بررسی جامعهی توتالیتار در رمان 1984، نوشتهی جورج اورول
پیامدهای اجتماعی و سیاسی انقلاب روسیه بر نوشتههای نویسندگان جهان تأثیری عمیق گذاشت. از پرآوازهترین این نویسندگان جورج اورول است. او در رمان «قلعهی حیوانات» روند انقلاب کمونیستی که به دیکتاتوری پرولتاریا میانجامد را در قالب داستان بیان میکند. داستان قلعهی حیوانات نهتنها داستان بلکه مستندی از پیامدهای انقلاب کمونیستی بهویژه در روسیه است.
رمان قلعهی حیوانات مسیر انقلابهای قرن بیستم را از آغاز تا استقرار بیان میکند و رمان «۱۹۸۴» شرایط استحکام آن نوع انقلابها و پیامدهای بعدی را که گسترش توتالیتاریسم است، نشان میدهد.
اورول بهعنوان نویسندهای متعهد رمان ۱۹۸۴ را که نمایانگر اعتراض و مخالفت او با دیکتاتوری و توتالیتاریسم بود نوشت. او ضد یوتوپیایش را که اینبار برخلاف یوتوپیای سنتی بر نفرت همهگیر، سوءظن و ترس و وحشت استوار است به استناد از حکومت توتالیتر در دوران لنین و استالین نوشت.
توتالیتاریسم
اصطلاح توتالیتر توسط جیووانی جنتیله، فیلسوف ایتالیایی ابداع گردید و مورد توجه موسولینی دیکتاتور رژیم فاشیستی ایتالیا واقع گردید و توسط او برای توصیف رژیم خودش به کار برده شد. از آن پس این اصطلاح معنی تحقیرآمیزی یافت و برای مشخص کردن رژیمهای فاشیستی آلمان و ایتالیا طی جنگ جهانی دوم به کار برده شد و بعدها در مورد رژیمهای کمونیستی پیشین در اروپای شرقی، چین و حتی در ارتباط با دولتهای سنتی نیز به کار رفت. توتالیتاریسم دنبالهی سنت مطلقگرایی است که با کوشش برای کنترل هر چیزی در جامعه، مطلقگرایی را به حداکثر میرساند. اما تفاوت اساسی توتالیتاریسم با شکلهای استبدادی دیگر مانند جباریت، مطلقگرایی و دیکتاتوری در این است که آنها اطاعت میطلبند، اما نمیکوشند فراگیر باشند و جامعه را در تمامیت آن از نو شکل بدهند. اما توتالیتاریسم نهتنها اطاعت، بلکه اعتقاد را میطلبد.(۱)
پیشینهی توتالیتاریسم
توتالیتاریسم زاییدهی دیکتاتوری در دوران معاصر است. دیکتاتوری در شهر دولتهای یونان باستان و در روم وجود داشت. در یونان اقتدار مطلق و نامحدودی به یک فرد داده میشد تا دولت را از بحران نجات دهد.
در سدهی بیستم بهویژه پس از جنگ جهانی اول دیکتاتوری گسترش بسیاری یافت. در ترکیه کمال آتاتورک، در ایران رضاشاه، در اسپانیا و چند کشور اروپای شرقی دیکتاتوریهای دولتی پدید آمدند و در روسیه نیز دیکتاتوری پرولتاریا در ۱۹۱۷ برقرار شد.
در سدهی بیستم سه نوع دیکتاتوری شیوع یافت:
۱- دیکتاتوری فاشیستی آلمان، ایتالیا، اسپانیا و پرتغال
۲- دیکتاتوری نظامی در برخی کشورهای آسیایی، آفریقا و امریکای شمالی
۳- دیکتاتوری حزبی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و جمهوری خلق چین
از عمدهترین دیکتاتوریهای جدید برقراری حکومت توتالیتر است. در توتالیتاریسم مانند دیکتاتوری یونان باستان میان دولت و جامعه تفاوتی شناخته نمیشود. همه چیز در داخل دولت است و هیچ چیز فراتر از آن نیست.(۲)
نظریهپردازان توتالیتاریسم
هانا آرنت
یکی از نظریهپردازان در حوزهی نقد توتالیتاریسم است. مهمترین اثر او با نام «عنصرها و خاستگاههای حاکمیت تامگرا» ماهیت چنین حکومتهایی را بررسی میکند. به نظر او ترور کامل، جوهر و ذات حکومت توتالیتر است، نظامهای توتالیتر در تمام جنبههای زندگی عمومی و خصوصی افراد جامعه مداخله میکنند و کنترل سیاسی خود را بر همهی سازمانهای جامعه برقرار میکنند و ویژگی همهی آنها وحشیگری و کشتار زیاد است که توسط دولت انجام میگیرد. دولتهای توتالیتر با از بین بردن تشکلات گروهی و طبقاتی جامعهای مرکب از تودهی بیشکل ایجاد میکنند. جنبش تودهای جای نظام سیاسی را میگیرد. توتالیتاریسم مدعی پیروی از قوانین کلی طبیعت یا تاریخ است. وسیلهی اجرای این قانون کلی حکومت «هراس» است. توتالیتاریسم روابط انسانی را از بین میبرد و میکوشد همهی مردم را در یک موجود خلاصه کند و روابط میان انسانها را ویران سازد.(۳)
کارل. ف. فریدریش
از نظریهپردازان کلاسیک نظریهی توتالیتاریانیسم است که در این زمینه تحقیقاتی اساسی انجام داده، او رژیم توتالیتر را بر حسب چهار ویژگی زیر تعریف کرده است:
۱- ایدئولوژی کلگرا یا همهگیر ۲- حزب واحد که نسبت به این ایدئولوژی متعهد است. ۳- پلیس مخفی که قدرت آن بر پایهی ترور و حشت نهاده شده است. ۴- کنترل انحصاری سازمانهای اقتصادی، رسانههای همگانی توسط دولت.(۴)
بریژنسکی
بریژنسکی، برای ترسیم سیر تاریخی توتالیتاریانیسم تلاش کرد و بر این عقیده بود که بنیادهای نظری توتالیتاریانیسم ریشه در نظریات ماکیاولی، هابز، هگل، مارکس و نیچه دارد. به نظر او نظامهای توتالیتر دارای شش ویژگی اساسی هستند: ۱- ایدئولوژی واحده ۲- سیستم تکحزبی ۳- سیستم امنیتی رعبافکن ۴- انحصار اطلاعاتی و رسانهای ۵- اقتدارگرایی نظامی ۶- اقتصاد جهتدار تمرکزگرا.
جامعهی توتالیتار در رمان «۱۹۸۴»،نوشتهی جورج اورول
حزب و در ورای آن، ایدئولوژی واحد:
رژیمهای توتالیتر منکر حق موجودیت احزاب و گروههای سیاسی رقیب و هرگونه آزادی فردی هستند؛ هیچ نوع تساهل و تسامحی نسبت به حوزههای مستقل زندگی و فرهنگ وجود ندارد. هرچند ممکن است هدف روبنای ایدئولوژیک شکلی معین و والا از آزادی همگانی باشد، نتیجهی واقعی چیزی نیست مگر الغای آزادیهای شخصی و نفی تمام فعالیتهای سیاسی بیرون از نظام دولت، افراد و گروهها در یک نظام بسته و اجباری گرد هم میآیند، نظامی که بر مبنای آن نظم آتی دولت و جامعه تعریف میگردد و عامل پویایی بخش آن حس رسالتی ایدئولوژیک برای یک ملت بزرگتر، یک نژاد برتر و یک طبقهی مسلط است. این امر هماهنگ است با انحصار کامل دولت در دست یک حزب؛ حزب واحدی که نسبت به ایدئولوژی متعهد است و توسط یک فرد دیکتاتور رهبری میشود و تسلط بیش از حد حزب بر زندگی مردم از اصول چنین حکومتی است.
در روسیه پس از انقلاب، شوراها منبع اصلی مشروعیت سیاسی نظام جدید بودند تا اینکه در کنگرهی هشتم حزب در مارس ۱۹۱۹ با تجزیهی حزب از شوراها نقش مسلط به حزب داده شد. بهتدریج فعالیت آزاد شوراها، احزاب و آزادی بیان مطبوعات که از دیدگاههای دوران انقلاب بود، کمرنگ شد. در انتخابات مجلس مؤسسان برخلاف میل لنین بلشویکها * آراء کمی کسب کردند زیرا مردم روستایی و دهقانان نسبت به آنها بیاعتماد بودند. اما لنین بنابراین استدلال که پرولتاریا نمیتواند تابع دهقانان عقبمانده باشد به سرکوب و دستگیری منشویکها و دهقانان انقلابی پرداخت. از سال ۱۹۲۲ گرایش به تمرکز قدرت به دبیرخانه کمیته مرکزی حزب زیر نظر استالین افزایش یافت و استالین بلشویسم را بهصورت ایدئولوژی دولتی مقتدر درآورد. و با گسترش دستگاه حزب و بوروکراسی دولتی نمونهای از حکومت توتالیتار را مستقر گردانید. (۵)
در رمان نیز به مالکیت و نفوذ همهجانبهی حزب در جامعه اشاره میشود:
«به لحاظ جمعی، حزب مالک همه چیز در اقیانوسیه است، چرا که اختیاردار همه چیز است و تولیدات را هر جور که مقتضی بداند مصرف میکند. در سالهای بعد حزب توانست تقریباً بیهیچ مخالفتی به این پایگاه برسد، زیرا کل روند به صورت عملی، جمعی عرضه شده بود.» (ص ۱۹۰)
و اعضاء حزب نیز بیچون و چرا موظف به اطاعت از حزب هستند و با چشمپوشی از عواطف شخصی وفاداریشان را ثابت میکنند.
«از عضو حزب انتظار میرود که هیچگونه عاطفهی شخصی نداشته و دمی از شور و شوق آسوده نباشد… و در برابر قدرت و حکمت حزب خاکسار و متواضع.» (ص ۱۹۵)
و یا در جای دیگر:
«حزب به تو میگفت که واقعیت وجودی چشمها و گوشهایت را منکر شوی. اساسیترین و واپسین فرمانشان همین بود.» (ص ۸۲)
پلیس مخفی بر پایهی ترور و وحشت، تشویق خبرچینی و جاسوسی
یکی دیگر از ویژگیهای اساسی حکومت توتالیتر استفاده از ترور و وحشت است که با شبکهی گستردهای از خبرچینان حمایت میشود و خبرچینی (حتی از درون خانواده) را تشویق میکند جوی از سوءظن و ترس در جامعه بهوجود میآورد. قدرت پلیس بسیار زیاد بوده و اغلب خودسرانه به کار گرفته میشود، به طوری که هیچ کس احساس امنیت نمیکند و عدالت بر حسب وفاداری به ایدئولوژی و مهمتر از همه به رهبر تصور میگردد.(۶)
در رمان ۱۹۸۴ نیز کنترل کوچکترین رفتار آدمها حتی به حالتی مبالغهآمیز، اندیشه و فکرهایی که از سر میگذرانند توسط پلیس به چشم میخورد. همین کنترل همهجانبه به همراه رواج خبرچینی و جاسوسی عدم امنیت را باخود میآورد و این مسئله به کانون خانوادهها نیز کشانده میشود.
«پارسونز به غروری حزنآلود گفت: دختر کوچولویم از سوراخ کلید گوش میداده. حرفهای مرا میشنود و روز بعد کف دست پلیس گشتی میگذارد. برای بچهی هفتساله واقعاً زیرکانه است. کینهای از او به دل ندارم. راستش به وجود او افتخار میکنم. نشان میده که در تربیتش کوتاهی نکردهام.» (ص ۲۱۶)
«در دوردستهای دور، هلیکوپتری تا فاصلهی سقف خانهها فرود آمد، لحظهای به سان کاکل ذرت پرسه زد و دوباره با پروازی پیچان به سرعت برق دور شد. هلیکوپتر پلیس گشتی بود که از پنجره به درون خانهی مردم سرک میکشید. با این حال پلیسهای گشتی مسئلهای نبود. مهم پلیس اندیشه بود.» (ص ۱۸)
و همانطور که بیان شد کنترل و دید همهجانبه چنان همهگیر است که هر کس در هر لحظهای خود را در معرض دید میداند، به همین دلیل دچار چنین توهمی میشود که اندیشههایش نیز کنترل میشود.
«قلم وینستون از روی هوسبازی بر روی کاغذ نرم لغزیده و با حروف درشت و زیبا نوشته بود: مرگ بر ناظر کبیر… نوشتن یا ننوشتن ناظر کبیر توفیری نداشت. ادامهدادن یا ادامه ندادن یادداشت توفیر نداشت. در هر صورت پلیس اندیشه دستگیرش میکرد. او مرتکب جرم اصلی شده بود، جرمی که حاوی دیگر جرمها بود. اگر هم قلم روی کاغذ نبرده بود، باز هم مرتکب آن شده بود. نام آن جرم اندیشه بود.» (ص ۳۱)
«عضو حزب از میلاد تا مرگ زیر نظر پلیس اندیشه زندگی میکند. حتی وقتی هم تنها است نمیتواند از این امر مطمئن باشد. هر جا که باشد، خواب یا بیدار، در حال کار یا استراحت، درحمام یا در رختخواب، میتوانند بدون هشدار جاسوسیاش را بکنند، بیآنکه خودش از این امر بویی ببرد. هیچ یک از اعمال او مهر بیاعتنایی نمیخورد. دوستیهایش، استراحتهایش، رفتار او نسبت به زن و فرزندانش، حالت چهرهاش به هنگام تنهایی، کلماتی که در خواب به زبان میآورد، حتی حرکات چشمگیر اندامش، تماماً زیر ذرهبین جاسوسی قرار میگیرد. نهتنها هرگونه تخلف واقعی، بلکه هرگونه مردمگریزی، ولو به اندازهی سر سوزن، هرگونه تغییر عادت، هرگونه شیوهی رفتار عصبی که نشانی از جدال درونی داشته باشد، از ذرهبین دستگاه جاسوسی پنهان نمیماند. از هیچ سویی آزادی انتخاب ندارد.» (ص ۱۹۴)
بازنویسی تاریخ و گذشته
در روسیه زمان استالین تاریخ به نفع موضع حکومت تغییر مییافت و آن نوعی از تاریخ در اختیار جامعه گذاشه میشد که سازگار با منافع حکومت بود. به همین دلیل اورول با دید طنز گذشته را تغییرپذیر نشان میدهد.
در مران نیز چنین آمده است:
«تغییرپذیری گذشته، اصل مسلم انگساک است. استدلال بر این است که رویدادهای گذشته وجود عینی ندارند، بلکه تنها در اسناد مکتوب و حافظهی انسانها ماندگارند. گذشته چیزی است که اسناد و حافظهها بر آن گواهی میدهند. از آنجا که حزب بر اسناد و نیز ذهن اعضاء تسلط کامل دارد نتیجه این میشود که گذشته همان است که حزب به ادارهی خویش آن را میسازد. این نتیجه نیز عاید میشود که هر چند گذشته تغییرپذیر است هیچگاه در هیچ لحظهی مشخصی تغییر نپذیرفته است؛ زیرا هنگامی که به شکل مورد نیاز بازآفرینی شده باشد، آنگاه این شکل جدید گذشته است و گذشتهای دیگر نمیتوانسته است وجود داشته باشد.» ص ۱۹۶)
و این تغییر هر لحظه و هر زمان اتفاق میافتد.
«وینستون به محض فراغت از اصلاح پیامها، تصحیحات بخوان و بنویس را به نسخههای مورد نظر تایمز سنجاق کرد و آنها را داخل لوله فشار گذاشت. سپس با حرکتی ناخودآگاه پیام اصلی و پیشنویسهای خودش را مچاله کرد و درون خندق خاطره انداخت تا طعمهی شعلهها شوند. از آنچه در ظلمت نه توی لولههای فشار روی میداد، اگر نه به تفصیل که به اجمال چیزهایی میدانست، به محض گردآوری و مونتاژ تصحیحات لازم در شمارههای مورد نظر تایمز آن شمارهها دوباره چاپ میشد و نسخههای اصلی به وادی عدم سپرده میشد و نسخههای تصحیحشده به جای آنها در بایگانی قرار میگرفت. چنین روند مستمر و تغییر نهتنها دربارهی روزنامهها مرعی میشد که در مورد کتابها، نشریات ادواری و جزوهها هم و پوسترها، اعلامیهها، فیلمها، نوارهای صدا، کارتونها، و عکسها نیز هم، هر نوع نوشتجات یا سندی که دلالت سیاسی یا ایدئولوژیکی داشت. روزبهروز و تقریباً دقیقه به دقیقه، گذشته منطبق با کیفیت حال میشد. از این راه هرگونه پیشبینی حزب را با مدرک مستند میشد درست جلوه داد. هرگونه خبر یا اظهار نظری هم که با نیازهای حال در تضاد بود، از لوح هستی پاک میشد و دوباره رقم زده میشد. کار که انجام میگرفت به هیچ راهی نمیشد ثابت کرد که جعل حقیقتی صورت گرفته است.» (ص ۴۹)
انحصار رسانهها و سازمانها و تحمیل اخبار به جامعه
تبلیغات ایدئولوژیکی در حد تلقین و توهمسازی: به کارگیری عنصر تبلیغ و تلقین از دیگر عوامل مؤثر در پابرجایی نظامهای تمامیتخواه است البته این امر مستلزم در اختیار داشتن تمام دستگاههای تبلیغاتی از قبیل رادیو، تلویزیون، روزنامههای سراسری و همچنین نظارت بر نظام آموزشی و تربیتی و نهادهای فرهنگی و هنری و مذهبی است، البته با وجود تمام این امکانات نظامهای توتالیتر از اعمال زور و خشونت چشمپوشی نمیکنند. و ارعاب منتقدان و سرکوب معترضان و نابودی مخالفان از دیگر عواملی است که با این حکومتها همراه است. تحدید شدید مطبوعات، فیلترینگ اینترنت، جمعآوری ماهوارهها همه برای از دست ندادن هژمونی رسانهای و همان تبلیغات مذکور است.
در رمان ۱۹۸۴ نیز واقعیت زندگی نادیده گرفته میشود و اطلاعاتی که حکومت توتالیتر از طریق رسانهها به مردم تزریق میکند واقعیت برشمرده میشود.
«آمار افسانهای همچنان از تله اسکرین بیرون میریخت. در مقام قیاس با سال گذشته غذای بیشتر، لباس بیشتر، خانهی بیشتر، ظروف آشپزی بیشتر، سوخت بیشتر همه چیز بیشتر شده بود الا مرض، جنایت و جنون. سال به سال و دقیقه به دقیقه، هر کس و هر چیز به سرعت مدارج ترقی را میپیمود.» (ص ۶۵)
کنترل و دید همهجانبه
این کنترل و دید همهجانبه ادامهی همان پلیس مخفی و پلیس اندیشه در جامعهی توتالیتر است با این تفاوت که این بار احساس کنترل پررنگتر میشود و هر انسانی مدام دچار این تصور است که در معرض دید و کنترل قرار دارد و باید مطابق قانون مسلم رفتار کند.
«در هر طبقه روبهروی در آسانسور تصویر چهرهای غولآسا بر روی دیوار به آدم زل میزد. از آن تصاویری بود که نگارگریاش چنان ماهرانه است که چشمهای آن، هنگام راه رفتنت دنبالت میکنند. زیر آن نوشته شده بود: ناظر کبیر تو را مینگرد.» (ص ۱۷)
«پشت وینستون، تله اسکرین هنوز شرو ور میبافت. از قطعات آهن میگفت و مازاد بر احتیاج برای برنامهی سهسالهی نهم. تله اسکرین در آن واحد گیرنده و فرستنده بود. هرگونه صدایی را از جانب وینستون، که بلندتر از نجوایی آرام بود، میگرفت. وانگهی مادام که در دایرهی دید صفحه فلزی باقی میماند، هم دیده میشد و هم صدایش شنیده میشد. البته به هیچ وجه نمیتوانستی بفهمی که کدامین لحظه پاییده میشوی… باید با این فرض زندگی میکردی- از روی عادتی که غریزه میشد، اینگونه زندگی میکردی- که صدایت شنیده میشود و هر حرکتی، جز در تاریکی، زیرنظر است.» (ص ۱۸ و ۱۷)
«سکهای بیست و پنج سنتی از جیبش بیرون آورد. روی سکه هم، با حروف ریز و روشن، همان شعارها نقر شده بود. با سر ناظر کبیر بر روی دیگر سکه، حتی روی سکه هم، آن چشمها دنبالت میکردند. روی سکهها، روی تمبرها، روی جلد کتابها، روی پلاکاردها، روی تصاویر و روی بستهبندی سیگارها، همهجا همیشه چشمها مینگرندت و صدا در خود میپیچدت. خواب یا بیدار، به هنگام کار کردن یا خوردن، درون یا بیرون خانه، در حمام یا در تختخواب راه فراری نبود. چیزی از آن تو نبود جز چند سانتیمتر مکعب در درون کاسهی سرت.» (ص ۳۸)
«وینستون لحظهای وسوسه شد که به یکی از مستراحها برود و آن را بخواند. اما خوب میدانست که چنین کاری حماقت محض است. جایی نبود که بتوانی یقین حاصل کنی در آنجا پاییدن تله اسکرینها مداومتر از جای دیگر صورت نمیگیرد.» (ص ۱۰۶)
«وینستون در شگفت شد که آیا جایی در این نزدیکی میکروفونی مخفی کردهاند. خود او و جولیا تنها به نجوای آرام با هم سخن گفته بودند و میکروفون گفتار آنان را ضبط نمیکرد، ولی نوای مرغ توکا را ضبط میکرد. شاید در آن سوی دستگاه، آدمی ریزهاندام و سوسکوار به دقت به آواز مرغ گوش میداد. اما توفان موسیقی آهستهآهسته بر بدن او ریخته میشد و با نور خورشید، که از میان برگها میتراوید به هم میآمیخت.» (ص ۱۲۱)
پینوشت
* بلشویک Bolshevik و منشویک Menshevik جناحهایی از جنبش انقلابی روسیه بودند. بلشویکها، معتقد بودند که طبقهی کارگر باید رهبری انقلاب را به دست گرفته و در اتحاد با دهقانان، دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان را بر پا نماید و میگفتند که حزب باید بدون هیچ سازشی، مخالفت و برخورد شدید انقلابی با نیروهای بورژوایی و لیبرالها داشته باشد.
حال آنکه منشویکها هم که مارکسیست هستند، بر این باور بودند در یک انقلاب بورژوایی در روسیه آنها هم میتوانند بهصورت تاکتیکی در حکومت شرکت کنند تا بهتدریج شرایط عینی برای بهقدرت رسیدن طبقهی پرولتاریا فراهم شود.
۱- صبوری، ص ۲۱۶
۲- عالم، ص ۲۸۴
۳- بشیریه، ص ۱۵۰
۴- صبوری، ص ۲۱۶
۵- بشیریه، ص ۱۵۶
۶- صبوری، ص ۲۱۸
منابع
بشیریه، حسین، انقلاب و بسیج سیاسی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۱
عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، نشر نی، ۱۳۷۳
صبوری، منوچهر، جامعهشناسی سیاسی، انتشارات سخن، ۱۳۸۱
اورول، جورج، ۱۹۸۴، ترجمهی صالح حسینی، انتشارات نیلوفر