پنج شعر
1-
دودکشها
افکار سیاهی دارند
نفس تفنگها
از جای گرم برمیخیزد
2-
ما با آینهها دوئل میکنیم
با هفتتیرهای خالی
آینهها با ما دوئل میکنند
با هفتتیرهای پر
3-
ما جلوی سینما
سیگار میفروشیم
آنها فکر میکنند
فقط باید
فندکشان را از جیب در آورند
مثل آرتیستها
4-
آنها هنوز فکر میکنند
باید زودتر هفتتیر میکشیدند
آنها هنوز فکر میکنند مردهاند
5-
بارش را
برشانههای تریلی
گذاشته است
جنگلی
که بر صندلی چوبی
آرمیده است
خواب فرشها تعبیر نمیشود
از سمت دیگری جارو کن