سفرنامه همسفر ماه
(1)
نه مثل پرنده
از آسمانی که پاسبان ندارد
نه مثل نسیم
تن ساییده به سیمهای خاردار
مثل یک آدم
دو ساعت در صف میایستم
پاسپورتم مهر میخورد
و از مرز میگذرم
از آنچه هوا و زمین را تقسیم میکند
از آنچه آب و باد و خاک را
از آنچه چگونه به دنیا آمدن
و چگونه مردن را
(2)
اینجا ماه پشت ابر است
صدای جنگجویان سلطان محمود را باد برده است
صدای زمزمههای سنایی را هم
حالا
غزنین باشکوه باستان
شهری کوچک
بر دامنه کوهی لم داده
و خستگی تاریخ را
به در میکند
شب
تاریک و سنگین
بر روی درختان پهن شده است
و موتر آنقدر با سرعت میگذرد
که مجال نمییابم
فردوسی را که افسرده و مغموم
از شهر برمیگردد
ببینم
(3)
سلام بر تو
ای ماه
تو نه ماه تهرانی
نه ماه لندن و پاریس
نه ماه صحاری اعراب
تو ماه کابلی
که با زیبایی افسانهگونت
پشت کلکین نشستهای
و با من چای سبز مینوشی
گیسوانت
افشان
افشان
افشان
از کوه آسمایی
تا میدان هوایی
نقره بر خاک ریخته است
تو ماه کابلی
که حالا برقع از سر بر داشتهای
و بیهیچ هراسی از شکنجه شدن
با من حرف میزنی
(4)
دست بر رگرگ سنگ
که غبار این همه سالش پوشانده
میکشم
و نرمی دستان تو را احساس میکنم
مادر سلام!
دسته گلی به همراه ندارم
تنها پروانههای پایین تپه را
صدا کردهام که بیایند
مادر سلام!
هوای این کوهستان
تو هستی
بادی که بر این تپه میدود
آفتابی که بر این تپه مینشیند
مادر سلام!
چه خوب شد آمدم
دلم تنگ شده بود
*سید محمد ضیاء قاسمی یکی از شاخصترین چهرههای نسل دوم شاعران افغان ساکن ایران بوده است. او در سال 1364 در ده سالگی به ایران مهاجرت کرد. از سالهای نوجوانی با غزلهای درخشانی مثل “در جنون کوچههای تقدیرم، میروم چوبه دار بر شانه ” توانست خود را به عنوان یکی از استعدادهای جدی غزل آن سالها مطرح کند. بعدها شعر سپید را نیز در کنار غزل ادامه داد و در آن هم به همان اندازه موفق بود. از او در سالهای اقامتش در ایران دو مجموعه شعر “گزیده ادبیات معاصر نیستان مجموعه 130″ و “باغهای معلق انگور” (انتشارات سوره مهر) منتشر شده است.
هفته گذشته مراسم خداحافظی سید ضیاء در حوزه هنری برگزار شد و او برای همیشه از دوستان ایرانیاش خداحافظی کرد تا به افغانستان برود. برای او و همسر شاعرش “محبوبه ابراهیمی” آرزوی موفقیت میکنیم.
این چهار شعر از سری شعرهای سپید به هم پیوسته “سفرنامه همسفر ماه” انتخاب شدهاند که حاصل سفر سید ضیاء به افغانستان در سال 81 است.