مصطفی امیرزرگر عضو انجمن ادبی «نقطه» در نشست نقد و بررسی رمان «چپدستها» نوشته یونس عزیزی، با اشاره به دو مضمون جدی در این اثر، گفت: نگاه جامعه به فرد بزهکار و نگاه به کارکرد دین در جلوگیری از بزهکاری، دو مضمون جدی «چپدستها» است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم، نشست نقد و بررسی رمان «چپدستها» به همت «انجمن ادبی نقطه» و با حضور یونس عزیزی نویسنده رمان و اعضا این انجمن در مدرسه اسلامی هنر در قم برگزار شد.
مصطفی سلیمانی نویسنده، روانشناس و دبیر انجمن ادبی نقطه، در ابتدا با اشاره به توصیفهای رمان «چپدستها» گفت: «چپدستها» رمانی است که موقع خواندن توصیفهایش، لبخند میزنید؛ حالا فرقی نمیکند غم یا شادی را توصیف کرده باشد. همین عامل مخاطب را پرت میکند به لحظهای در گذشته؛ که مثلاً بچه بوده و سرش را از پنجره ماشین بیرون برده و گوشهایش را به صدای زوزه ماشینها و صدای هومِ تیربرقها تیز کرده است. بعضی جملهها شاهکار است و کارِ چند خط توصیف را یکجا میکند. یک جمله طلایی مثل «ترس مثل لباسهای زیر به تنم میچسبد» اما یک سوال پش میآید و آن اینکه نویسندهای که بلد است اینطور توصیف کند، چرا مشتش را نصفه نیمه باز کرده و هر چه در چنته داشته، رو نکرده است؟
وی فضایسازی داستان را نقطه مثبت این اثر ارزیابی کرد و گفت: زندان خیلی خوب از کار درآمده است. یک لحظه هم حس نکردم فضا از دست نویسنده خارج شده است و در توصیف ساختمانها، پرسنل و اصطلاحات سربازی درمانده است. فضاسازی آنقدر زنده بود که نویسنده میدانست شخصیت اصلی از کجا راه افتاده، کجا چرخیده و دوباره میخواهد به کجا برگردد.
در این نشست همچنین هدا ترخان نویسنده و مدرس نویسندگی خلاق بیان کرد: «چپدستها» از صفحه تقدیم شروع میشود، از آن یک جمله طلایی: «به رفته بیهنگام». این جمله تا آخرین صفحه کتاب همراه خواننده جلو میرود و درست در سطر پایانی، معنای «رفته بیهنگام» در ذهن مخاطب شکل میگیرد. داستان «چپدستها» همین است؛ کشمکشی برای نگهداشتن آدمها. نگه داشتن سارا، مهسا و آن خود درون آصف.
وی بیان کرد: داستان روان و ساده شروع میشود. بیاینکه بخواهد با قلاباندازیهای نمایشی، برای نگهداشتن مخاطب تلاش کند. خواننده با نثر روان نویسنده همراه میشود. با توصیفات پیدرپی، فضاسازیهای موفق و تلاشش برای شناساندن موقعیتها، جلو میرود. شاید کمی دیر اما در نهایت گره اصلی داستان رونمایی میشود و در فصلهای پایانی به اوج خود میرسد.
این مدرس نویسندگی خلاق تصریح کرد: در کنار تمامی حُسن و مزیتهای کتاب، داستان «چپدستها» و مسئله نخست شخصیت اصلی میتوانست بیش از اینها پرداخت شود. روابط آصف و نسبتش با آدمها به شفافیت نرسیده است. ما در کتاب چندین رابطه میبینیم که اگرچه مهم بهنظر میرسند، اما تصویری برای روشن شدنشان در ذهن مخاطب وجود ندارد. اگر بر مسئله روابط آصف تاکید بیشتری میشد، خواننده در انتها همزادپنداری عمیقتری نسبت به اثر داشت.
در ادامه مصطفی امیرزرگر، عضو دیگر انجمن ادبی «نقطه» عنوان کرد: نویسنده رمان «چپدستها» گرچه از شخصیتی کلیشه استفاده کرده اما با چینش مناسب نشانهها، به دو مضمون جدی و عمیق پرداخته است؛ اولین مضمون، ایجاد چالش در نگاه جامعه به فرد بزهکار است؛ سوالی که چندی است مطرح شده اما شاید پاسخ در خوری پیدا نکرده است؛ اینکه آیا بزهکار، مجرم است یا بیمار؟ این سوال از زمانی ایجاد شد که نگاه جامعه به فرد معتاد تغییر پیدا کرد. نویسنده با هوشمندی به این سابقه اشاره کرده و آن را زمینهای قرار داده برای اینکه مخاطب، خودش به سراغ سوال کلیتر برود که آیا میتوان به سایر بزهکاران نیز نگاهی متفاوت داشت یا خیر؟
وی ادامه داد: مضمون دومی که مرتبط و موازی با مضمون اول پیش رفته است، نگاه به کارکرد دین در جلوگیری از بزهکاری است. شاید نگاهی صرفا کارکردگرایانه به دین شیوه صحیحی نبوده و برخلاف روح بندگی و نیایش باشد اما غفلت از جنبه کاربردی دین در جامعه آگاه امروزی، کاستن از وجه عقلانی آن است. نویسنده در این زمینه نیز با زیرکی این جنبه را به چالش کشیده است؛ اینکه روحانیون با وجود حضور در جایگاههای مختلف و دسترسی به پایگاههای تبلیغاتی از جمله شبکههای تلویزیونی و منابر وعظ و سخنرانی، چقدر توانستهاند شرایط مخاطب را درک و او را در برابر ابتلاء به جرم واکسینه کنند؟ آیا جایگاه تکالیفی مانند اذان و نماز جماعت تنها برای بیلان کاری دادن است و اذکار و ادعیه صرفا برای کاهش استرس و اضطراب ولو در حال انجام بزه موثرند؟ یا مبلغین در تبیین جایگاه دین کوتاهی کردهاند؟
مینا سعادتپور نویسنده و مدرس داستاننویسی هم در ادامه این نشست بیان کرد: «چپدستها» کلیشهای است که خوب از کسالتِ کلیشه بودن جَسته است. داستان پسری به نام آصف که از قضا با سرطان، اعتیاد و فقر خود و اطرافیانش درگیر است. همان تکرارشوندههایی که دست و پای آصف را بسته است. پس چرا «چپدستها» دلزدهمان نمیکند؟ نویسنده این معضلاتِ تکراری را بُرده گذاشته پشت میلههای زندان. آصف زندانی هم نیست، که باز بشود کلیشهای دیگر، سربازی است که خدمتش در زندان میگذرد و این اولین گریز نویسنده است از تکرار.
سعادتپور در پایان گفت: رمان «چپدستها» رمانی با پیرنگ محکم و با فضایی تازه است که حتی بعضی قسمتهایش نگاهی به ژانر همان چیزی که در داستان ایرانی کم است. امیدوارم «چپدستها» شروع خوبی باشد برای نویسنده و برای ایجاد جذابیت در ادبیات داستانی ایران.
معصومه محمودی یک عضو دیگر انجمن ادبی «نقطه» هم با اشاره به قصه داستان «چپدستها» گفت: رمان، قصهی سربازی است که محل خدمتش زندان است. جوانی فرورفته در مشکلات خانوادگی و شخصی. او برای نجات از این باتلاق، هر چه دست و پا میزند، بیشتر فرو میرود و به غرق شدن نزدیکتر میشود. در ابتدا باید بگویم، ارائهی فرم و پرداخت اطلاعات به صورت قطرهچکانی و پازلی، مهمترین ویژگی مثبت رمان «چپ دستها» است که تا حدودی به تعلیق داستان کمک میکند.
معصومه محمودی اضافه کرد: فصلهایی که مربوط به مهساست، غیرمستقیم و حرفهای بیان شده است و تصویر و فضاسازی در خدمت قصه است. تصویری که در سکوت، همهی قصه را جار میزند و به جان خواننده مینشیند. بهطور مثال، تصویر تابلوی اسب وحشی یا آکواریوم خانهی مهسا و ماهیهای بازیگوش او که تا مدتها ذهن هر مخاطبی را به تلاطم میاندازد.
سیدمحمدحسین آلمجتبی شاعر و داستاننویس در بخش دیگری از این برنامه گفت: «آصف» یک اول شخصیت کلیشهای است. مثل خیلی از آنها که رُل اول را بازی میکنند. شخصیتی که پدری معتاد، مادری دلسوز و خواهری بیمار دارد که خواهر پایان داستان میمیرد. اما نویسنده با تکنیک هُل دادن کوچک واقعیت، به پشت دیوار بلند زندان غلطیده و یک سایهزنی مناسب برای شخصیت ایجاد کرده است.
این شاعر و داستاننویس ادامه داد: «چپدستها» قصهاش را از دل زندان روایت میکند. جایی که کلی آدم از آن خاطرات گوناگون و گاهی متناقض دارند. حتی زمانی که فیلم دوربینهای امنیتی منتشر میشوند، روایت واقعیت پیچیدهتر میشود.
طبعا این مسئله کار نویسنده را برای اثرگذاری سختتر میکند اما چیزی که خواندن داستانی در فضای خفه و رنگ پریده زندان برای خواننده ممکن میسازد، قلم روان و یکدست نویسنده است که با ریتم منظم مخاطب را همراه خود میکشد.
وی گفت: نمایش عریان غریزههای آدمیزاد مثل خشونت، در نگاه اول مخاطب را خصوصا از جنس نسوان پس میزند. چون به صفاتی از شخصیت انسان اشاره میکند که همیشه از آن گریزاناند. اما شاید به همان میزان جذاب نیز به نظر برسد، چون به هر حال جزء غریزه و ماهیت آدمیزاد است. بنابراین گذاشتن ماجرای خودزنی، خونهای دَلَمهبسته روی سنگ و کاشی مثل یک تیغ دولبه عمل میکند که مخاطب دلنازک را به شدت دلزده و مخاطب خشونتطلب را همراه خود میکند.
در پایان این نشست معصومه حسنزاده عضو انجمن ادبی «نقطه» رمان «چپدستها» را به عنوان اولین اثر نویسنده آن، رمانی قابل توجه ارزیابی کرد و گفت: «چپدستها» یک رمان شخصیتمحور با مضمون خلافکاری است که نویسنده در لایههای درونی، نگاه خودش را به انسان مجرم بیان میکند. نویسنده معتقد است مجرم شدن چیز عجیب و پیچیدهای نیست، وقتی عرصه بر کسی تنگ شود، جرم و جنایت از او سر میزند.
وی افزود: به شخصه «چپدستها» را از نظر توصیفات و خلق فضا، رمان موفقی میدانم. فضای برفی و سرمای حاصل از برفها خیلی خوب توصیف شده است. فضای سرد و زمستانی زندان بهخوبی به مخاطب منتقل میشود و استفاده از جملات کوتاه برای این فضاسازی را شگردی قابل توجه میدانم.
حسنزاده یادآور شد: واژههایی مثل «پست کلید»، «کریدور»، «پوسته داخلی» و… برای من که تا به حال زندان نرفتهام، ناآشنا بود ولی آنچه باعث شد رمان پس از خوانش اول همچنان برایم یک پازل به هم ریخته به نظر
بیاید تا یک قاب قابل نمایش، مشکل فلشبکها بود، مشکلی که از فصلهای اول من را گیج کرد و مجبورم میکرد به فصلهای گذشته رجوع کنم. در بعضی فصلها این مشکل همراه با نبود نشانههای لازم، کار را برایم سختتر میکرد و تنها چیزی که من را برای ادامه رمان ترغیب میکرد، قلم روان و نثر پاکیزه نویسنده، توصیفات جذاب و فصلهای کوتاه بود.
یونس عزیزی نویسنده رمان «چپدستها» هم ضمن قدردانی از انجمن ادبی «نقطه» برای برگزاری نشست نقد و بررسی این رمان، گسترش و تنوع انجمنهای ادبی را مزیتی برای ادبیات داستانی دانست و گفت: فعالیت انجمنهای ادبی را از دو جهت مثبت و مفید ارزیابی میکنم؛ جهت اول این است که این حلقهها میتوانند نقش یک واسط را بین اثر و نویسنده از یکطرف و مخاطب از طرفدیگر بازی کنند و با معرفی اثر داستانی از طریق نقد و بررسی در حد وسع خودشان به گسترش و توسعه ادبیات داستانی کمک کنند.
وی افزود: نکته مهمی که باید اعضاء اینگونه انجمنها به آن توجه کنند تا بهصورت گسترده و بهدور از سلیقههای جانبدارانه به ادبیات داستانی بپردازند، این است که بدون دخالت موضوعاتی که باعث حواشی زائد میشوند، نشستهای خودشان را برگزار کنند. زمانی که یک انجمن صرفا به حزب، گروه، باند و رفیق و دوست خود اعتنا کند و نسبت به دیگر آثار داستانی – گیریم با سلیقه اعضا همخوانی نداشته باشد – التفات نداشته باشد و با تنگنظری برخورد کند، ناخودآگاه وارد بازی میشوند که عملا نمیتواند کمکی به داستان ایرانی بکند که از قرار معلوم با تیراژهای پایین حال و روز خوبی ندارد و نحیف و لاغر به نظر میرسد. لذا باید از رقابتهای فرسایشی که دستاورد مثبتی ندارد، دور شویم و این موضوع جز با رواداری و بسط مدارا امکانپذیر نیست.