نگاهی به فیلم «سه زن»
در میان فیلمهایی که این روزها بر پرده سینماها خودنمایی میکنند هیچکدام به اندازه «سه زن» و فیلمسازش حاشیه و جنجال نداشتهاند. از ناکام ماندن حکمت برای دریافت مجوز تولید فیلم «صد سال پارلمان» و تهدید به اینکه به جای فیلمسازی سراغ سیگارفروشی میرود گرفته تا جرح و تعدیل «سه زن» و مشکلات پیش روی اکرانش و حتی این اواخر جمع کردن بیلبوردهای تبلیغاتی فیلم. به این ها اضافه کنید گفت و گوهای تند و تیز حکمت و اعتراض به تبعیضهای موجود در چگونگی تخصیص سرمایه و امکانات سینمایی از طرف دولت و همچنین اعتراف به اینکه مجبور شده است نیکی کریمی در لوکیشنهای شوش و گلوبندگ رها کند. شاید باید به منیژه حکمت آفرین گفت که در این بلبشوی سینمای ایران و در شرایطی نابرابر نسبت به دیگر فیلمسازان به مسیر دلخواهش رفته است و با وجود موانع بسیار بالاخره توانسته فیلمش را اکران کند. اما مطمئناً خود وی هم میداند که این حواشی و جنجالها قرار نیست ارزشی برای «سه زن» محسوب شوند و بر معایب فیلم سرپوش بگذارند. واقعیت این است که «سه زن» تا مرز معیارهای یک فیلم خوب پیش میرود اما خودخواسته گرفتار چندپارگی روایت میشود و در اوج ناباوری تماشاگر خود را دلسرد میکند. فیلم دو ویژگی مهم دارد که در همان صحنههای آغازین به خوبی از آنها استفاده میکند: یکی ماجرای گم شدن پگاه (پگاه آهنگرانی) و مادربزرگ وی (مریم بوبانی) و استیصال مینو (نیکی کریمی) در پیدا کردن آنها و گره خوردن این ماجرا با فروش و گم شدن فرش عتیقه و دیگری رویکردی کاملاً رئالیستی در استفاده از لوکیشن بافت قدیمی تهران و استفاده از جاذبههای بصری این کلان شهر. متأسفانه فیلم بعد از یک سوم ابتدایی خود با کنار گذاشتن این دو ویژگی به دام یک تعلیق آزاردهنده میافتد که از هیچ تکاپویی برخوردار نیست و صرفاً به روایت ساده سرگذشت سه شخصیت اصلی محدود میشود. در واقع بعد از فروکش کردن گم شدن مادر به همراه فرش قیمتی و ناامیدی نسبی از پیدا کردن پگاه در ادامه صرفاً همان موقعیت و شخصیتهای قبلی بسط پیدا میکنند و هیچ عنصری محرکی جدیدی از سوی فیلمنامه نویس و یا فیلمساز به فیلم تزریق نمیشود.
فیلمساز برای به تصویر کشیدن تضاد و تعارض میان سه زن موجود در فیلم که به نسل تعلق دارند تصمیم گرفته است آنها را از یکدیگر دور کند و مثلاً پگاه را به بیابانهای بیرون شهر بفرستد و مینو را روانه جنوب شهر و شلوغیهای بازار فرش کند. غافل از اینکه برای نشان دادن چنین تعارضی الزاماً نباید به ایجاد فاصله جغرافیایی دامن زد و امکان تماس میان شخصیتها را به کلی قطع کرد. دوری و عدم درک متقابل حتی در میان انسانهایی که مجاور یکدیگر زندگی میکنند هم قابل تصور است و ایجاد بُعد جغرافیایی تنها عاملی ساده و فاقد پیچیدگی برای برای به تصویر کشیدن این وضعیت است. حکمت در یک سوم آغازین فیلم به خوبی از پس ارائه فضای مشوش و مغشوش میان شخصیتها با یکدیگر و شخصیتها با شهر برمیآید اما در ادامه از یک سو پگاه را بدون انگیزه قابل قبولی از شهر دور میکند و از سوی دیگر مادربزرگ را هم به همین سرنوشت دچار میکند. فیلمساز میتوانست به جای این تمهید تا حدی گل درشت برای نمایش تعارض میان نسلها خود را در همان لوکیشن شهر محدود کند و با استفاده از جاذبههای بدیع آن، که در فیلمهای ایرانی کمتر نمود دارد مخاطب را مشتاق نگاه دارد و با توجه به موقعیتهای پیش رویش ماجراهای جدیدی برای شخصیتها بیافریند. چه اشکالی داشت اگر پگاه به همان دوستان و خانه اجارهایاش پناه میبرد و مینو مجبور میشد به بهانه پیدا کردن وی مدت بیشتری را در شهر و زوایای پنهان آن سر کند. دوستان زیرزمینی پگاه که در وضعیت محدود فعلی هم جذاب از کار درآمدهاند میتوانستند حضور بیشتری داشته باشند و با شدت و حدت بیشتری بر مضامین مورد نظر فیلمساز تأکید کنند. در آن صورت به جای اینکه فیلمساز مجبور میشد آن جوان بیابان نشین (بابک حمیدیان) که شباهتی به جوانهای نسل پگاه ندارد را با یکی از جوانهای امثال صابر ابر در آن محفل زیرزمینی جایگزین کند و علاوه بر تعارض نسلها بر مضامین اجتماعی دیگری از جمله سرگشتگی و بیهویتی نسل پگاه صحه بگذارد.
به علاوه در وضعیت فعلی رفت و آمد میان شهر و روستا صرفاً کارکردی در حد از ریتم انداختن فیلم دارد و اندک جذابیتهای موجود در صحنهها را هم کمرنگ میکند. به تعبیر دیگر تنش موجود در صحنهها شهر و روستا به کمک یکدیگر نمیآیند و هر جا شهر اوج میگیرد روستا و بیایان گرفتار فرود میشود و هر جا در روستا کمی جنجال به وجود میآید شهر به محاق میرود.
نمیدانم چقدر از ابهامهای موجود در «سه زن» را به خصوص در شخصیت دختر روستایی (ستاره پسیانی) باید به حساب جرح و تعدیلهای وارد شده بر فیلم گذاشت و چقدر را باید به خواست و میل فیلمنامه نویس و فیلمساز ربط داد. به هر حال در نسخه فعلی ابهامهایی وجود دارد که بیپاسخ میماند و تماشاگر را آزار میدهد. به سختی میتوان از سرگذشت دختر روستایی و ظاهراً اقدامش به سقط جنین و در نهایت تصمیم اهالی روستا به مرگ وی سردرآورد. فراموشی و بیزبانی مادربزرگ هم عامل مضاعفی شده است تا اقدام وی برای خروج از شهر و به همراه بردن قالیچه گنگتر از آنچه هست به نظر بیاید.
با این حال فروش نسبتاً قابل قبول فیلم در کنار رقبای قدرتمندی همچون آواز گنجشکها و دعوت و کنعان نشان میدهد که وجه رئالیستی فیلم و به تصویر کشیدن دلمشغولیهای زنان فیلم توانسته به مذاق تماشاگران خوش بیاید و با استقبال آنها خصوصا تماشاگران همجنس شخصیتهای فیلم مواجه شود. «دعوت» و «کنعان» به سیاق اکثر فیلمهای ایرانی ظاهری شیک و آپارتمانی دارند و تنها «آواز گنجشکها» در استفاده از عنصر شهر به مثابه شخصیت با «سه زن» برابری میکند؛ عنصری که هم برای «آواز گنجشکها» و هم برای «سه زن» امتیاز ویژهای محسوب میشود