استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم، در گفتگوی اختصاصی با فقه هنر:

اینکه غنا لزوم لهوی است را قبول ندارم

 

لید: لفظ غنا در روایات زیاد به کار رفته اما در قرآن به‌جای غنا لفظ «سامدون» ذکر شده که ابن عباس سامد را به معنای مغنّی دانسته است. اجمالاً می‌توان گفت غنا به صدایی نسبتاً بلندی گفته می‌شود که همراه با ترجیع و چرخش در گلو است و حالتی مناسب با حالات طرب را ایجاد می‌کند. اما اینکه لزوماً لهوی هم باشد برای من چندان قابل قبول نیست.

اشاره: اگرچه بیش از ۱۴۰۰ از عمر گفتگوی فقهی پیرامون موسیقی و غنا می‌گذرد؛ اما هنوز هم ابهامات و پرسش‌های زیادی پیرامون آن وجود دارد. آمیختگی غنا با زندگی روزمره مردم، پذیرش حرمت یا مرجوحیت آن را برای ایشان دشوار می‌سازد؛ و این چالش در رابطه با هنرمندان موسیقی بیشتر نیز خود را نشان می‌دهد. آیت‌الله سید احمد مددی، هم فقیه است، هم رجالی و هم برخوردار از اطلاعات تاریخی فراوان. با او پیرامون حرمت غنا گفتگو کردیم. به باور وی، سیره اهل‌بیت (ع) به روشنی حکم به مخالفت ایشان با غنا می‌کند؛ اما این به معنای لهوی بودنِ همه اقسام غنا نیست. او در این گفتگو، مثل همه گفتگوهایش، مطایبات و داستان‌های جذاب و کمتر شنیده شده‌ای را نیز نقل کرد که بر جذابیت سخنانش افزود. مشروح گفتگوی اختصاصی فقه معاصر با این استاد برجسته فقه و اصول حوزه علمیه قم، در پی می‌آید.

 

فقه هنر: تعریف دقیق غنا چیست؟ آیا می‌توان هر آوازی را غنا دانست؟

مددی: تعریف‌های زیادی از غنا صورت گرفته که یکنواخت نیستند. اصولاً مفاهیم عرفی این‌گونه‌اند که تعریفشان خیلی واضح و روشن نیست. لفظ غنا در روایات زیاد به کار رفته اما در قرآن، به‌جای غنا، لفظ «سامدون» ذکر شده است. ابن عباس، سامد را به معنای مغنّی دانسته است. برای اینکه تعریف غناء، در لغت عرب را بیان کنیم بایستی به دو نکته توجه نماییم:

یکی حالات صوت که در آن، سه عنصر ذیل دخیل است: ۱. عنصر نخست این است که در تحقق معنای غنا، بلندی صدا مدّ نظر است. عنصر دوم، آن است که بلندیِ صدا همراه با ترجیع و چرخاندن آن در گلو باشد. و عنصر سوم آن است که صدای دارای ترجیع، به نوعی حالت طرب‌انگیزی نیز منجر شود.

 نکته دوم توجه به حالات محتوا و مضمون کلام است؛ به این معنا که غنا تنها صدای بلندِ چرخیده در گلو و مهیج نیست؛ بلکه به محتوایی که خواننده و صاحب صوت ارائه می‌کند نیز نظر دارد که نباید لهوی و همراه اشعار مضِلّ باشد؛ چنان‌که در صحیح بخاری نقل شده است روزی ابوبکر وارد خانه عایشه شد که پیامبر (ص) نیز آنجا حضور داشت و روز عید هم بود؛ ابوبکر دید که دو کنیز آواز می‌خوانند اما آوازه‌خوان نبودند. عبارت روایت چنین است: «جاریتان تغنّیان و لیستا بمغنیّتین». آوازه‌خوان نبودند، یعنی مطالب لهوی را به زبان نمی‌آورند.

 اجمالاً می‌توان گفت غنا به صدای نسبتاً بلندی گفته می‌شود که همراه با ترجیع و چرخش در گلو است و حالتی مناسب با حالات طرب را ایجاد می‌کند؛ اما اینکه لزوماً لهوی هم باشد برای من چندان قابل قبول نیست. البته مرحوم آیت‌الله خوئی لهوی بودن را نیز در تعریف غنا اخذ کرده است اما به باور اینجانب، قید لهوی بودن در تعریف غنا دخیل نیست.

مشکل عمده‌ای که در مورد تعریف مفاهیم عرفی داریم چنان‌که قبلاً اشاره شد، خصوصاً در مورد اصطلاحات و مفاهیم زبان عربی اعم از اشعار، متون ادبی، روایات و غیره، این است که همگی بلااستثنا ابهام دارند و حدود و ثغور آنها روشن نیستند؛ بلکه تابع سلیقه‌های افراد در دوره‌های مختلف نیز هستند؛ لذا به طور متعارف موارد مشکوک را باید به اصول عملی ارجاع داد؛ چون اصول لفظی نداریم؛ بنابراین قدرمتیقن همان است که عرض کردم که «مدّ الصوت و رفع الصوت همراه با ایجاد طرب» شرط است.

در متون تاریخی، شواهد کافی برای این مقدار وجود دارد؛ چنان‌که در مورد عمر آمده است که «فرفع صوته و یغنّی». عرب به بلند کردن صدا به یک نحو خاصی، غنا می‌گفته است. در منابع هست که افرادی از حبشه که احتمالاً ساحل غربی دریای سرخ واقع در شرق آفریقا است می‌آمدند و به رقاصی می‌پرداختند. در قرآن کریم از این کار تعبیر به لهو شده است: «و إذا رأوا تجارة أو لَهْوًا»(جمعه/۱۱). صحبت من فقط تعریف این کلمه در لغت نیست؛ بلکه معنای عرفی و قرآنی و روایی آن را نیز مدنظر دارم.

عرف، گاهی هم به‌خاطر مضامین لهویه‌ای که داشته، به آن صدا، غنا می‌گفته است؛ اما اطلاق غنا غالباً به‌خاطر وجود کیفیتی برای خودِ صدا است و اینکه حتماً باید مناسب مجلس لهو باشد ثابت نیست. صدق غنا بر مجرد اینکه صدا را در دهان بچرخاند که اصطلاحاً چهچهه می‌گویند نیز روشن نیست. مقدار مسلم از غنا، این است که صدا را به‌گونه‌ای بلند که همراه با چرخش باشد، از گلو خارج کند؛ چون در میان عرب، بیشتر غنای صوتی مطرح بود. غنایی که امروزه به آن موسیقی می‌گوییم از یونان وارد شده و در ابتدا بین عرب نبود. از زمان امام مجتبی (ع) به بعد است که مدینه مرکز غنا می‌شود. در زمان ایشان، مهم‌ترین شهر دنیای اسلام تبدیل به شهری شد که آوازخوانان از بلاد مختلف می‌آمد و مجالس ساز و آواز به پا می‌کردند. عده‌ای از اهل‌سنت نیز غنا را اجازه می‌دادند، بلکه استحسان هم می‌کردند نیز در مورد همین غنای صوتی بود. در الاغانی نقل شده است که یکی از آوازخوانان مجلس غنا می‌خواست برپا کند، مردم به آن خانه برای شنیدن غنا هجوم بردند، داخل منزل و حیاط مملو از جمعیت شد و دیگر جایی باقی نماند، تعداد زیادی از مردم رفتند بالای پشت‌بام اما ازآنجاکه جمعیت زیاد بود، بام فرو ریخت و مغنّی قبل از آنکه مجلس را دایر کند زیر آوار شد و فوت کرد.

در صحیح بخاری در مورد داستان مغنیه منزل عایشه ذکر شده است که وقتی ابوبکر وارد شد، بنا به نگاه وجدانی گفت: «أ مِزمار الشیطان فی بیت رسول‌الله؟» مزمار یعنی نی بلند که از آن به بوق شیطان تعبیر شده است؛ یعنی کأنّه عرب‌ها این صدا را بوق شیطان می‌دانستند. موضع شدید اهل‌بیت (ع) در مورد غنا نیز بیشتر به همین جهت بوده است.

فقه هنر: آیا بین ادله حرمت غنا و حرمت موسیقی هم‌پوشانی وجود دارد یا آنکه کاملاً مستقل هستند؟

مددی: بخشی از ادله حرمت غنا و موسیقی با هم همپوشانی دارند؛ چون مغنیه‌ها هنگامی که می‌خواندند، در عین اینکه غنا بودند، خواندنشان همراه با دف هم بود؛ اما گاهی هم دفّ در کار نبوده است. مرحوم صدوق نقل کرده است که حضرت سجاد (ع) جاریه‌ای داشت که کانت تُغنّی؛ منتها اشعاری را می‌خواند که دعوت به زهد و اعراض از دنیا می‌نمود که البته روی این روایت خیلی نمی‌شود حساب کرد.

در برخی متون نقل شده که مالک بن انس نیز در ابتدا مغنّی بوده که مادرش به او گفته این کار به درد تو نمی‌خورد؛ چون کسی که می‌خواهد مغنّی باشد باید زیبا باشد و تو نیستی. از مادرش می‌پرسد پس من چه‌کار کنم که به او می‌گوید: برو فقیه شو. این داستان را تُستری در قاموس نقل کرده است. علی‌ای‌حال، از مالک در تفسیر قرطبی نقل شده که «سُئل مالک عن الغنا»: از مالک در مورد غنا سوال شد، که مالک در جواب می‌گوید: «انّه یفعل اهل الفسوق». طبق این نقل، از اواسط قرن دوم هجری علما در مدینه به تدریج مانع اجرای غنا در مدینه شدند. در روایات اهل‌سنت شاید بهترین روایات در تفسیر الدُرّ المنثور سیوطی ذیل آیه «من الناس من یشتری لهو الحدیث» است. سیوطی نقل می‌کند که عمر بن عبد العزیز نامه‌ای نوشته به معلم فرزندانش و اول نامه می‌نویسد: من به تو اکیداً توصیه می‌کنم که به امری که آبروی خاندان ما را برده است توجه کنی و آن مسئله غنا است؛ بنابراین سعی کن به فرزندان من به هیچ و جه غنا گفته نشود؛ چون من از  ثقات اهل علم شنیدم که «الغنا ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء البرد». این تعبیر عمر بن عبد العزیز که نزد اهل‌سنت به عنوان فقیه نیز مطرح است نشان می‌دهد که این بیان در آن زمان به عنوان روایت شناخته نشده بوده؛ چون او تعبیر می‌کند که از ثقات علما شنیده است.

بنابراین، تلقی عمومی دنیای اسلام نسبت به غنا منفی بوده؛ لیکن در این میان بوده‌اند عده‌ای که با غنا مخالفت نمی‌کرده و یا حتی آن را جایز می‌دانسته‌اند. به‌عنوان‌مثال، نوۀ عبدالرحمان بن عوف یکی از محدثین اهل‌سنت است که احادیثی از او در صحیح بخاری و مسلم نیز نقل شده. معروف است که هرگاه کسی به نزد او می‌رفت که حدیثی از وی بشنود، ایشان می‌گفت: اول برایم غنا بخوانید تا من برایتان حدیث بگویم. یا حدیثی مشهوری است که در منابع اهل‌سنت ذکر شده و در آن اوصاف کلی سه شهر مهم و مرکزی جهان اسلام در آن زمان، یعنی مکه، مدینه و کوفه را بیان نموده است. طبق آن حدیث گفته‌اند سخن اهل مکه در مورد متعه، و سخن اهل مدینه در مورد غنا و سخن اهل کوفه در مورد نبیذ قابل اعتماد نیست؛ چون مکیان، اهل متعه؛ و مدنی‌ها، اهل غنا؛ و کوفی‌ها اهل شرب نبیذ هستند. این‌گونه احادیث و نقل‌ها نشان‌دهندة آن است که در میان مسلمانان، دیدگاه‌های خاصی نیز وجود داشته است. یا در مورد عبدالله جعفر شوهر زینب کبری (سلام‌الله علیها) و حضرت ام‌کلثوم نیز بعضی خبرهایی نقل شده است که به دلیل جعلی بودن روایات، قابل توجه نیستند.

در سیره پیامبر و ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، روشن است که ایشان موافق غنا نبوده و آن را مجاز نمی‌دانسته‌اند.

فقه هنر: آیا غنا فی‌حدذاته دارای حرمت یا مرجوحیت است یا آنکه لوازم آن، مانند اشعار مضلّ و…، موجب صدور نصوص دال بر حرمت یا مرجوحیت شده است؟

مددی: حرمت ذاتی غنا ثابت نشده است. یک روایت از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که غنا را از کبائر دانسته است که آن روایت، اصالتش خیلی روشن نیست. در مورد اصل حرمت آن، بر اساس مجموعۀ ادله در نزد اهل‌سنت و شیعه می‌توان گفت که اطلاق ندارد و در این مورد اختلافات زیاد است. یک مشکل کلی داریم که گاهی یک حکمی بین محرمات از بقیه محرمات شدیدتر است؛ مثلاً خوردن خون، بول و منی حرام است و خوردن شراب هم حرام است؛ اما در جامعه اسلامی خوردن شراب، گویی بیشتر حرام است؛ چون خون و بول و منی را کسی نمی‌خورد اما شراب خورده می‌شده است. این منافات ندارد با آنچه ما بیان کردیم. غنا از آن گناهانی است که با آن زیاد برخورد شده و حدود آن تحت‌تأثیر فرهنگ‌ها متفاوت شده است که در نتیجه، ابهام را در خود غنا و حدود آن افزوده است. فرهنگ‌های اجتماعی چنان‌که در مسئله پوشش و حجاب تأثیر گذاشته است؛ در مسئله غنا نیز اثر خود را گذاشته است. در یک جامعه غنا متعارف بوده، لذا با غنا برخورد جدی نشده و در مقابل در برخی دیگر از جوامع غنا امر مذموم تلقی می‌شده که بعد از ورود اسلام در آن جامعه، برخورد جدی‌تر با غنا صورت گرفته است. سه نکته را باید در نظر گرفت: ۱. گاهی اوقات موضوعات عرفی حدود واضحی ندارد؛ ۲. انواع گناهان که در حرمت مثل هم هستند؛ در انتشار و شهرت مثل هم نیستند؛ ۳. فرهنگ‌ها در برخورد با مسائل شرعی تأثیرگذار هستند.

فقه هنر: آیا از استثنای مواردی مانند قرائت قرآن از حرمت غنا، می‌توان نتیجه گرفت که غنا فی‌نفسه موضوع حرمت نیست و امور دیگری مانند اشعار مضلّ و… موجب قول به حرمت آن شده‌اند؟

مددی: اینجا به نظر می‌رسد غنا اصولاً مصداق ندارد؛ چون ما مطلق صوت حَسَن را غنا نمی‌دانیم. عرض کریم که غنا صدای زیبا، توأم با چرخش و چهچهة طرب‌انگیز است که مناسب مجالس لهوولعب باشد و افراد را وادار به رقص و پایکوبی کند.

البته طبق مبنای مشهور فقها که مطلق صوت حسن را  غنا می‌داند، تلاوت قرآن و ادعیه با صوت حسن نیز جز غنا به‌حساب می‌آید اما غنایی که استثنا شده است. البته هستند برخی از فقها که استثنا هم نمی‌دانند و معتقدند تلاوت قرآن به‌صورت غنائی حرام است. یکی از مواردی هم که استثنا شده است مجالس عروسی است که بیشتر در میان اهل‌سنت طرفدار دارد و البته در بین فقهای شیعه نیز هستند کسانی که غنای در عروسی را استثنا دانسته‌اند.

قدمای اصحاب ما و روایات ما در مورد این استثنا چیزی ندارد؛ اما در میان فقهای متأخر، بر اثر ترابط فرهنگی، این دیدگاه‌ها پدید آمده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۱۷ − هفت =