درباره «حکم»ی که «رئیس» صادر کرد
درآمد: فضای جامعه ما، به لحاظ فکری و اندیشگی – متاسفانه – چندان پالوده و منزه نیست. در گیر و دار عوامفریبی و استحاله باور و «زورگیری»های متنوعی که تنفس نرمال را برای اهالی خرد، تنگ و تیره نموده، گاه اساسا مجالی برای تمییز سره از ناسره برای مردم باقی نمیماند تا در دنیای شلوغ و پر تردد و تردید امروز، بتوانند «حقیقت» را «نسبتا» -حتی- تشخیص و ترجیح دهند. نهایتا تنها چاره، برگشت و پناه به «حوالت تاریخی» و امید به حل نسبی امور با مرور زمان، باقی میماند.
تردیدی نیست که – حداقل– بخشی از افراد این جامعه در جامه مردم یا مسئولین، عوام یا نخبگان، متعهدین یا لاابالیگران و … موصوفین به هر صفت درست یا غلط دیگر، با آرمانگراییهای خاص و عام مقاطع مختلف تاریخ این سامان، فاصله گرفتهاند. این میزان میتواند بنا بر استنتاج و استنباط یا استقرائات هریک از ما، کم و بیش و بالا و پایین شود. اما از وجود خارجی پدیده آرمانگریزی – اگر نگوییم «ستیز»ی- نمیتوان چشم پوشاند. یا مثلا «بیعدالتی»، پدیدهای است که حتما از مورد قبلی، ملموستر و پذیرش وجودش در جامعه آسانتر و فراگیرتر است. یا غلط بودن سیستم آموزشی کشور، توسعه غیر همه جانبه و ناپایدار و سرطانی و … احتمالا هزار و یک مسئله دیگر.
ارتباط دو نکتهای که ذکر شد، یعنی فضای بیماری فکری – روانی جامعه و مشکلات و مصایب متنوع آن در تلاقی بحث هنر و خاصه صنعت سینما، مورد توجه این نوشتار است. موقف و موضع و بهانه آن اما اکران فیلم سینمایی «رئیس» ساخته آقای مسعود کیمیایی. برآنم که حتی اگر مثلا جامعه صد درصد آرمانستیز شود و بیعدالتی کاملا فراگیر و فقر و فاقه دمار از روزگار همگان و همگنان برآرد، اتفاقا این حیطه محاط هنر و فضای موجاموج سینماست که من باب «روح» میتوان این کالبد را بتکاند و به سمت و سویی «دیگر» براند. از «آرمان ستیزیها» در رنجیم یا پنبه بیعدالتی، دست و دلمان را میلرزاند؟ کدام زخم، ایمان و احساسمان را نشانه رفته است؟
اگر هرکدام، پس بسم الله! این گوی و این میدان مهیب و تکاندهنده و معجزهوار و افسونگر سینما! مگر درد جامعه و مصایبش، به کارمان نیامده تا آیینهای باشیم برای تداعی و انعکاس آن؟ مسعود کیمیایی جملهی زیبایی دارد که «هرکسی بگوید «آخ» سیاسی است» پس تاسف بر هر آدم غیرسیاسی، اگر «سیاست»، آخ گفتن برای رنجهایی است که دور و برمان را احاطه و جلوی دلمان را گرفته. از تاریخمان هم که «خون» میچکد و حافظه مردممان که از غنای درد و رنج و ایستادن و شکستن و شکستهتر پریدن، آنهم بیبال سرخ است. در کارمان و بارمان هم که «سینما» باشد، «استاد»یم و مورد «احترام». پس مشکل چیست؟ درد غیرت و حمیت و جوانمردی؟ مگر «زینالدین»های جبهه کشیده کم داریم؟ زجر و طعم تلخ چون عسل «مبارزه»؟ مگر با تمام هیبت «الوند» و آبی خلیجمان در محاصره یانکیهای مال دنیاخور مستکبر و عربدهکشیهای «از آنطرف دنیا آمده»ها نیستیم؟ دلمان برای «چریک» بودن و عملیات «پارتیزانی» و یادمان برای «دن کیشوت»واری پر کشیده؟ مگر رییسجمهورمان خود را چریک فقرا نمینامد و نمیداند؟ اصلا مگر چریک بودن نیازمند اجازه از کسی یا جایی است؟ اصلا این چریک بودن به چه درد میخورد؟ مشکل چیست؟ دلتان هوای چه چیزی را کرده؟ تن هنرتان برای روح کدام «آرمان» پرمیزند؟ کلام تئوری و نظریه هم – اگر در میان باشد – در دایره «محدودیت و خلاقیت» با باد گرم فقر و فاقه جهان سوم – و بلکه چهارم و پنجم – و مردمانش با همان شرم شرقیشان، این سو و آن سو میرود! «درد»تان چیست که حالا مثلا «سینما» و هزار خوب و بد و بالا و پایین زیبایی و زشتیاش، دوایتان باشد؟ یادش بخیر! در جایی و به مناسبتی فرمود:
«بعضیها درد دین ندارند، بلکه مرض دین دارند»!
***
«رئیس» آمد بی آنکه چیزی را پیش بینی کنیم یا گارد خاصی بگیریم و القائات غیر هنرمندانه و شوهای غیرسینما ورزانه به کار بندیم، با فیلمی روبهرو شدیم که متاسفانه بسیاری از اهالی «خاص» سینما را – مردم به جای خود – نتوانست راضی کند و یا حتی در بعضی موارد عصبانی نکند! با کمی اغماض و با نگاهی فرامتنی و توجهی به عقبه کاری این کارگردان، میتوان حرفهایی را که برای «حکم» صادر کردنش گفتیم، برای حضرت «رئیس» تکرار کنیم. با نه چندان «شخصیت»هایی روبهروئیم. مالیخولیایی، فضایی که آنچنان در رنگ و لعاب اغراق و «نمیدانم چرا»یی دست و پا میزنند که باز از خودمان میپرسیم «واقعا مشکل کیمیایی چیست؟» به نظر میرسد صحبت کردن درباره معایب وخیم و وحشتناک «رئیس» کار عبثی است. مگر نمیبینید شوهای تبلیغاتی که توسط دو روزنامه معتبر و هنرپرور کشور ما درباره این اثر بیمایه و به درد نخور، به راه افتاده بود؟!
مصاحبههای مفصل، عکسهای آبی صفحه اول و تیترهای آنچنانی! ظاهرا در این مملکت همه با هم هماهنگ کردهاند و سر ما جماعت منتقدی که اهل رپرتاژ آگهی سفارشی نیستیم بیکلاه مانده است! من نمیدانم این آقای کیمیایی تا چند صباح دیگر و واقعا تا کی قرار است نان شهرت و ارزش از دست رفته کارهای قدیمیاش را بخورد؟ ایشان تا کی قرار است بیشتر کارگردان «قیصر» و «رد پای گرگ» باشد تا سازنده «اعتراض» و «حکم»؟! چه کسی و به چه اجازهای سند شش دانگ محبوبیت و ارج و قرب و ارزشمندی و تالیف در سینمای ایران را الیالابد به نام مبارک ایشان زده و این شوهای پر سر وصدا را که به صدای سوت زدن کسی که از تاریکی میترسد میماند، تامین اعتبار میکند؟! واقعا که دیگر شورش را در آوردهاند! این دو کار اخیر آقای کیمیایی، پس از سطحی نگری و بیمزهگی «اعتراض» و رفیق بازی لوس و کلیشهای «مرسدس»، دیگر دارد به «روانپریشی» و «بلاهت» میزند! البته من خیلی شرمندهام و از مسئولین برگزاری شوهای تبلیغاتی عذرخواهی میکنم که به نظرم رسیده آقای کارگردان دچار «بیماری» بد فیلم ساختن هستند و باید دوستان واقعیشان و خودشان، دنبال راه علاج باشند! فکر کنید چقدر وخیم و خطرناک است اینکه یک نفر به طرز عجیب و وحشتناکی در حال سقوط و پسرفت و عقبگرد باشد و همزمان عدهای اطرافش به هورا کشیدن مشغول!
البته خوشبختانه یا متاسفانه، هنر و خاصه سینما، به شدت بیرحم است و کار بد را پس میزند. البته این پس گردنی در مواقعی مثل مسئله مورد بحث ما، احتمالا از شدت و هولناکی بیشتری برخوردار خواهد بود. احتمالا!
نکتهای که باید به شکل کاملا جدی و عالمانه و دقیق مورد توجه و بررسی و پیگیری اهل «خبر» قرار گیرد، این به اصطلاح «شمایلسازی»ها و «مرید بازی»هایی است که البته بعضا به شکل سخیف و گاهی مضحک در سینمای ایران دنبال میشود. نوشتههای بعضی مطبوعات را دنبال کنید! احتمالا به این جمله برمیخورید که «کیمیایی آدم محشری است و در عین حال بزرگ و…». من نمیدانم مگر ما کارگردان «غیر محترم» هم داریم؟! واقعا که این ارتجاع و دگماتیسم مدرن، دیگر از آن شاهکارهایی است که احتمالا فقط در قوطی بقالهای سینمای ایران و بعضی مجامع منتقدانهشان یافت میشود! آنچه مسلم است با «فیلم»ی روبهرو هستیم که دقیقا معلوم نیست چه میخواهد بگوید و چه شخصیتهایی قرار بوده داشته باشد و اصلا چرا اینقدر تصنعی و پررنگ و لعاب و شلوغ و پریشان و «بههمور» است؟! یک سوال دارم. تاکی؟! تا کی میشود «ضعف» کارگردانی و «فیلم بد» ساختن یک آدم «محترم» را با این «شو»های زنجیرهای لاپوشانی و فرافکنی کرد؟ تا کی میتواند «فیلم خوب» ساختن را تحتالشعاع «هورا» کشیدن و «جوسازی» قرار داد؟! آیا این ظلم نیست؟ ظلم به سینما و تماشاگرانش، به منتقدین واقعی و… و البته به کارگردان «محترم»؟
خب! ظاهرا حال آقای کیمیایی «بد» است و فیلم بد و به هم ریخته و دامنهبرانگیز ساختنش هم معلول همین حال و روز. عیبی ندارد! بعضی دوستان منتقد و مریدان دل و دین باخته ما میتوانند تا حنجرهشان یاری میکند هورا بکشند و دیگر مخالفشان را به باد توهین و گاه به اتهام «نفهمیدن دنیای خاص فیلمهای استاد» بنوازند! عیبی ندارد. گفتم که! خوشبختانه یا متاسفانه «سینما»، «بیرحم» است! منتظر قضاوت «تاریخ» میمانیم!