داستانکی از «دیوید فاستر والاس»

ترجمه‌ای برای شیدا محمدی و شعرهایش

دیوید فاستر والاس (۲۱ فوریه ۱۹۶۲ – ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۸) نویسنده‌ی رمان و داستان‌های کوتاه آمریکایی در دانشگاه پومونا در کلارمونت، کالیفرنیا درس می‌داد. بیشترین شهرت والاس به خاطر رمان شوخی بی‌پایان (۱۹۹۶) بود که در سال ۲۰۰۶ توسط مجله‌ی تایم به عنوان یکی از «۱۰۰ رمان برتر انگلیسی‌زبان از سال ۱۹۲۳ تاکنون» معرفی شد. والاس در دوازده سپتامبر خود را حلق‌آویز کرد. تعدادی از آثار والاس به همین قلم و یکی از داستان‌های او با ترجمه‌ی لیلا نصیری‌ها منتشر شده است.

***

وقتی آن‌ها را به هم معرفی کردند، مرد به امید این‌که خودش را تو دل جا کند، خوشمزگی کرد. زن قاه‌قاه خندید به امید آن‌که دوستش بدارند. بعد هر کدام با ماشین خودشان رفتند، جلوشان را نگاه می‌کردند و اخمی به چهره داشتند. مردی که آن‌ها را با هم آشنا کرده بود، هیچ‌کدام را دوست نداشت اما طوری رفتار می‌کرد که انگار دارد. نگران بود که روابط خوبش با دیگران را همیشه حفظ کند. کسی نمی‌دانست، حالا البته یک نفر می‌دانست.

***

A Radically Condensed History of Postindustrial Life
By David Foster Wallace

When they were introduced, he made a witticism, hoping to be liked. She laughed very hard, hoping to be liked. Then each drove home alone, staring straight ahead, with the very same twist to their faces.
The man who’d introduced them didn’t much like either of them, though he acted as if he did, anxious as he was to preserve good relations at all times. One never knew, after all, now did one.

Ploughshares, Spring 1998, The Literary Journal at Emerson College

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده + 17 =