جستاری در مفهوم هنر و عناصر ترکیبی آن

هنر در لغت به معنای ‌«‌فن‌، صنعت‌، علم‌، معرفت‌، امری همراه با ظرافت و ریزه‌کاری به آن درجه از کمال که فراست و فضل را در برداشته و صاحب هنر را برتر از دیگران بنمایاند، کیاست، زیرکی، خطر و اهمیت‌، لیاقت‌، کفایت و کمال» آمده است. هنر در مفاهیم دیگری نیز‌ از جمله «عشق» و «حقیقت» آمده؛ چنان که حافظ در شعر ذیل، هنر را به ترتیب، در دو معنی به کار برده است.
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
روندگان حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
درمعنای اصطلاحی هنر‌، اختلاف زیادی به چشم می‌خورد که نشان می‌دهد هنر به خاطر عمق و گستردگی و ظرافت خود‌، در عین پیدایی ناپیداست. تولستوی‌، نویسنده کتاب معروف «هنر چیست؟» می‌نویسد: «به راستی هنر که از دیرباز از زمان افلاطون و ارسطواین همه گفت‌وگو در پیرامون خود برانگیخته‌، چیست؟ آیا هنر از درون انسان بر می‌خیزد؟ آیا مائده‌ای آسمانی است که از ماورای ابرها به روح و جان حلول می‌کند؟ یا نه! آمیزه‌ای از تمامی این‌ها است و یا به باور فروید؛ «تبلور امیال سرکوفته آدمی است؟». «هنر وسیله‌ای است برای ثبت و ضبط احساس انسانی در قالب مشخص و نیز انتقال آن در خارج از عوالم ذهنی و همچنین تفهیم آن احساس هنر به دیگران.»
محمود بستانی ضمن تفسیر زیبایی حاصل از هنر، به نقش مؤثر آن در انتقال پیام‌های مهم اشاره می‌کند. وی می‌نویسد: هنر در تجربه انسانی‌، روش خاصی از بیان حقایق زندگی است؛ یعنی اگر زبان علمی یا عادی که آن را در زندگی روزمره خود به کار می‌گیریم دارای ویژگی بیان مستقیم حقایق است؛ زبان هنر نیز این ویژگی را دارد که بیان غیرمستقیم همین حقایق است. تفاوت این دو زبان آن است که زبان نخست بر نقل حقایق به صورت واقعی استوار است‌ در حالی که زبان هنر به عنصر تخیل تکیه دارد. به عنوان مثال، اگر بخواهیم اهمیت انفاق در راه خدا را بیان کنیم‌، می‌گوییم هر کسی برای خشنودی خدا اموال خود را انفاق کند، چند برابر آن پاداش خواهد گرفت. در این حالت، این سخن یک بیان واقعی، عادی یا علمی است.
اما هنگامی که همین مفهوم را با آیه کریمه: «مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه»بیان می‌کنیم‌، این تعبیر یک بیان «هنری» خواهد بود. تفاوت تعبیر گذشته با این تعبیر‌، ایجاد یا افزودن رابطه‌ای جدید میان «انفاق» و «دانه گندم» است. با توجه به تعاریف یاد شده، هنرمند کسی است که: «اندیشه‌ها و عواطف خویشتن را از طریق «قلم»، «قلم مو»و «چکش» یا ابزار تولید آواها به صورت «شعر»‌، «نثر»، «نقاشی»، «تندیس» و «موسیقی» به منصه ظهور رساند و بدین وسیله دیگران را در مسیر فکری و عاطفی خود قرار دهد.
از مجموعه تعاریف برای هنر می‌توان دریافت که هنر ترکیبی از عناصر است و با وجود آن‌ها، انسان می‌تواند به دستاوردهای لطیفی از احساس آدمی دست یابد که در شرایط دیگر‌، چنین امکانی میسر نمی‌شود. این عناصر عبارت‌اند از: تخیل‌، ذوق‌، خلاقیت و زیبایی. در میان این عناصر، سه عنصر نخست در تکوین و ظهور اثر هنری و عنصر آخر، در کیفیت ارزش‌گذاری آن نقش دارند.
تخیل:حکمای قدیم قوای باطنی را به چهار قوه‌‌ی عقلیه‌، غضبیه‌، شهویه و وهمیه تقسیم می‌کردند. قوه وهمیه را نیز شامل واهمه‌، خیال و متخیله می‌دانستند. واهمه‌، معنای خبری را و خیال‌، صورت‌ها را درک می‌کند. و متخیله بین آن دو‌، ارتباط بر قرار می‌سازد.امروزه نیز‌، که تحقیقات بشری به جای تکیه بر تعقل محض‌، بیشتر بر تجربه تکیه کرده، وجود چنین قوه‌ای در آدمی که منشأ آثاری از جمله هنر است را مورد پذیرش قرار داده‌اند؛ هر چند که آن‌را به عنوان فعالیت‌های پیچیده فیزیولوژیستی مغز می‌شناسند. بارزترین نمود این قوه‌، صنعت شعر است که در منطق، کنار جدل و خطابه قرار گرفته است و آن را برخاسته از قوه خیال شاعر تعریف نموده‌اند. تصویری که یک شاعر از پدیده‌های مختلف ارائه می‌کند، با استفاده از انواع تشبیه، کنایه‌، استعاره‌، استخدام‌، ایهام و … سرازیر شده و لبریز از پرورش خیال است که به همین سبب به شعر‌، لطافت‌، طراوت و زیبایی می‌بخشد. به این خاطر است که اثر منظوم را از مصادیق شعر نمی‌شناسند؛ زیرا گفته می‌شود چنین اثری برخاسته از قوه‌های عاقله است.
ذوق:شاید همه بتوانند مفهوم ذوق را به کمک وجدان خود دریابند. با این حال‌، ارائه تعریف جامعی از آن به سادگی ممکن نیست، (یدرک و لا یوصف). یکی از این تعریف‌ها چیزی است که تولستوی یاد کرده است که بر آن اساس شاید بتوان ذوق را «توانمندی اندیشه آدمی در درک عمیق‌تر و ارائه بهتر» دانست. وی معتقد است: «ذوق شناخته نمی‌شود مگر به وسیله آن فداکاری که هنرمند یا دانشمند در صرف وقت و چشم‌پوشی از راحتی و خوشی خویش در پیروی از ذوقش می‌نماید.» کانت در مورد آن چنین گفته است: «ذوق‌، قدرت قضاوت در چیزی یا واقعه و نمودی است به وسیله خشنودی بی‌شائبه که عاری از هر سودی باشد». نقش ذوق آدمی تا بدان جاست که بسیاری موفقیت در امر خطابه‌، اجتهاد و تحقیق را به داشتن ذوق سلیم مرتبط دانسته‌اند. به عنوان مثال سکاکی، قرآن را از بعد فصاحت و بلاغت‌، یک اثر هنری فوق بشری (معجزه) معرفی می‌کند. با این حال می‌گوید: «اعجاز قرآن قابل درک است، اما قابل وصف نیست.» او می‌گوید: «تنها راه درک اعجاز قرآن، ذوق است که آن هم در سایه داشتن علم و بیان فراهم می‌آید.» سکاکی خود تعریف روشنی از ذوق ارائه نمی‌دهد.
خلاقیت:از شگفتی‌های منحصر به فرد روان آدمی و از امتیازات اوست‌ که بی‌تردید این توان‌، شعاعی از قدرت مطلق خلاقیت حضرت باری تعالی است که در روان آدمی به عاریه نهاده شده است و انسان را از رهگذر همین نشانه‌ها به صفات خالق رهنمون می‌گردد. خلاقیت‌، توان آفرینش اثر یا کاری است بدون آن که پیشینه‌ای داشته یا از اثر و کار دیگری نمونه‌برداری شده باشد. و این از جمله عناصری است که از هر هنری و بیش از آن بهره برده است. نقاشی‌، گرافیک‌، مینیاتوری و … از جمله نمودهای هنری است که عنصر خلاقیت در آن‌ها بیشتر مشاهده می‌گردد. از خلاقیت گاه به نبوغ تعبیر می‌شود و در تفاوت آن با مهارت می‌گویند: «ماهر در فن به کسانی گویند که در هر رشته یک نوع کاری انجام می‌دهند که در واقع تکرار زمان گذشته یا نتیجه مهارت خودشان است‌، (در حالی که) نابغه، ساخته‌هایی ایجاد می‌کند که دارای اندیشه‌های بکر باشد و با آثار موجود تفاوت مبینی داشته باشند.» آثار پدید آمده از نبوغ‌، همگی بدیع‌، تازه‌، ناگهانی‌، شگفت‌آور‌، زنده و مخالف معمول است.
زیبایی:شمار صفحاتی که در گوشه و کنار جهان بر آن‌ها حروفی نگاشته شده‌، به هزاران هزار برگ می‌رسد‌ بی‌‌آن‌‌که مورد توجه قرار بگیرند. به جز این که همگان‌، مفاهیم مورد نظر نویسنده را در قالب آن حروف‌ جست‌وجو می کنند؛ اما به راستی چه ویژگی باعث می‌شود که یک اثر خوشنویسی برجسته‌، هزاران نفر را تحت تاثیر قرار می‌دهد و هر فرد هنردوستی را ساعت‌ها به درنگ و توجه در مورد خود وا می‌دارد؟ مقدار چوپ و پارچه‌ای که در تابلوهای نقاشی به کار رفته آن قدر ناچیز است که مورد توجه قرار نمی‌گیرد‌، با این حال چنین آثار شگرف و شگفتی‌آفرین، همواره با پول‌های گزاف‌، خرید و فروش شده، در موزه‌ها با تجلیل فراوان نگهداری می‌شود! به طور قطع تنها عاملی که چنین عنایت و توجهی را به این آثار بخشیده‌، زیبایی فراوان است که در آن‌ها به تصویر کشیده شده است. لیکن با این همه‌، تعریف دقیق و جامعی از آن‌، ارائه نگردیده است. مفاهیمی چون مطبوع بودن‌، نظم و عظمت‌، سود‌بخشی و … چیزهایی هستند که در تعریف آن آمده‌اند‌، اما وجود هر کدام‌، گاهی زیبایی نیست و گاهی هم نزد افراد خاصی‌، زیبایی تلقی می‌شود. بنابراین می‌توانیم زیبایی را نسبی بدانیم.

منابع:
لغت‌نامه دهخدا‌، ش 75‌، ص 316 و 317 و 57‌.
فرهنگ معین‌، ج 4‌، ص 5208.
لئون تولستوی‌، هنر چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × چهار =