رئیس کارگروه هنر و صنایعدستی مرکز تحقیقات اسلامی مجلس:
سلوک رفتاری علما، بیانگر غیردائمی بودنِ حق مالکیت فکری از منظر ایشان است
لید: آیا این حق را مؤبد میدانیم یا موّقت و محدود به زمانی خاص؟ امروزه در اغلب کشورها اینگونه مرسوم شده است که حق را مؤبد نمیدانند؛ مثلاً اگر من یک اختراعی انجام دادم تا یک زمانی حق مال من است ولی از یک زمانی به بعد دیگران میتوانند آن را بازنشر کنند. در سلوک رفتاری علمای ما نیز این مسئله قابل استنباط است که قائل به حق مؤبد نیستند؛ مثلاً حاج شیخ عباس قمی کتاب شریف مفاتیحالجنان را تألیف میکند و الآن همگان آن را منتشر میکنند؛ یا مثل آثار شعرای بزرگ مثل فردوسی و حافظ و مولوی و دیگران که کسی نمیآید از ورّاث اینها برای انتشار شاهنامه و امثال آن اجازه بگیرد.
اشاره: حجتالاسلاموالمسلمین محمد قطبی معتقد است حق مالکیت فکری در مورد هنر بهخصوص هنرهای ترسیمی و تجسمی، تمام حیات آن هنر به شمار میآید و با سلب این حق، هیچچیزی از آن هنر باقی نمیماند. رئیس کارگروه هنر و صنایعدستی مرکز تحقیقات اسلامی مجلس البته پذیرش حق مالکیت فکری را به معنای پذیرش دائمی بودنِ آن نمیداند بلکه سلوک علمای ما و برخی قوانین مالکیت فکری در کشورهای دیگر را بیانگر غیردائمی بودنِ آن میپندارد. مشروح گفتگوی اختصاصی فقه هنر با مدیرعامل خانه خلاق و نوآوری اشراق در موضوع چیستی مالکیت معنوی در هنرهای ترسیمی و تجسمی، بهقرار زیر است:
فقه هنر: مالکیت معنوی در هنرهای ترسیمی و تجسمی، چگونه قابل تصویر است؟
قطبی: مالکیت تابع یک سری مؤلفههایی است که اگر این مؤلفهها در جایی محقق شود مالکیت نیز به وجود میآید؛ کمااینکه در صنعت و ساختن و آفرینشهای صنایع نیز این تعریف وجود دارد، یعنی ما اگر چیزی را بسازیم و به وجود بیاوریم مالکش هستیم. یا در قالب تبادل، خریدی کنیم، بدین صورت که کسی دیگر چیزی را ساخته و به وجود آورده ولی ما آن را خریداری کنیم، مالک آن میشویم. ساختن هم همیشه به معنای صنع نیست؛ بلکه گندمی را که من ذرع کردهام و یا درختی را که کاشتهام، مالکش هستم. یعنی من دخیل تام انسانی بودهام که آن گندم و یا درخت به وجود بیاید. وقتی وارد بحثهای معنوی میشویم، یعنی چیزهایی که مابازای خارجی ندارد یا کمتر دارد، مثل شعر و هنرها؛ به نظر میرسد باتوجهبه دلائلی میشود مالکیت معنوی را در انواع هنرها و حتی امروزه در برندها مطرح کرد؛ بهویژه در هنرهای ترسیمی و تجسمی میتوانیم اثبات کنیم که مالکیت در آنها وجود دارد.
یکی از مهمترین ادلهای که بزرگان نیز از آن استفاده کردهاند این است که حق، تابع اثر است. اگر کاری که من انجام میدهم یک اثری در جامعه به وجود میآورد، این کار حقی را ایجاد میکند، اعم از مثبت و منفی؛ مثلاً وقتی من ناسزایی به کسی بگویم یا تهمتی بزنم، مجازات میشوم چون این حرف من در جامعه اثر دارد و وقتی که اثر داشته باشد عقاب و ثواب هم بر آن مترتب میشود. اگر من حرف بدی بزنم عقاب میشوم و اگر سخن خوبی بگویم پاداش دریافت میکنم. وقتی این اثر وجود دارد، یعنی چیزی اتفاق افتاده است که بین من و او یک نسبت مالکانه شکل میگیرد، یعنی من باعث بهوجودآمدن آن چیز شدم ولو آن چیز یک کلام است و چون اثر دارد، آن اثر برای من حق و مسئولیت ایجاد میکند و تبعات خودش را هم دارد؛ چه مؤاخذه باشد و چه پاداش.
در آثار هنری نیز این استدلال را میشود استفاده کرد. وقتی من شعری میسرایم یا داستانی مینویسم یا یک برندی را میسازم یا طرح گرافیکی را پدید میآورم، این کار، اثری از خود برجای میگذارد که نسبتش با من بهصورت دقیق مشخص است؛ لذا من نسبت به او یک حق مالکانه پیدا میکنم.
در مورد تعریف هنرهای تجسمی هم میشود کمی گفتگو کرد. تصور من این است که هنر حاصل شکل بخشیدن به خیالات زیباییشناسانه انسان است. انسان قوه تخیل دارد. وقتی من خیالات زیبانگرانه را در شکلی قابلعرضه ارائه بدهم، چه به شکل شعر و ادبیات و داستان باشد یا نقاشی و هر چیزی دیگر؛ اگرچه این مسئله از جنس خیال است و خیال نیز حیّز بیرونی ندارد، ولی وقتی شما به آن شکل میدهید و قابل عرضه میکنید، یک چیزی به وجود میآید که مابازای بیرونی پیدا میکند اما درعینحال از جنس خیالات زیباییشناسانه هم هست؛ ما به این، هنر میگوییم. با آن نکتهای که در ابتدای سخنم عرض کردم که حق تابع اثر است، در اینجا مالکیت در هنرهای ترسیمی را قطعی میدانیم.
فقه هنر: آیا گزارههای فقهی و حقوقی مالکیت معنوی آثار هنری، امکانی را هم برای «توارد خاطرین» و همسانی دو اثر، بدون کپیبرداری یکی از دیگری قرار میدهند؟
قطبی: ما نمونههایی زیادی در تاریخ داریم که ادعا شده که ما جدای از هم فکر میکردیم ولی به یک اثری شبیه یا نزدیک به هم رسیدیم؛ بهویژه در گذشتههای دیرباز که وسایل ارتباطجمعی در کار نبود، میبینیم که افرادی یک چیز شبیه به هم را آفریدهاند، خصوصاً در نقاشی که تصورش آسانتر است تا هنرهای ادبی. چون نقاشی یک نوع بازنمایی از یک پدیده بیرونی است.
اگر قائل به این شدیم که این رویداد طبیعی است و احتمال وجودش هست، پس در جایی که دو تا اثر وجود دارد، باید عدم توارد خاطرین را اثبات کنیم. البته از سیاق آثار فرد هم میشود کمک گرفت که آیا اثرش کپیبرداری بوده یا خیر؛ یا از زمان عرضه اثر هم میشود فهمید؛ همچنین ابزارهای مورد استفاده را نیز میتوان مورد استناد قرار داد، مثلاً در مورد عکس، اگر از دوربینی استفاده شده که در دسترس کس دیگری نیست؛ بنابراین نکته اول اینکه ما توارد را جاری میدانیم و دوم اینکه اگر دو اثر مثل هم بود باید از طُرق و ابزارها کشف کنیم که آیا این اثر مال خودش بوده یا کپیبرداری کرده است؟ امروزه یک سری ملاکهایی وجود دارد که تفاوتهای بیست، سیدرصدی را تشخیص میدهند.
فقه هنر: آنچه موجب سلب مالکیت معنوی یک فرد نسبت به اثر ترسیمی یا تجسمی میشود، صرفاً کپی کامل است یا کپی بخشی از اثر هنری و یا حتی الهامگرفتن از آن اثر در تولید اثری دیگر؟
قطبی: ابتدا مقدمهای عرض میکنم و آن اینکه کپیرایت مهمترین مصداق سلب حقوق مالکیت معنوی است؛ تاحدیکه از آن به کل حقوق مؤلف و پدیدآورنده اثر تعبیر میکنند، یعنی تمام حقوق پدیدآورنده اثر در حق تکثیر خلاصه میشود؛ پس حق تکثیر مهمترین حق در مالکیت معنوی است.
نکته دیگر اینکه حق تکثیر هم در محیط دیجیتال و هم در محیط غیردیجیتال میتواند محقق شود. هر عملی که به ساخت و تهیهکردن نمونههای دیگر اثر منجر شود مانند ضبط اثر بر روی کاست، چاپ کتاب عکسبرداری، میکروفیلم، تکثیر، کپی و…، کپیرایت محسوب میشود؛ لذا طبق ماده 3 حمایت از حقوق مؤلفان، حق تکثیر اثر به هر نحو و هر شکلی متعلق به پدیدآورنده اثر است و با فروش یک یا چند نسخه از اثر، حق تکثیر به خریدار منتقل نمیشود. این حق مختص به مالک معنوی است.
باتوجهبه این مقدمات، هرگونه تکثیر، چه تمام اثر و چه بخشی از آن، ناقض مسلمترین حق پدیدآورنده اثر است و مقدار، مدّت و شکل تکثیر، هیچ تأثیری در آن ندارد؛ بلکه تمام اینها سلب و نقض مالکیت معنوی به شمار میآید. دلیلش هم روشن است؛ وقتی از نظر فقهی و یا حقوقی مالکیت اثر را پذیرفتیم، سلب حق از آن به هر اندازه که باشد غصب است و نقض مالکیت معنوی محسوب میشود.
فقه هنر: آیا میزان مالکیت معنوی مؤلف نسبت به اثر ترسیمی یا تجسمی خود، قابل «تحدید» دقیق است؟ مثلاً آیا اگر کسی، موجودات فضایی را نقاشی کند، نقاشی یک موجود فضایی دیگر و با شکلی دیگر، به منزله تضییع حق نقاش اول است؟
قطبی: اولاً الهامگرفتن از فکر و ذهن هنرمند در ترسیم یا تجسیم، سلب حق مالکیت او نیست؛ زیرا تکثیر انجام نشده تا سلب حق معنوی محقق شده باشد، بلکه صرفاً از ذهن و تخیّل مالک معنوی اثر، الهام گرفته است؛ مثلاً اگر نقّاشی، یک موجود فضایی را به یک شکلی ترسیم کرده و نقاشی دیگر بیاید نقاشی دیگری از روی این ترسیم الهام بگیرد و یک موجود فضایی دیگر را با نامی دیگر ولو در نقش و قیافه مشابه آنچه در ترسیم اول بود ترسیم نماید، اینجا الهامگرفتن است نه کپیکردن؛ اما اگر ترسیم دوم را در برابر ترسیم اول گذاشت و عین آن را با هنر خودش نقاشی کشید ولی آن موجود فضایی اسمش x است و این یکی y است، عرفاً گفته میشود عین همان است و در این صورت، سلب حق مالکیت معنوی محقق میشود.
مثال دیگری بزنم؛ یکی از ترسیمهای بسیار ارزشمند هنری آقای فرشچیان، در مورد ذوالجناح و این است که اهلبیت امام حسین (ع) عصر عاشورا دور ذوالجناح را گرفته و حالتی بسیار حزنانگیز را ترسیم نموده است. حال اگر فرد دیگری در این موضوع، اثر دیگری را با الهام از اثر فرشچیان پدید آورد اشکالی ندارد؛ اما اگر همان اثر را کپیبرداری کند نقض حق مالکیت معنوی ایشان خواهد بود. آنچه مسلم است این است که ما باید در این جهت دقت به خرج دهیم تا حق مسلم مالکیت معنوی و فکری سلب شود. البته در جایی که شک داریم اصل عدم جاری میشود.
فقه هنر: آیا در مالکیت معنوی یک اثر، صرف تقدّم در تولید معتبر است یا تقدم در انتشار یا ثبت رسمی آن اثر؟
قطبی: این نکته حایز اهمیت است که معیار در حق مالکیت معنوی، تقدم در اثر است. نمیتوانیم بگوییم که معیار مالکیت معنوی تقدم در ثبت است مطلقاً، یا تقدم در انتشار است مطلقاً؛ زیرا این تقدم هم ممکن است از طریق تقدم در ثبت به وجود آید و هم از طریق تقدم در تولید و هم ممکن است تقدم در هیچکدام از اینها نباشد؛ در نتیجه، تقدم در انتشار، معیار و ملاک خواهد بود؛ چون ممکن است من این اثری که تولید کردهام ثبت کنم اما هنوز کسی مطلع نشده باشد و آن کارمندی که آن را ثبت کرده، حق تقدم مرا سلب کرده و از آن اثر کپیبرداری کند؛ یا اینکه من در حال تولید اثر هستم و هنوز به مرحلة ثبت و انتشار نرسیده اما کسی متوجه میشود و هنگام تولید از اثر کپیبرداری نموده و آن را زودتر از من منتشر میکند؛ در اینجا هم سلب حق مالکیت فکری و معنوی تحقق پیدا کرده و موجب ضمان میگردد. پس نمیتوانیم بگوییم معیار حق مالکیت معنوی، تقدم در انتشار یا تولید یا ثبت است.
علاوه بر این، ممکن است عرف کشوری با کشور دیگر تفاوت داشته باشد؛ مثلاً در برخی کشورها ثبت بهصورت آنی و دیجیتالی انجام میشود اما در برخی کشورها فرایند ثبت ممکن است ماهها طول بکشد؛ یا در برخی کشورها انتشار تقدم بر ثبت دارد اما در برخی کشورها چنین نیست؛ بنابراین باید گفت معیار مالکیت معنوی، تقدم در پدید آوردن اثر است که ممکن است بهوسیله ثبت محقق شود و ممکن است بهوسیله تولید و یا انتشار تحقق یابد؛ هرکدام که زودتر انجام شد، همان معیار حق مالکیت معنوی است.
این نکته را لازم است توجه کنیم که امروزه بعضی از انتشارها به منزله ثبت است؛ مثلاً وقتی شما کتابی را منتشر میکنید، چون اجازه انتشار گرفتهاید ولو اینکه آن را ثبت نکردهاید اما این انتشار به منزله ثبت خواهد بود؛ بنابراین ثبت همیشه به معنای این نیست که من بروم در اداره ثبت مالکیت فکری و شماره ثبت بگیرم. همچنین اگر مقالة من در یک نشریهای منتشر شد و قابلیت اثبات دارد که در این تاریخ منتشر شده است این در حکم ثبت است. بااینوجود تأکید میکنم که اصل مالکیت، به تولید بر میگردد.
نکات دیگری هم در مورد مالکیت معنوی وجود دارد. یکی اینکه وقتی ما میگوییم حق یک نفر با آفرینش یک اثر اثبات میشود، این حق، همه تبعات یک حق را دارد؛ یعنی وی مالک حساب میشود، حق انتفاع دارد، حق واگذاری دارد، حق هبه دارد، حق ارث دارد، حق مبادله دارد و…؛ یعنی همه حقوقی که به نسبت مالکیت ثابت میشود اینجا نیز ثابت است.
نکته دیگری که در پرسشها نبود و شایسته تذکر است این است که آیا این حق را مؤبد میدانیم یا موّقت و محدود به زمانی خاص؟ امروزه در اغلب کشورها اینگونه مرسوم شده است که حق را مؤبد نمیدانند؛ مثلاً اگر من یک اختراعی انجام دادم تا یک زمانی حق مال من است ولی از یک زمانی به بعد دیگران میتوانند آن را بازنشر کنند. در سلوک رفتاری علمای ما نیز این مسئله قابل استنباط است که قائل به حق مؤبد نیستند؛ مثلاً حاج شیخ عباس قمی کتاب شریف مفاتیحالجنان را تألیف میکند و الآن همگان آن را منتشر میکنند؛ یا مثل آثار شعرای بزرگ مثل فردوسی و حافظ و مولوی و دیگران که کسی نمیآید از ورّاث اینها برای انتشار شاهنامه و امثال آن اجازه بگیرد.
تعیین زمان این حق موّقت البته به عهده قانون است که تعیین میکند تا چه زمانی این حق برقرار باشد: ده سال، بیست سال، سیسال، چهل سال یا مادامی که صاحب اثر در قید حیات باشد؟ البته اگر قائل به این شدیم تبعات حق در بحث ارث یک جنبه دیگری پیدا میکند. باز اینجا در دنیا تفاوت وجود دارد؛ مثلاً در مورد برند، قائل به مالکیت مؤبّد میشوند، یعنی برندی را توسط کسی آفریده شده، نسلاندرنسل برای وارثان باقی میماند؛ مثلاً بنز برند یک شرکت خودروسازی است که در اختیار ورّاث مالک اولیه است؛ اما در شعر و داستان و نقاشی این اتفاق نیفتاده است که به نظر میرسد جای واکاویهای بیشتری دارد.