مجموعه حاضر که با نام […] مزیّن شده است، حاصل فیوضات قرآنی و الهامات الهی است.
مبادا تصور کنید که این جمله قصد تمسخر شعرهایی را که در ادامه میآید دارد. مگر اینکه خود شاعر چنین قصدی داشته باشد. چون خودش این جمله قشنگ را انداخته است پشت جلد کتابش. البته خیلی سخت است که آدم راجع به اشعاری که حاصل فیوضات قرآنی و الهامات الهی است حرف بزند. اما ما اصولاً مرد کارهای سخت هستیم. از این مجموعه که حاصل همان است که گفتیم (یعنی خودش گفت)، یک نمونه شعر! انتخاب میکنیم و به توضیح آن مینشینیم (چهارزانو).
این
مجموعه را
مینویسند
داداشم
ثانیههای
دارم
میالتهابمِ
فکرم
فکرش
به مرزِ
آنسوی
امشب
خرابم
خراب
نگارهیِ
نگارشم را خواهش میکنم!؟
کمتر پشتک واروی
من قرار دهید:
به صمیمیت شما قسم
فردا برایتان
ارمغان آوردهام
این دلِ
افسردهیِ…
شما
که مهلتم نمیدهید…
پیش از اینکه حرفی بزنیم باید این نکته را خاطرنشان کنیم که درک این گونه اشعار با سادهانگاری میسر نیست، تنها خواننده حرفهای و علاقمند است که میتواند این نوع شعر را درک کند و از آن لذت ببرد. پس اگر شما حرفهای و علاقهمند نیستید و تنها دنبال بهانه میگردید، ادامه این مطلب را نخوانید و بروید دنبال زندگیتان.
خوب، حالا که تنها خوانندگان حرفهای و علاقهمند ماندهاند میتوانیم حرفمان را شروع کنیم.
این شعر با یک سفید سرایی آغاز میشود. ببینید:
این
مجموعه را
مینویسند
داداشم
شاعر در اینجا یک جهان انتزاعی را که برگرفته از الهامات الهی است تصویر میکند. شاعر هنوز شعر اولش را تمام نکرده اما با استفاده از قوه خیال مجموعه شعرش را پیش چشم میآورد. مجموعه شعری که قرار است در 5000 نسخه چاپ شود و به دست مخاطب حرفهای و علاقهمند برسد. حرکت در زمان و مکان به حرکت در شخصیت منجر میشود و شاعر به داداشش تبدیل میشود. این که داداش شاعر از او بزرگتر است یا کوچکتر ربطی به ساختار شعر ندارد و لذا ما هم با آن کاری نداریم. در ادامه شاعر با ادامه دادن تکنیک حرکت طولی در زمان، کیفیتی منحصر به فرد از تکاپوی درونی زمان را در نسبت با تغییرات دینامیک ارائه میدهد:
ثانیههای
دارم
میالتهابمِ
فکرم
فکرش
به مرزِ
آنسوی
امشب
خرابم
خراب
خرابی در نسبت با آبادانی است که معنا میکند. و این سفیدنویسی که مستلزم سفیدخوانی از سوی خواننده است، خرابی را صفتی نسبی تعریف میکند که بدون درک نسبتهای ذاتی اشیا درک آن برای مخاطب میسر نیست. در این زمینه به مثالی توجه کنید:
زلزله ویرانهای را خراب کرد.
آیا یک بنای ویران میتواند دوباره خراب شود؟ این دوبارهکاری نیست که یک بنای ویران را خراب کنیم؟ جواب این است که ویرانی امری نسبی است که در قیاس با موارد دیگر معنا مییابد. ممکن است یک بنا صرفاً کلنگی باشد، اما همان بنا مورد علاقه یک فرد بساز و بفروش قرار میگیرد، چون مبانی زیباییشناسی او با یک شاعر تفاوت میکند.
نگارهیِ
نگارشم را خواهش میکنم!؟
کمتر پشتک واروی
من قرار دهید:
به صمیمیت شما قسم
فردا برایتان
ارمغان آوردهام
این که کسی نگارهی نگارشش را خواهش کند یا نکند امری است که به گونهی هستی شناختی او مربوط میشود. مثلاً اگزیستانسیالیستهای خداباور نظیر اشپانشیبل همواره معتقد بودند که انسان باید نگارهی نگارشش را خواهش کند، اما پوزیتیویستها به خلاف این امر باور داشتند. شاعر تا اینجای شعر موضعی در قبال این اختلاف فلسفی اتخاذ نمیکند، اما آنجا که این موضوع بغرنج را در نسبت با پشتک واروی خود بیان میکند نظری تازه در این باب طرح میکند، چرا که هیچیک از فلاسفهی تاریخ موضوع نگارهی نگارش را در متن و بطن پشتک وارو ملاحظه نکرده بودند. و درست همین جاست که اهمیت الهامات الهی روشن می-شود. به راستی اگر نبود الهامات الهی چه کسی میتوانست ارتباط میان نگارهی نگارش و پشتک وارو را درک کند؟ و تازه ماجرا آنگاه شگفتانگیز میشود که شاعر نوید میدهد که فردایی را برای مخاطب ارمغان میآورد. و این اشاره به همان انتظار آمادهگر است که هایدگر طرح کرده است. با این تفاوت که با آن خیلی فرق دارد.
این دلِ
افسردهیِ…
شما
که مهلتم نمیدهید…
پایان ناتمام این شعر نیز خود دارای معانی عمدهای است که کسی نمیتواند دربارهی آن صحبت کند.