به بهانهی موج سریالهای نیروی انتظامی و آخرین آنها «کاراگاهان» ساختهی حمید لبخنده
یکی دیگر از نکتههایی که ما آن را فراموش کردهایم و همین باعث خندهدار شدن وضعیت موجود میشود این است که «ما در ایران زندگی میکنیم». اگر در یک سریال پلیسی آلمانی ما دستگاه کشف اثر انگشت لیزری ببینیم زیاد برایمان تعجببرانگیز و عجیب نیست اما در ایران چطور؟ شخصیتهایی که در سریالهای پلیسی تلویزیون دیده میشوند اکثراً شخصیتهایی اغراقشده هستند که در فضای رئال تلویزیون نمیگنجند و با آن سازگاری ندارند. تکنولوژیای که در این فیلمها نشان داده میشود و یا حوادثی که در آنها اتفاق میافتد هیچ یک قابل باور نیستند و اصولاً سنخیت این نوع فیلمها با ایران خودمان فقط همان زبان فارسی آنها است.
باند خلافکاری که قرصهای روانگردان را داخل ایران تولید میکند و برای مخفیکاری یک سیستم بسیار پیچیدهی پخش طراحی کرده است و یا زنی که خلافکاران را بو میکشد و… شاید مردم به دلیل دیدن زیاد فیلمهای مختلف و آشنایی با شکلهای مختلف آن با این نوع داستانگویی مشکلی پیدا نکنند ولی همیشه این نکته در ذهنشان است که چنین بساطی در ایران وجود ندارد و اگر لحظاتی از فیلم عملیات کماندویی اتفاق بیفتد (چیزی که دیگر مرسوم شده و کسی سعی میکند بهتر از دیگری آن را پرداخت کند) و یا افسر پلیس زن با یک حرکت سریع مجرم را خلع سلاح و دستگیر کند و در لحظه از او اعتراف بگیرد، مردم به جای اینکه به وجد بیایند خندهای از سر تمسخر تحویل میدهند.
اگر بخواهم یک سریال پلیسی مثال بزنم که حداقل فضای ایران و پلیس ایرانی را درست ترسیم کرده پلیس جوان را نام میبرم. هر چند که داستانهای این فیلم هم دچار همان عدم سنخیت شده بودند اما دیگر در فیلم پلیسها پشت یک رایانهی همراه نمینشستند و سر دو ثانیه معما را حل نمیکردند. و اگر بخواهم ریشهی اینگونه فیلمسازی را بیان کنم میگویم: این گونه از فیلمها نمونهی اغراقشده و تبلیغاتی کاراگاه علوی و سرنخ هستند.