دومین کرسی علمی ترویجی، به همت مدرسه اسلامی هنر و همکاری پژوهشگاه فقه معاصر در 23 اسفندماه 1400 برگزار شد.
عنوان مقاله: «حکم شرعی استفاده از کلاهگیس برای هنرپیشگان زن در هنرهای نمایشی»
ارائهکننده:
حجتالاسلام دکتر محمد عشایری منفردی (عضو هیئتعلمی جامعةالمصطفی)
ناقدان:
مجتبی الهی (عضو هیئتعلمی مرکز تخصصی آخوند خراسانی).
سید حمید میر خندان (استاد دانشگاه صداوسیما)
دبیر جلسه: نواب حضرتی.
ابتدا ارائهدهنده، خلاصهای از مقاله خود را در این کرسی بیان کرد:
مسئله استفاده از کلاهگیس برای بازیگران و هنرپیشههای زن درواقع ذیل مسئله عامتری به نام «گریم» و «چهرهآرایی» هنرپیشهها در هنرهای نمایشی مطرح میشود. قبل از بنده، مقالهای با عنوان «گریم هنرپیشهها» منتشرشده است اما اثر منتشرشدهای که بهصورت مستقیم مربوط به مسئلهٔ حکم فقهی کلاهگیس باشد، لااقل زمانی که بنده مشغول نگارشی مقاله بودم، پیدا نکردم و اگر بعدازآن، کاری انجامشده باشد، اخیراً پیگیری و بررسی نکردهام.
درباره حکم استفاده از کلاهگیس، من باید یک مسیر فقهی را میپیمودم. مفروض اولیه من این بود که همه هنرپیشهها با تمایلات و علاقهمندیهای شخصیشان میتوانند بعضی از نقشها را بپذیرند و بعضی از نقشها را نپذیرند و آن نقشهایی را هم که میپذیرند، در آن نقشها هم میتوانند بعضی از گریمها را بپذیرند و بعضی از گریمها را نپذیرند. در پذیرفتن و نپذیرفتن گاهی به علایق و سلایق شخصیِ خود عمل میکنند و گاهی بازدارندههای ایدئولوژیکی یا محیطیِ خارج از خود را دارند.
من با این فرض که یک هنرپیشه، مسلمان باشد و بخواهد به احکام اسلام متعبِّد باشد، در درون او چه بازدارندههایی میتواند وجود داشته باشد، بهعنوان یک طلبه و دانشآموز فقاهت باید تبیین میکردم که استفاده از کلاهگیس برای خانمهایی که میخواهند در هنرهای نمایشی نقشآفرینی کنند، چه محدودیتها یا مشکلات و موانع فقهی میتواند داشته باشد.
طبعاً محصول این کار، غیرازآن بازیگران مسلمان، میتوانست برای یک مقوله عام به نام «نظریه اسلامی در سینما» یا «نظریه اسلام در هنر» هم موردتوجه قرار بگیرد و برای سیاستگذاران سینمای دینی هم میتوانست مورداستفاده یا لااقل تحمل قرار بگیرد.
من طرح مسئله را به این شکل انجام دادهام که اول یک اصل تأسیس کردهام که هرکسی از باب «قاعده تسلط» میتواند بر احوال و اموال خود تسلط داشته باشد. ازاینجهت، پوشیدن کلاهگیس برای یک انسان به اصل اوَلی نباید مانعی داشته باشد اما در فحص از ادلهای که میتوانست این اصل را با مانع مواجه کند، سعی کردم تمام ادلهای که میتواند برای این اصل، محدودیت کنندگی داشته باشد را پیدا کنم. طبعاً خروجی نهایی این مقاله میتواند کلاهگیسهایی را تأیید کند که مبتلا به آن موانعی که برای آن اصل اولی در خلال تحقیق پیدا شدهاند، نباشد.
ادله تأیید یا تضعیف اصل اوّلی
در فحص از ادلهای که این اصل را تأیید یا تضعیف کنند، من به مواردی برخورد کردم و گزارشی از آنها را در متن مقاله آوردهام:
یک: ادله سِتر رأس زن مسلمان را باید واکاوی دقیق میکردم. سعی کردم سهگانهٔ مکلف، ساتر و مستور (بدنِ سِتر شونده) را از میان ادله، طراحی کنم. از طریق طراحی این سهگاه، آن اطلاقِ متوهَّمی که فکر میشود یا احیاناً شاید کسی فکر کرده باشد که در ادله وجود دارد – و مثلاً کلاهگیس را شامل نمیشود یا ادله سِتر رأس به این شکل که فکر کنیم آنچه واجب است سِتر رأس است، چه با کلاهگیس و چه با روسری – را با مشکل مواجه کردم.
وقتیکه دلیل را به این شکل مورد فهم قرار بدهیم، طبعاً اطلاقی در ناحیهٔ ساتر تشکیل نمیشود و نمیتوانیم بگوییم دلیل وجوب ستر رأس زن مسلمان اطلاق دارد، چه ستر رأس بهوسیله روسری، قِناع، خِمار و امثالذلک باشد و چه بهوسیله کلاهگیس.
دو: روایات مربوط به قَرامِل که در فقه و روایات ما وجود دارد که درباره اتصال موی منفصلِ خودِ یک زن به سر خودش، اتصال موی سر زن دیگر به موی سر یک زن و اتصال موی مصنوعی یا موی حیوانات به موی سر بحث شده است اما جمعبندی آنها نشان میدهد که نهی وجود دارد و این نهی، حداکثر میتواند از باب کراهت باشد هرچند که این کراهت هم قابل مناقشه است. اگر این موها مصداق زینت باشند، روایات از باب نهی از اظهار زینت یا امر به سِتر زینت شامل این موارد هم میشود.
درعینحال، این روایات قدرت زیادی برای مانعیت از اصل اوّلی را ندارند.
سه: بحث زینت؛ بنده ادله مربوط به حرمت آشکار کردن زینت زن یا وجوب سِتر زینت را بررسی کردم و مجموعاً به این نتیجه رسیدم که اگر کلاهگیس عرفاً مصداق زینت باشد، بر اساس اختلاف برداشتی که از ادله زینت در بین فقها وجود دارد، میتوانیم بگوییم که حکم شرعی چیست.
بعضی از برداشتها به این متمایل است که اگر زینتِ لازم السِتر را محدود به زینتهای طبیعیِ بدن بدانیم، ادله حرمت آشکار کردن زینت شامل کلاهگیس نمیشود اما اگر زیورآلاتِ افزودنی به بدن را هم مشمول ادله وجوب سِتر زینت یا حرمت آشکار کردن زینت بدانیم – که بعضی از فتواها به این سمت رفتهاند – قطعاً کلاهگیسی که عرفاً مصداق زینت باشد، ازاینجهت دچار مشکل خواهد شد.
چهار: ادله تبرّج؛ تبرّج، عنوانی است که تحقق آن بهوسیله یک ابزار است. دو آیهای که بحث تبرج زنان را مطرح کرده است را بررسی کردم و درمجموع به این نتیجه رسیدم که تبرج باید با ابزارهای زینت باشد. اگر تبرج بهوسیله زینت باشد، به همان دلیل قبل برمیگردد و حکم زینت را دارد و حکم جداگانهای ندارد. اگر تبرج، تبرج جاهلی باشد، به تبرج به معنای خودنمایی حمل میشود و ربط دادن آن به بحث کلاهگیس دشوار میشود.
درعینحال، چندان نمیشود از ادله تبرج بهعنوان دلیل مستقل برای محدود کردن استفاده از کلاهگیس استفاده کرد.
پنج: برداشتی که از آیه «یطمع الذی فی قلبه مرض» شده بود که درباره امر به این است که زنان از ابزاری مثل خضوع در قول استفاده نکنند که افراد بیمار دل را نسبت به آنها حریص و طمّاع کند و در آنها امید به خاضع بودن یک زن در برابر مشتهیات جنسی یک مرد به وجود بیاورد. باتوجه به فضای حاکم بر زبانِ آیه، به نظر رسید که شاید درواقع یک حکم خاص برای زنان باشد که حتی در موارد شک، بشود بهمثابه یک قاعده به آن استناد کرد. اگر این باشد، درباره کلاهگیسهایی که بتواند چنین پیامی داشته باشد، طبعاً این موارد به نحوه ساخت کلاهگیس یا فیزیک ظاهری آن برمیگردد که در اینکه مصداق هر یک از موارد باشد، میتواند تأثیر داشته باشد.
مجموعاً نتیجهای که بنده توانستهام به آن برسم، این بود که به اقتضای قاعده تسلط، اصل اوّلی در استفاده از کلاهگیس برای هنرپیشگان زن، «عدم ممنوعیت» است اما این اصل به خاطر ادله دیگر، مستثنیاتی دارد. مثلاً استفاده از کلاهگیسهایی که از موی زن دیگری تهیه شده باشد، کراهت دارد و البته این کراهت قابل مناقشه است. علاوه بر این، اگر یک کلاهگیس بنا بر قضاوت عرف مصداق زینت باشد، به خاطر اینکه سِتر زینت واجب است، استفاده از آن کلاهگیس در هنرهای نمایشی جایز نیست. کلاهگیسهایی که دقیقاً موی یک زن را بازنمایی و تداعی میکنند، بهطوریکه با دقت یا بدون دقت معلوم است که کلاهگیس است و موی طبیعی و اصلی نیست، ما نمیتوانیم پوشاندن سر با این نوع از کلاهگیسها را مصداق «سِتر رأس» بدانیم که روایت از ما خواسته است. در این حالت، نه امکان انعقاد اطلاق لفظی وجود دارد و نه اگر این امکان به لحاظ اصولی وجود داشته باشد اغراض شارع اجازه میدهد که چنین اطلاقی از ادله به دست بیاید.
من در پایان مقاله، نگاهی به تزاحم در این موضوع داشتهام و این موضوع را ذیل باب تزاحم طرح کردهام اما به نتیجهای که بتواند چندان تغییری درنتیجه تحقیق ایجاد کند، نرسیدهام. تصور تزاحم هم به این صورت است که ما تصور کنیم که سینما یک وجوب دارد و تنها راه ایفای نقش واقعی و محقق کردن سینمای واقعی در خارج، استفاده از کلاهگیس در موارد خاص است. بنده با این تزاحم هم نتوانستم چندان تصویر فقهی مقبولی از تزاحم در اینجا به دست بیاورم که بتوانم بهوسیله آن، لااقل بعضی از موارد استفاده از کلاهگیس را که با ادله قبلی با چالش مواجه شده بود، از آن چالش بیرون بیاورم.
در ادامه جلسه، ناقد اول حجتالاسلاموالمسلمین سید حمید میر خندان (استاد دانشگاه صداوسیما) صحبتهای آقای عشایری را به بوته نقد گذاشت و گفت:
بنده چند ملاحظه را عرض میکنم:
ملاحظه اول: ظاهراً مقاله آقای عشایری بیشتر به سینما یا بهطور دقیقتر فیلم که هم شامل تلویزیون و هم شامل سینما میشود، اختصاص دارد. بحث ایشان از هنرهای نمایشی، بهطور عمده بر روی فیلم تمرکز دارد. وقتی ما بحث فیلم را به میان آوردیم، ممکن است بحثهای موضوعی باشد که مباحثی را در حکم فقهی برانگیزد، هرچند ممکن است در حکم فقهی و نتیجهگیری فقهی که کردهاند، تغییری ندهد. هنرهای نمایشی مثل تئاتر، زنده هستند و شما با تصویر مواجه نیستید. ممکن است این بحث پیش بیاید که تصویر، ویژگیهایی به بحث میدهد. از لحاظ فقهی میشود مباحثی را ذیل تصویر مطرح کرد. مثلاً اینکه آیا احکام تصویر با عینِ خارجی یکی است؟ وقتیکه «احکام» گفته میشود، در بحث «گریم» و «کلاهگیس» است.
ملاحظه دوم: یک نکته که درباره عنوان «ساتر» در اینجا هست، این است که ما ادله را که بررسی میکنیم، آیا عنوان ساتر بر کلاهگیس صدق میکند؟ به نظر بنده، رد کردن این هنوز جای کار دارد. چیزهای مثل «ثیاب» و «ثوب»، مصادیقی از عنوان «ساتر» هستند. در روایات کلمه «اَستَر» را داریم. مثلاً فکر کنم ظاهراً روایتی از حضرت رسول درباره شلوار خانمها هست که حضرت میفرمایند این «استر» و پوشانندهتر است.
بنابراین آن چیزی که عنوان اصلی و جامع است، «سِتر» و «ساتر» است و از «ثیاب» و «ثوب» در ادله نمیشود محدودیتی استنباط کرد. اینکه ما بگوییم عرفاً بر کلاهگیس عنوان «ساتر» اطلاق نمیشود، محل تردید است. بالاخره کلاهگیس، یک نحوه از پوشش است الا اینکه شما بگویید این پوشش به دلیل ادله دیگر مثلاً بحث «زینت»، منهی عنه است.
ما کلاهگیسهایی داریم که لازم نیست لزوماً فرد را زیبا کند و صرفاً میخواهد موی اصلی هنرپیشه را بپوشاند. این تعبیر که از مجموع ادله اینطور برداشت میشود که اعضای لازم السِتر را بهوسیله چیزی بپوشانند که خودِ آن وسیله، همان عضوِ لازم الستر را به شکل دیگری به نمایش میگذارد، خصوصاً در تصویر، محل بحث است.
درهرصورت، آنچه به نظر میآید این است که در بحث لباس و پوشش زنان، عنوان «ستر» مطرح است و کلاهگیس هم میتواند «ستر» باشد الا اینکه زینت باشد که نباید آشکار شود که آن بحث دیگری است.
روایتی از محمد بن سنان وجود دارد که در بحثهای پوشش و نگاه، خیلی به کار میآید. این روایت، تعلیل دارد: «حُرِمَ النَّظَر الی شُعور النساء … لِما فیه من تهییج الرجال …». این روایت، مقداری بحثهای سندی دارد. این روایت را شیخ صدوق نقل کرده است. درباره «محمد ابن سنان» اختلافنظر وجود دارد. شیخ مفید، ابنبابویه، علی ابن ابراهیم، علامه حلی، ابن شعبه و سید ابن طاووس قائل به وثاقت او هستند. نجاشی، کشی و شیخ طوسی ایشان را ضعیف و اهل غلو دانستهاند و نقلهایی هست که ایشان در زمان امام رضا (علیهالسلام) ظاهراً در پذیرش امام، مشکل عقیدتی داشته است. بعضیها گفتهاند که به روایتهایی که تنها محمد ابن سنان ناقل آنها باشد نمیشود اعتماد کرد. این اختلافات باید حلوفصل شود و نیاز به بحث رجالی دارد.
ملاحظه سوم: در باب آیه «لایُبدینَ زینَتَهُنّ» که در تدریجی بودن آیات سَتر و پوشش زنان، این آیه ظاهراً آیه آخر است. در اینجا به نظر بنده باید بیشتر روی بحث زینت تأمل کرد. درباره زینت، اینکه گفته شده است که نظر فقها درباره بدن، مورد تسالم است اما درباره زیورآلات مورد تسالم نیست، در بحثهای لغوی دو معنا برای «زینت» آورده شده است:
یک: به معنای «اسم معنی» و تعبیر زینتِ ذاتی را برای آن به کار بردهاند که در این صورت به معنای «زیبایی» است.
دو: به معنای «اسم ذات» که «ما یتزیّن به» است که در این صورت به معنای «زیورآلات» است.
در استعمالهای شارع، ذیل همین آیه روایت صحیحه داریم که حضرت میفرمایند: «الکُحل و الخاتَم». زراره از امام صادق (علیهالسلام) ذیل «الّا ما ظَهَر منها» نقل میکند که حضرت میفرماید: «الزّینَه الظّاهره، الکُحل و الخاتَم».
ملاحظه چهارم: ما اگر میخواهیم بحث «گریم» را مطرح کنیم، واقعاً «زینت» با «گریم» چه تفاوتی دارد؟ یکوقت میگوییم این بازیگر «گریم» کرده است و یکوقت هست که در عالم خارج میگوییم این «زینت» است، این خانم خودش را آراسته است. در هنرهای نمایشی، در تئاتر، ازآنجاییکه بازیگر در روی صحنه حضور دارد، در اینجا این جهان، جهان مصنوع و مفروض و هنری است. ما از کجا بگوییم آن چیزی که در باب آشکار کردن زینت گفته شده، حکمی که درباره حرمت آشکار کردن زینت هست، در اینجا هم هست؟
مرحوم خویی در باب «ستر زن مسلمه» میگوید از باب «شرافت» است؛ برای اینکه شرافت زن مسلمان در جامعه حفظ شود. حالا اگر یک زن در یک نمایش تئاتر دارد یک نقش را بازی میکند، آیا شرافت او از بین رفته است یا نه؟ جای بحث دارد. منظور مرحوم خویی از «شرافت» چیست؟
جدای از بحثِ هنر بودن، به نظر میآید که موضوع «تصویر» به بحث بیشتری نیاز دارد. اگر زن در جهان خارج، خودش را «زینت» میکند برای اینکه خودش را در جامعه عرضه کند و این عرضه، موانع و احکامی دارد، در جهانِ داستان و فیلم و تئاتر اینجور نیست. او میخواهد فیلم بازی کند که این کار را کرده است و نمیخواهد خودش را در جامعه، عرضه کند.
آیا احکام پوشش و نگاه در جهان خارج با جهان داستان و فیلم و تصویر، یکسان است یا خیر؟ این نیاز به بحث دارد. مثلاً در «دروغ» و «تهمت» «فحاشی» در داستان، میگویند حکم دروغ و تهمت و فحاشی را ندارد. آیا درباره تئاتر و فیلم میتوانیم بگوییم چون تصویر و جهانِ ساختگی است و فرد دارد نقش بازی میکند پس اشکالی ندارد یا نه ادله پوشش و آشکار نکردن زینت، این خانم را هم شامل میشود؟ باید درباره این مسئله تأمل کرد. ممکن است گفته شود که در تئاتر و فیلم، زن گریم میکند تا یک نقش را بازی کند و با زینتی که یک زن در بیرون از فضای تئاتر و فیلم با یک هدف دیگر انجام میدهد، دو مقوله است. تفاوت «گریم» و «زینت» در کجاست و آیا ادله «زینت» قابل سرایت به «گریم» هست یا نه؟
ملاحظه پنجم: در بحث تزاحم، این بحث از اساس که ما بگوییم تزاحم واقعی وجود دارد؛ یعنی ما میخواهیم از این هنر و رسانه استفاده کنیم و میتوانیم عقلاً و شرعاً دلایلی بیاوریم که مُستَحسَن و خوب است. این استفاده متوقف بر این است که این زن با این وضعیت باشد، یک حکم نهی هم داریم؛ پس ما اینجا در مقام عمل، تزاحم داریم. آقای عشایری در مقالهشان نوشتهاند که تزاحم در آنجایی است که بدیل وجود نداشته باشد و امر دایر مدار بین دو مورد باشد.
ملاحظه ششم: من درباره اشتراک حکم تصویر با عین خارجی، در کتاب «فقه نگاه و رسانههای تصویری» بحث کردهام و آن مقداری که ادله را دیدهام، به نظرم آمد که یکسان است. یکی از ادلهای که در این بحث خیلی به کار میآید، روایت محمد ابن سنان است.
پس از نقدهای حجتالاسلاموالمسلمین سید حمید میر خندان، ناقد دوم حجتالاسلاموالمسلمین مجتبی الهی خراسانی (عضو هیئتعلمی مرکز تخصصی آخوند خراسانی) به ارائه مطالبش در ضمن نکات زیر پرداخت:
بنده مطالبی را بهصورت فشرده تقدیم میکنم:
مطلب اول: بحثهای مربوط به «فقه هنر و رسانه» ازآنجاکه برای حل مسائلی ضرورت پیدا کرده است، پیشنهاد بنده این است که شبیه آنچه آقای عشایری تلاش کردهاند، معطوف به مسائل واقعی باشد. آقای عشایری تلاش کردهاند موضوعی را که در دو سه سال اخیر مقداری التهاب آفرین شده است را بازبینی کنند و درواقع در حوزهٔ ادله فقهی، تجدید نظری کنند و ببینند آیا نتیجه متفاوتی حاصل میشود یا نه و این تلاش، ازاینجهت، بسیار ارزنده است.
درعینحال، بنده پیشنهاد میکنم که شاید بهتر میبود که موضوع را آن مقصودی قرار بدهند که به آن جهت، کلاهگیس استفاده میشود؛ یعنی ما یک مشکل و مسئله به نام «به نمایش درآوردن زن بدون حجاب شرعی» داریم. به نظر بنده، این بهاندازه کافی پردازش نشده است. ممکن است بگویید این خیلی مسئلهای نیست. بله از نگاه بنده و شما که کار هنری در حوزه هنرهای نمایشی نداریم، مسئلهای نیست اما اگر بدانیم در حوزه هنرهای نمایشی بهخصوص تئاتر، مهمترین متنهای نمایشی متنهایی هستند که برای سبک زندگی اسلامی نوشته نشده است؛ بنابراین معنای این عدم امکان، این است که شما باید همه آن متنها را کنار بگذارید.
مطلب دوم: تصویری که ما در مجموعهٔ فیلمهای سینمایی و سریالها ارائه دادهایم که زن مسلمان در درون خانه حتی در اتاقخواب هم با چادر یا با مقنعه و مانتو هست، علاوه بر ایجاد سوءتفاهمهای گسترده در بین مخاطبان غیرمسلمان، یک نوع القاء غلط هم میان نسل سینمازده ی مسلمان ایجاد میکند که حجاب را بهعنوان پوششِ بیرون از خانه تلقی میکنند و متوجهِ این نیستند که حجاب در برخورد با نامحرم است، نه لباس محیط رسمی؛ بنابراین در برخورد با نامحرم حتی اگر راننده، باغبان یا اعضای فامیل در منزل باشند، باید حجاب را رعایت کرد.
بنابراین این واقعاً یک مسئله است؛ مسئلهٔ کیفیت ارائهٔ یک زن بدون حجاب در هنرهای نمایشی، یک معضل است که باید برای آن، تدبیری اندیشیده شود. یکی از این تدبیرها استفاده از کلاهگیس است که در مقاله آقای عشایری، موردتوجه قرار گرفته است.
مطلب سوم: در حوزه رویکرد فقهی، مقاله آقای عشایری تحلیل فقهی – تاریخی محسوب میشود و از رویکرد مقارن بهرهمند نیست. نمیخواهم بگویم که فقه غیر امامیه قدرتهای زیادی دارد و یافتههای آنها ممکن است موجب شود در استنباط ما تجدیدنظری اتفاق بیافتد. درهرصورت، رشتهٔ فقه یکرشتهٔ علمی است و فقه پژوهان شامل همه کسانی میشود که در چارچوبه ی فقه به تحقیق و بحث فقهی مشغول باشند. بنده اثری از منابع فقهی غیر امامیه در تحلیل آقای عشایری نیافتم و شایسته بود که این اتفاق میافتاد.
مطلب چهارم: درباره سیر بحث و مفاهیم بنیادین آن است. صرفنظر از ساختار متعارف مقالات (پیشینه و نتیجه و …) عمده بحث این است که یک حکم اولیه بهعنوان تیتر اول مشخص شده است که بهعنوان اصل و ادله وجوب ستر بیان شده است. یک تزاحم هم در آخر مقاله بیان شده است. اصل اولیه با عنوان «ستر» بیان شده است و بعد، روایات خاص آورده شده و به آنها پرداخته شده است. بعد به «ستر زینت» و بعد به «حرمت تبرج» و ادله وجوب ستر زینت و بعد، حرمت ایجاد طمع جنسی در مردان بیماردل پرداخته شده است. اینها عناوین اولیه است.
من به لحاظ فقهی تحسین میکنم که آقای عشایری بحث را مترتّبا پیش بردهاند؛ یعنی اول حکم اولیه و بعد، حکم ثانویه را بیان کردهاند. حکم اولیه را هم با عناوین مختلف، بررسی کردهاند؛ ستر بدن، ستر زینت، حرمت تبرج، حرمت ایجاد طمع جنسی در مردان بیماردل. به نظر بنده این ساختار، ساختار خوبی است اما میشد اضافاتی در بحث حکم اولیه و حکم ثانویه داشته باشند:
اضافات حکم اولیه: «ایقاع در فتنه» از عناوینی است که درباره آن زیاد بحث شده است. این عنوان، موضوع بعضی از فتواها است. در فتواهای احتیاط واجبِ وجوب ستر صورت حتی در فتواهای کسانی که ستر وجه و کفین را واجب نمیدانند، قید آن این است که اگر خوفِ به گناه افتادنِ دیگران باشد یا اگر بهگونهای زیبا باشد که عرفاً مردان را در معرض گناه خواهد انداخت، احتیاط واجب در ستر صورت است.
عناوین «خدعه» و «تدلیس» را هم میتوان مطرح کرد. عنوان «خدعه» در مورد بازیگرانی که بیننده نمیفهمد که این کلاهگیس است، میتواند مطرح باشد. در خیلی از فیلمها این اتفاق افتاده است.
اضافات حکم ثانویه: توقع بود که آقای عشایری بهجای «تزاحم»، بحث دیگری را مطرح میکردند مثل «ضرورت»، «اضطرار»، «حکم حکومتی». نقش «تزاحم های امتثالی» در این بحث، خیلی ضعیف است و در اینجا بیشتر بحث «تزاحم های ملاکی» است؛ چون به لحاظ امتثال، رفع تزاحم خیلی مشکل نیست؛ چون همهٔ اینها غالباً محدوده دارند.
نسبت به ساختار پژوهشی، تصور بنده این است که بحث از مفاهیم بنیادین، کم شده است؛ عنوان اولیه، عنوان ثانویه، حکم اولیه، صورت مسئله، مفهوم کلاهگیس و چیستی آن، نیاز به تبیین بیشتری داشت.
به لحاظ پژوهشی جا داشت که یک جاهایی تأسیس اصل، صورت بگیرد. تأسیس اصل به این معنا که اگر بحث به نتیجه نرسید، اصل اوّلی چه اقتضایی دارد؟ تصور بنده این است که نقش اصل اوّلی در مقاله ضعیف است. به همین جهت، درنتیجهگیری هم مشکل پیشآمده است.
در مقاله، نتیجهگیری واضحی وجود ندارد؛ در بحث فقه هنر نمیشود بحث را با تقلید پیش برد. اصل اوّلی و ثانوی، خیلی واضح درنتیجهگیری منعکس میشود. اصل اوّلی، غیر از حکم اوّلی است. علت عدم انعکاس بحث آقای عشایری درنتیجه این است که مسئله و ادبیات تحقیق بهاندازه کافی تبیین نشده است. منظورم از ادبیات تحقیق لزوماً مفاهیم نیست؛ چارچوب و مبانی نظری را هم شامل میشود.
پس از پایان نقدهای ناقدان، آقای عشایری به پاسخ نقدهایی که بیان شد پرداخت و گفت:
بنده چند نکته را عرض میکنم:
نکته اول: بنده واقعاً به مقایسه جهان واقع و جهان مفروض، التفات نداشتم.
نکته دوم: درباره اینکه کلاهگیس را مصداق «ساتر» میتوانم بدانم یا نه واقعش این است که تصورم همین است که بیان کردم اما آن را مجدداً مورد تأمل قرار میدهم و اگر بتوانم به یک برداشت متفاوت نسبت به آنچه تا اینجا به آن رسیدهام برسم، از آن برداشت استفاده خواهم کرد. هم به لحاظ انعقادِ اطلاق و هم به لحاظ اغراض شارع از تشریع حکم حجاب و عفاف تا الان برای بنده قابلقبول نبود ولی تأمل شما را مورد دقت قرار میدهم.
نکته سوم: قصد کاربران کلاهگیس و دیگر ابزارهای گریم در هنرهای نمایشیِ زنده یا هنرِ تصویر، تزیُّن به زینت نیست و این واقعاً دقت خیلی خوبی است که فرمودید. ابهامی که در ذهن بنده وجود دارد این است که آیا در این دست موارد، عرف برای اینکه قضاوت کند که چیزی زینت است یا نه قصدِ کاربرِ آن ابزار را مورد دقت و توجه قرار میدهد یا نه؟ نظر بنده این است که قضاوت عرف، تابع قصد کاربر زیورآلات نیست.
نکته چهارم: درباره زینت و آن روایتی که فرمودید، این تعیینکننده است که در ذیل روایت اظهار زینت، روایتِ کُحل و خاتَم وجود دارد. این نکته که بیان شد، نکته خوبی بود.
نکته پنجم: درباره نکاتی که استاد الهی فرمودند، یکی از نکات این بود که مقاله چقدر توانسته است مسئله را حل کند و پیشنهاد بدهد؟ به نظر بنده نمیآمد بهعنوان اینکه من دارم این مقاله را مینویسم که بگویم حکم شرعی استفاده از کلاهگیس چیست، لزوماً باید راهحل را هم بگویم. اگر طرح مسئله توسط بنده، ناظر به این میبود، شاید بهجا بود. اگر بهجا بود، به نظرم میآید که من در حدِ سویهٔ فقهیِ این پژوهش، در حد قابل قبولی به راهحل نزدیک شدهام. در حقیقت، من توانستهام با احصاء سلبی و ایجابیِ همهٔ موانع، بگویم موانع اینها است؛ یعنی وقتی گفتم موانع، اینها است و غیر از اینها موانعی وجود ندارد، از این به بعد میتواند بینِ مطالعهٔ مشترکی توسط بنده و فردی که این تخصص یا خلاقیت را دارد، یک کار بینرشتهای انجام بشود.
من اگر موانع و محدودیتهای سینمای دینی را نشان دادم، از لابهلای این موانع و محدودیتها باید به آن فردی که کارش خلاقیت هنری، ابتکار در گریم و طراحی لباس است کمک کرد تا با هم به یک راهحل ملموس برسیم.
نکته ششم: درباره نگاه مقارن در فقه، بنده آنجایی که بعُد مسئله، اقتضای نگاه مقارن را داشته باشد، بهطرف آن میروم وگرنه نمیروم. درباره این نکته که فرمودید ما به توحیدِ فتوا برسیم و هنرپیشههای مسلمانِ غیر امامیه در جهان اسلام وجود دارند و مشغول فعالیت سینمایی هستند، این نکتهای بود که یک اقتضای جدید برای من به وجود میآورد. برداشت بنده این بود که نگاه مقارن در حل مسئله ضرورتی ندارد. به همین خاطر بهطرف آن نرفته بودم.
نکته هفتم: بعضی از نکاتی که فرمودید میشد در حکم اولیه اضافه کرد مثل «اغواء»، بحث طولانی ندارد و بعید میدانم حجم مسئله را آنقدر زیادی فَربه کند و امکان اضافه کردن آن وجود دارد. بحث «حکم حکومتی» را هم میشود به مبحث حکم ثانوی اضافه کرد.
نکته هشتم: درباره ساختار پژوهش، به نظرم میآید که اگر بعضی از مطالب را هم در بُعد مسألِگی مسئله و هم در بعضی از مفاهیم توضیح داده بودم، شاید نتیجهگیری سهلتر و ملموستر میشد.