهکردن از بین ببرد. شوقکُشی و ذوقکُشی نباید بکنیم. در ضمن معمولاً در ترجمهها وقتی متنی را که یک نفر ترجمه میکند، ترجمهٔ اولش بهتر از دفعات بعدش است.
پرسش: جناب آقای حسینی ژرفا جلسهٔ گذشته صحبتهایی کردند که مشابه صحبتهای شما بود. شاید خیلی از جوانهایی که اینجایند و نوویراستار محسوب میشوند، مقداری اذیت بشوند و فکر کنند ویراستاری آنقدر سخت است که باید عطایش را به لقایش ببخشند.
احمد شهدادی: اینهایی که عرض کردم، اینها پروژۀ عمر است. من قله را نشان میدهم. قله آنجاست. اما کمکم به آن میرسیم. در هر رشته و فنی اینطور است؛ ولی نباید قله را نبینیم. باید برای خودتان برنامهریزی درازمدت کنید. البته از ویرایش کمینه شروع میشود، از کار با قلم و کاغذ و خطخطیکردن کلمات و جملات. چه بسا یک نفر دوسه سال در همین مرحله بماند. پیشرفت بهمرور و با کار مداوم حاصل میشود.
قله را نشان میدهیم؛ ولی قرار نیست منی که پای رفتن به آن قله را ندارم، ناامید شوم. در ضمن اگر آدم بخواهد خودش را با دیگران بسنجد، قاعدتاً گرفتار خطای فکری و یأس میشود و افسردگی و بغض به سراغش میآید و به مشکلاتی برمیخورد. نه، با خودمان مسابقه بدهیم، خودمان را پیشرفت بدهیم و بدانیم این پروژۀ عمر است. کتابخواندن، کارکردن، کار فکری، ویرایش این پروژه، کار یک روز و دو روز نیست؛ منتها آدمی که در راه است و نواقصش را میبیند، میداند امسال این مشکلات را داشته و سال دیگر یا دو سال دیگر نباید داشته باشد. این معنای در راه بودن است. لذا معنای عرایضم این است که در راه باشید، لازم نیست در قله باشید.
پرسش: در مواجهه با تغییرات آیین نگارشی و مثلاً مصوبات جدید فرهنگستان، مترجمِ باسابقه چطور برخورد میکند؟ آیا خود را با آن تطبیق میدهد یا قبول نمیکند؟
احمد شهدادی: ما باید معیار بیرونی داشته باشیم. فرهنگستان جایی است که ساعتها جلسه گذاشتهاند و ذیل این دستورخط هم نوشتند بیش از هفتاد نفر از ادیبان و ویراستاران و زبانشناسان کشور آنجا در جلسات متعدد به نتایجی رسیدند. آدم باید از معیار بیرونی تبعیت کند. یک موقع شما نوآورید؛ مثلاً احمد شاملویید، مثلاً مرحوم دکتر مهدی درخشانید، یک آدم خاصید، تئوری دارید و پایش هم میایستید و این را به جامعه عرضه میکنید. در این حرفی نیست. ولی ویراستار حق ندارد این کار را بکند. ویراستار باید از سلیقۀ عمومی، عقل مشترک، عرفیات مسلّم و مسلّمات اجتماع استفاده کند. حتماً فرهنگستان جاهایی وحدتبخش است. البته تغییر هم میکند.
من همیشه یادم میآید که خودم جاهایی که شک میکردم، یک مرجع بیرونی برای خودم در نظر میگرفتم. خودشان هم تشریف دارند. در محضرشان بگویم، من کتابهای آقای طریقهدار را همیشه بهعنوان یک استاد نگاه میکردم؛ یعنی کتاب باز میکردم و میدیدم ایشان چه کار کرده، من هم همان کار را میکردم. نوشتن ایشان، رسمالخط ایشان برایم ملاک بود. نمیگفتم من بیشتر میفهمم.
من الان هم که ویرایش میکنم، به هرکس که میآید، میگویم مطابق رسمالخط فرهنگستان ویرایش میکنم. خودم ادعایی ندارم. البته ممکن است بعضی جاها یکیدو اختلاف داشته باشم. الان میبینم مثلاً یک جامعهشناس که رسمالخط کجومعوجی دارد، همهجا همان را رواح میدهد، در کتابهایش، در کانالش، بعد از آن دفاع هم میکند. متأسفانه با کمال احترام باید بگویم احمقانه است. شما یک مرجع بیرونی داری. فرهنگستانها همهجا مهماند. مهمترین آدمهای یک زبان آمدهاند نشستهاند با هم ساعتها شور کردهاند. شما که جامعهشناسی و رشتهات هم این نیست، میخواهی جور دیگر بنویسی؟
لذا آدم باید مرجع بیرونی داشته باشد. اختلاف فکری و اختلافنظرها را هم بهصورت فروتنانه پیشنهاد دهد. من شیوهنامهٔ آقای طریقهدار را میپسندم، فرهنگستان را میپسندم، شیوهنامهٔ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی را عمل میکنم. به فصلالخطاب نیاز داریم که بگوییم حرف تمام شد. یک آقایی آمد، یک مرکزی آمد شیوهنامه داد و ما طبق آن عمل میکنیم که تزلزل و اختلاف و دعوا و… از بین برود.
الان در اینترنت بهتعداد آدمهایی که صاحب پیج و صفحهاند، رسمالخط وجود دارد. هرکس هرطور دلش میخواهد، مینویسد. انگار که زبان فارسی بیصاحب است. هزار سال زبان فارسی را نمیبینند و به زحمات بزرگان ما توجه ندارند. اینها بد است. راهش این است که آدم مصرّ بایستد و از مفاخر و مواریث فکری و ادبی دفاع کند.
پرسش: در بین آثاری که ویرایش کردهاید، از کدام اثر لذت بردید و بهتان چسبید؟ بزرگترین یا مهمترین رهاوردی که ویرایش برایتان در زندگی شخصی و در زندگی اجتماعی داشته، چه بوده است؟
احمد شهدادی: کمتر از ده اثر بوده که اینها را دوست داشتهام. البته آمار کارهایم را ندارم. تا یک جایی حسابش را داشتم چه ویرایش کردهام و چه کار کردهام. از یک جایی دیگر دیدم که کار بیخودی است و آدم اذیت میشود؛ لذا واقعاً حسابش را ندارم. از آن سالی که شروع کردم که فکر کنم اولین کارم سال ۱۳۶۷ بود، از آن زمان تا الان هر ماه سفارش ویرایش داشتهام. در طول اینهمه سال، کمتر از ده کتاب و مطلب را دوست داشتهام و از آنها لذت بردهام. از بقیهاش واقعاً لذتی نمیبردم.
دستاوردش کاملاً شخصی است. من از ویرایش واقعاً امرارمعاشی هم نکردهام. الان یادم نمیآید که چیز بزرگی در زندگیام خریده باشم با پول ویرایش. اگر هم پولی بوده، خرج روزمره میشده. دوست دارم در اتاقم، پشت کامپیوترم، پشت میز کوچکم بنشینم و غلطها را اصلاح کنم و احساس کنم خلاقیتی به خرج میدهم. مهمترین چیزی که ویرایش دارد، البته بهشرطی که برای افراد کلیشه نشود و تکراری نباشد، «بازآموزی» است. من الان بیش از آنکه دارم کار میکنم برای زندگیام، دارم چیز یاد میگیرم. واقعاً یک دانشآموزم.
البته اعتراف کنم خسته شدهام. خب من اگر بخواهم به یک نفر بگویم که در ایران چند نرمافزار پژوهشی هست و کدامش بهتر است، خودم باید بلد باشم و با اینها کار کرده باشم؛ پس به آموزش احتیاج دارم. این یک کار دائم است. تنها بهرهای که ویرایش برای من داشته، خلاقیت است. هیچ بهرۀ مادی و روحی دیگر نبردهام. برای من آن خلاقیت مهم بوده که من این مطلب را نمیدانستم و با پژوهشی که حین ویرایش کردم، با این مطلب هم آشنا شدم. اگر متعدد و پردامنه ویرایش کنید، چارهای نیست و باید به رشتههای مختلف هم سرک بکشید.
مجری: از استاد متشکریم. در پایان یادآوری میکنم که این جلسات با همکاری مؤسسه «ویراستاران» برگزار میشود. دست همگی درد نکند. استاد، دست شما هم درد نکند. اسفندماه ماه تولد استاد هم بود. تولدتان را تبریک میگویم.
احمد شهدادی: سلامت باشید، زنده باشید. این را یادم رفت بگویم: اغلب کارهایی که کردهام، با اسم مستعار بوده. اسم من را جایی نمیبینید. هم کتاب نوشتهام، هم ویرایش کردهام؛ ولی خودم هم دیگر یادم نیست که چه نوشتهام و چه کار کردهام. شاید حدود دهپانزده اسم مستعار دارم!