دربارهی آثار جمال شورجه و با نگاهی به فیلم «وعدهی دیدار» اثری معناگر با موضوع انتظار
شاید بتوان عنوان «سینمای بدنهی جنگ» را برای مجموعه آثار جمال شورجه کارگردان نام آشنای فیلم وعدهی دیدار انتخاب کرد. اگر از تماشاگران نیمه حرفهای که مذاق عادی و عرفی مردم به ویژه نسل جوان و نوجوان جامعه دارند بخواهید چند فیلم سینمایی از جنگ ایران را نام ببرند، احتمالا یکی دو تا از فیلمهای آقای شورجه را نام خواهند برد. فیلمهایی متوسط رو به ضعیف با فیلمنامههایی بیشتر شلاقی و کمتر ژرف و تأثیرگذار و شخصیتهایی قهرمان مدار و در برخی موارد هم شایسته لقب «رمبویی». سالها پیش از آقای شورجه شنیدم که در توجیه و دفاع از حضور شخصیتها و قهرمانهای رمبویی فیلمهایش که به پیروی از نمونههای الگو برداری شده خارجیشان به رگبار بستن و حرکتهای عجیب و غریب و بزن درّویی — دقیقا همین عبارت رسا و گویا! — مشغول بودند، میگفت: چه اشکالی دارد که یک رزمندهی جبهه، نمونهای باشد از پهلوانان کهن ایران زمین و ظرفی برای بیان آن رشادتها و قهرمانیها و جانفشانیها و بعد هم اشاره میکرد که بدش نمیآید که مثلاً شخصیت رزمنده فیلمش، تماشاگر را به یاد رستم و سهراب و اسفندیار و … بیاندازد و اتفاقاً مجموعه فیلمهای ایشان هم با چنین دیدگاهی و با این گونه آبشخوری، ساخته و پرداخته میشد و عنوان فیلم دفاع مقدس هم البته بر پیشانی این آثار نوشته میشود.
این که چنین عقیده ای تا چه اندازه شایستگی پرداخت سینمایی و باور پذیری برای مخاطبی که خودش در تنش جنگ بوده و آدمهایش را خوب می شناسد دارد جای بحث و پردازش دارد. اساساً چنین نگاهی که البته در آن سالها بیشتر و اکنون کمتر به آن دامن زده میشود با اصل و فرع دفاع ما بیگانه است. بله! ما در جنگ جانفشانی و رشادت و ایثار داشتیم؛ اما «رمبو» و «آرنولد» نداشتیم. متأسفانه آقای کارگردان در فهم این نکته دچار خلط شده است و مطمئنم اکنون نیز بسیاری با به دست آوردن وِردی، سوراخ دعا را گم میکنند.
رزمنده ما، به همان اندازه که جسارت رفتن به روی مین و نارنجک بستن به خود داشت، افتادگی و بندگی و تواضع هم داشت و بیشتر و مهمتر از همه درّ نایابی به نام «بصیرت» که در ذهن، زبان و عمل رزمندگان ما موج بر می داشت و صخرههای تنگ نظری، ولایت ناپذیری و انحراف را در هم می شکست. و این دقیقا همان چیزی است که «رمبو»های فیلمهای آن سالها، کم داشتند و البته بعضیها که آدرس اشتباه به آنها داده شده بود، از خودشان میپرسیدند چرا این فیلمها به دلمان نمینشیند و با تمام زرق و برق و رنگ و لعابی که دارند دلچسب نیستند. آری این گونه فیلمها گویی چیزی کم دارند و آن چیز بی نظیر و امروزه نایاب، همان «تفکر بسیجی» است که ذهن ولایت پذیر یک سرباز را در تمام هستیاش تزریق میکند و آن وقت تمام منش، رفتار و کلمه و حتی نگاهش، نافذ و تأثیرگذار میشود.
احساس می کنم، شاید تجربهی آن گونه سینما برای امثال آقای شورجه گریز ناپذیر بود و این اتفاقات باید می افتاد — هر چند با هزینه شدن بودجه بیت المال و وقت تماشاگر مظلوم ایرانی! —؛ اما اینک و پس از گذشت سالها از جنگ و آن نوع سینمای جنگ، فرصتی کافی و مناسب برای باز پردازش و بازخوانی فرهنگ جبهه و آدمهایش فراهم آمده و پشت سر گذاشته است و دیدگاه ما نیز به لحاظ موقعیت فرامتنی و بدون تنشی — که اکنون در آن هستیم — برای پرداختی ژرف و دقیق از مفهوم دفاع مقدس و پیامدهایش، مناسبتر و قابل استفاده بهینه شده است.
آخرین ساختهی جمال شورجه، دارای فاکتورها و ویژگیهایی نو و به روز در نگاه کارگردان است. «وعدهی دیدار»، با تمام کاستیها و مشکلاتش که مانند همیشه و مانند تمام بدنهی سینمای ایران که از این درد مزمن رنج می برد، و مشکل فیلمنامه دارد؛ به خلق موقعیتهایی دست زده که درام پردازی و قصه شکیل و پذیرفتنی آن — البته نسبت به کارهای پیشین آقای شورجه — یک گام جدید و قابل توجه به شمار می رود.
بخش مهمی از اثر — که نسخهای سینمایی و نسخهای سریالی دارد — در خارج از کشور فیلمبرداری شده است و تلاقی حضور گروه سازندهی ایرانی، بازیگران فرعی خارجی و نوع نگاه و فیلمسازی ویژهی شورجه — با تهنشینهایی به جا مانده از عادتها و منشهای فکری و عملی آثار پیشیناش — شرایط ویژهای را برای این آخرین تجربهی فیلمسازی کارگردان با سابقه سینمای ایران فراهم آورده است.
«وعده دیدار» در مجموعً یک گام به جلو است؛ اما برای نشان دادن چهرهای که از یک هنرمند که خود را متعهد به سینمای قابل عرضه بر مردم و دارای ارزشهای هنری میداند، راه بسیار در پیش رو دارد و البته تلاش و تمرین و تأمل بیشتری نیز میخواهد.
نکتهی قابل اشاره درباره مضمون فیلم که میتوانست بسیار بیشتر و بهتر از اینها روی آن کار شود، پدیدهی مطمئنه و هستی بخش «انتظار» است. مفهوم انتظار آن قدر گسترده است و باب جولان در آسمان بلند و پر ستارهاش آن قدر پر عظمت است که اگر به دقت نگریسته شود، می توان این عنصر حیاتی و امید بخش را در بسیاری از نقاط گره خورده و کور دورانهای مختلف — مانند درام فیلم «وعده ی دیدار» — با روح و جسم آنها به تلاقی رساند و آن گاه جلوه شگفتن لایهها و بطنهای نهفتهی شخصیت بشر را به تماشا نشست. آن گونه که شخصیتهای «وعده ی دیدار» خود را در آن جلوهها و فراز و نشیبها می یابند و با دست سرنوشت و نتیجهی این دنیایی کارهایشان و البته «قضا و قدر» محترم و مکتوم خویش دست و پنجه نرم می کنند.
«وعده ی دیدار» داستان آدمهایی است که برخی خود را تبعید میکنند و برخی در حصار تبعید حاصل از دریغ روزگار به مصاف آن میروند؛ اما هیچ کس فراموش نمیکند انسان به «امید» زنده است و ریشهایترین رگ حیاتی امید، «انتظار» است؛ انتظار بیماری برای شفای جان، انتظار جوانی برای وصال یار و انتظار همهی ما برای تحقق «وعده ی دیدار».
پی نوشت:
افسوس که برخی، هم اکنون نیز به همان نگاهها و رفتارهای ناشیانه و گاه فاجعه بار دست میزنند. به همین خاطر بد نیست اشارهای به فیلمهای ضعیفی که امسال در موضوع دفاع مقدس ساخته و در جشنوارهی فجر نمایش داده شدند داشته باشیم؛ آثاری که از آن بازگشت هنرمندانه به تفکر بسیجی و فرهنگ غنی و اصیل جبهه و جهاد و مفاهیم بلندش در آنها خبری نیست. آثاری چون «طبل بزرگ زیر پای چپ» یا «مرزی برای زندگی» و مجموعه تصاویری به شدت تأسف برانگیز و چندش آور به نام نامی «پیک نیک در میدان جنگ».
این آخری آن قدر ضعیف و نمره اش زیر صفر بود که با یادآوری اش آن دیگریها از ذهنم پاک می شود. این فیلم قرار است در ژانر کمدی و طنز و با دیدگاهی فکاهی به موضوع جنگ و آدمها و رابطههایشان بپردازد؛ اما دریغ از یک موقعیت طنز، یا فکاهه یا حتی هجو موجود در این فیلم. تصاویر گرفته شده در فیلم آن قدر ناشیانه، ساده انگارانه و سطحی هستند و درجهی توهین سازندهی محترمش به شعر و مخاطب آن قدر بالا است که من مصمم شدم به مسؤولین جشنواره پیشنهاد دهم سال آینده به همراه «سیمرغ بلورین» حتماً یک «اردک زشت بد ترکیب بلورین» هم تهیه کنند وبه صاحبان آثاری؛ همچون «پیک نیک…» هدیه کنند.
از ابتدا تا آخر فیلم همه بر سر همدیگر فریاد می کشند، گوسفند چرانی میکنند، دنبال دستیابی به معشوقه هم هستند، کار اصلیشان لودگی و دلقک بازی است والبته برای لاپوشانی صحنههای این چنینی — که نمونههای شاخص و مثال زدنی و حتی قابل تدریس برای شاهد گرفتن بر عدم وجود اندک بضاعت هنری در سازندگان اثر است — از صدای حاج صادق آهنگران و آقای کویتی پور هم کمال سوء استفاده را می کنند و ….
این مثال را آوردم تا ارزش همان کارهای سالهای گذشته افرادی چون جمال شورجه بر ما روشن شود. واقعاً آثاری مانند جزیرهی مجنون که با امکانات آن زمان و تنگناها و دیگر مشکلات آن زمان ساخته می شد، هزار بار شرف دارد بر آثاری حقیر، جعلی و […] همچون «پیک نیک…»!