نقدی بر فیلم سینمایی روز سوم

سنت نسل جدید بودن چنین اقتضا می‌کند که مفاهیم و مسائلی که نسل قبلی بسیار بر آن‌ها تاکید می‌کرده را با دیدی جدید و مشکوک بنگرد و به بعضی از آن‌ها پشت پا بزند. شاید نتوان گفت که اولین فیلمی که به عنوان نسل جدید سینمای دفاع مقدس چنین رویکردی را اعمال کرد کدام فیلم بود و از کجا فراگیر شد. (اولین باری که یک رزمنده با زیرپوش در فیلم نشان داده شد به جای این‌که لباس بسیجی مرتب به تن داشته باشد – اولین باری که رزمنده به جای قرآن یا عکس امام، عکس زن و بچه اش را از جیب بیرون می‌آورد و می‌بوسد- یا اولین باری که عراقی‌ها به جای داشتن سبیل کلفت و چشمان دریده، به گل آب می‌دهند…).
هر چه هست و از هر کجا که شروع شده است حاکی از عوض شدن نگاه نسل فعلی به دفاع مقدس است. حالا باید تصمیم بگیریم که روز سوم هم یک فیلم نسل جدید است یا نه!
آیا این فیلم به عنوان فیلمی که در بستر جنگ و با ریشه‌هایی که از یک واقعیت مستند دارد، در سدد است که ما را در مورد نفرت بی‌حد و حصرمان از دشمن به شک بیندازد و قدرت قضاوت سریع را از ما بگیرد؟ قطعاً جواب یک نه بزرگ است. هر چند طرح داستان استعداد تبدیل شدن به چنین موقعیتی را دارد ولی فیلم‌ساز علاقه‌ای برای نشان دادن این مسئله نشان نمی‌دهد.
فؤاد عاشق، به جای این که با نگاهی مظلومانه اظهار بی‌گناهی کند، محکم می‌گوید که این شهر مال ماست و صحنه بمب‌گذاری بازار و اجساد تکه‌تکه شده آن را تایید می‌کند. قطعاً مخاطب با چنین کسی حتی اگر عشق پاکی هم داشته باشد همراه نمی‌شود و او همچنان یک شخصیت سیاه باقی می‌ماند. (هر چند که سبیلش از سبیل عراقی‌های قبلی کوتاه‌تر است)
پس در این فیلم چه چیز را باید می‌دیدیم؟ از‌ جان ‌گذشتگی رزمندگان اسلام را که در هیاهوی سقوط خرمشهر برای نجات یک دختر جوان بسیج شده‌اند؟ اگر بخواهیم دختر مدفون در خانه را نماد مام وطن فرض کنیم باز هم راه دوری رفته‌ایم، چرا که شخصیت‌های داستان یا حداقل شخصیت‌های اصلی (فؤاد، سمیره و رضا) بطور حداقلی پرداخت می‌شوند و تیپ از آب در می‌آیند. این روند در کش‌مکش‌های داستان هم تاثیر گذار است و اصطلاحاً شخصیت‌ها با انگیزه شخصی وارد ماجرا می‌شوند و نه حس وطن‌دوستی و یا دفاع از اسلام.
چنین وضعیتی ما را از قرینه‌گذاری و نماد دور می‌کنند، چه این‌که تمام فیلم در خرمشهر می‌گذرد. حالا ما شهر در حال سقوط را رها کنیم و به دنبال مام وطن (سمیره) در جای دیگر بگردیم و جان‌مان را برایش ایثار کنیم؟ پس این فیلم چه چیز را می‌خواهد به ما نشان دهد؟ جواب یک کلمه است: «هیچ». فیلم اگر چه شمایل فیلم‌های معنادار را به خود گرفته است اما عملاً چیز جدیدی را برای مخاطب رو نمی‌کند. در واقع به نظر می‌رسد که اصلاً قرار نیست چیز جدیدی رو بشود. جوان‌های جور واجور با لباس‌های رنگارنگ ولی با یک دوستی محکم و ایرانی برای نجات یک دختر جوان یک عملیات نجات را شروع می‌کنند و از آن طرف یک معلم/ فرمانده عالی‌رتبه دشمن تمام قدرت و هوشش را به کار می‌گیرد تا محبوبه‌اش را به دست آورد و دست آخر هم که سمیره به او شلیک می‌کند هیچ احساس خاصی را در ما بر نمی‌انگیزد و فقط خیال‌مان راحت می‌شود که: «بالاخره شرش کم شد.»
مخلص کلام این که «روز سوم» فقط یک فیلم جنگی است، یا یک ملودرام جنگی و اگر فضای خرمشهر و لهجه جنوبی شخصیت‌ها را از آن بگیریم این داستان در هر جنگی و در هر جای دیگر دنیا می‌توانست اتفاق بیفتد. باز باید با هزار افسوس از کنار جنازه یک طرح خوب و با قابلیت دیگر بگذریم و برای دفع بلا پول خرد ته جیب‌مان را به طرفش بیندازیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 × 4 =