رئیس کارگروه هنر و صنایع خلاق مرکز تحقیقات اسلامی مجلس، در گفتگوی اختصاصی با فقه هنر:

باید پذیرفت که رقص می‌تواند کارکردهای مثبتی داشته باشد!

 

لید: رقص در جامعه ما یک مقوله رها شده است و تقریباً مسیری هم که می‌رود کاملاً در اختیار مردم است. حالا کشورهای دیگر، حداقل آموزشگاه رقص دارند و استاندارد برای آن تعریف کرده‌اند و قوانین دارند و برای آن شرایط اجتماعی تعریف می‌کنند و اگر در جایی هم رقصی اجتماعی شکل می‌گیرد برای آن پروتکل دارند؛ اما چون ما هیچ برخورد عالمانه‌ای با موضوع رقص نکردیم، در حقیقت یک موضوع از دست رفته است، یعنی در اختیار حکومت و حاکمان نیست؛ لذا خیلی آزاد و باز و زیرزمینی و به‌صورت ریز ریز در جامعه نشر پیداکرده و متأسفانه به نظر من، جنبه‌های فسادش بیشتر عیان دارد تا کارکردهای مثبت آن (البته اگر به چنین کارکردهایی قائل باشیم).

اشاره: رقص آن قدر در ادبیات فقهی و حتی شئون غیرالزامی مؤمنین، امری مذموم و مرجوح است که سخن از جواز آن نیز دشوار می‌نماید چه اینکه بخواهیم حکم به راجح یا لازم بودنِ آن در برخی موارد بکنیم. همین امر موجب شده است تا کمتر رقص به‌صورت جدی، از سوی دین‌پژوهان مورد واکاوی قرار گیرد. یکی از ابعاد رقص که کمتر به‌صورت دانشی مورد بررسی قرار گرفته است، ابعاد روان‌شناختی آن است. آیا رقص، انسان را به لحاظ روانی مختل می‌کند یا به تسکین و آرامش او کمک می‌نماید؟ حجت‌الاسلام‌ دکتر محمد قطبی، به مناسبت سال‌ها حضور در عرصه‌های علمی، فرهنگی و هنری، تأملات فراوانی پیرامون رقص داشته است. او حاصل این تأملات و بررسی‌های میدانی را این می‌داند که رقص حتماً کارکردهای سودمندی دارد، و لو اینکه این کارکردها مخصوص به برخی اقسام آن باشد. وی مهم‌ترین چالش رقص را رهاشدگی آن از سوی حاکمیت و متدیّنین می‌داند؛ امری که موجب شده است جنبه‌های منفی و نادرست آن، بیشتر جلوه کند. مشروح گفتگوی جذاب و اختصاصی فقه هنر با رئیس کارگروه هنر و صنایع خلاق مرکز تحقیقات اسلامی مجلس، از نگاه شما می‌گذرد:

 فقه هنر: رقصیدن فرد، چه آثار روانی را در وی به دنبال خواهد داشت؟

قطبی: به نظر من، نباید رقص را یک مقوله مطلق دید. به نسبت کارکرد یا به نسبت هدف و غرض می‌توان رقص را به انواع مختلفی تقسیم کرد. کارکردهای رقص در دنیای امروز بسیار متفاوت است: از کارکردهای حوزه سلامت و ورزش و کارکردهای ارزشی مثبت گرفته تا کارکردهای خنثی مثل نشاط و لذت و حتی کارکردهای منفی مثل شهوت‌رانی، هوسرانی و امثال این‌ها را دارد؛ یعنی یک دامنه خوب تا خیلی بد را پوشش می‌دهد؛ خوب مثل‌اینکه کارکرد در درمان و سلامت و ورزش دارد؛ کارکردهای نسبتاً میانه‌ای هم مثل نشاط و سرگرمی و تفریح و کارکردهای منفی مثل شهوت‌رانی و تحریک و امثال این‌ها دارد.

فارغ از اینکه در جامعه، کدام مصداق رقص بیشترین کارکرد را دارد، اصل اینکه رقص می‌تواند کارکردهای مثبتی داشته باشد را باید پذیرفت. این تقسیم به‌حسب کارکرد بود.

اما به‌حسب اغراض نیز می‌توان گفت: گاهی کسی با غرض مشخصی مثل تحریک دیگران و هوسرانی به سمت رقص می‌رود و گاهی با غرض تقویت و تحکیم خانواده، مانند رقص‌های خانگی زن و شوهر که بعضی از مراجع محترم هم آن را اجازه می‌دهند. پس می‌توان به نسبت غرض یا به نسبت کارکرد، احکام مختلفی را بر رقص بار کرد. همان‌طور که وقتی یک کاری، مثبت به‌حساب بیاید و کارکرد مثبت داشته باشد، می‌تواند در روان انسان، اثر مثبت بگذارد و انسان احساس کند که کار مفیدی انجام می‌دهد و روانش آرام می‌شود و تسکین پیدا می‌کند؛ اگر انسان یک کار منفی هم انجام بدهد به‌گونه‌ای که خودش آگاهانه می‌داند مرتکب خطا می‌شود، آثار روانی منفی دارد. حال نسبت به رقص هم می‌توان همین حکم را مترتب کرد و گفت: آثار روانی که رقص در مورد فرد دارد، بسته به غرض و بسته به نوع رقصی که انسان به سمت آن می‌رود، می‌تواند متفاوت باشد. پس به‌صورت مطلق نمی‌توان گفت رقص خیلی خوب است و آثار مثبتی دارد یا رقص خیلی بد است و آثار منفی دارد؛ بلکه باید به غرض، هدف و نوع رقص نگاه کنیم. حتی ممکن است بگوییم موقعیت رقص و حتی طول دوره رقص، اینکه به‌صورت تفنّنی یک‌بار، دو بار باشد یا دائماً انجام شود و تبدیل به یک شغل بگردد، می‌تواند در انسان، حالت‌های مختلف و آثار متفاوتی را ایجاد کند.

فقه هنر: حکم به جواز رقص در جامعه، چه آثار اجتماعی را به دنبال خواهد داشت؟

قطبی: این خیلی سخت است که ما مقوله‌ای که حکم به عدم جوازش داریم را برآورد کنیم که اگر حکم به جوازش بدهیم، در جامعه چه آثار اجتماعی را به دنبال خواهد داشت؟ بخشی از آن به خود ماهیت رقص و بخشی هم به انگاره‌های جامعه و عادت‌واره‌های جامعه نسبت به رقص برمی‌گردد. در شرایط امروز جامعه باید هر دو را در نظر گرفت؛ یعنی ببینیم که جامعه الآن چه انگاره و وضعیتی را در مورد رقص دارد. اگر نگاهش نسبت به مقوله رقص، یک نگاه باز تفریحی، هیجانی، هوسرانی و شهوت‌رانی است، در این صورت اگر حکم جواز بدهیم می‌تواند در جامعه تبدیل به یک بحران شود؛ اما اگر انگاره جامعه نسبت به رقص این است که یک مقوله منسجم نظام‌یافته محدودِ تعریف‌شدة دارای استاندارد است، در اینجا، حکم به جواز، می‌تواند آثار منفی بزرگی در بر نداشته باشد؛ و البته لازمه این مطلب، بررسی و واکاوی انگاره‌ها و عادت‌واره‌های جامعه است و باید آمار آن را به دست آورد.

شاید به‌صورت شهودی بتوان جامعه را به چند دسته تقسیم کرد: یک دسته از انسان‌ها، افراد شهوت‌ران، هوسران و رها شده در کف جامعه هستند که انگاره این‌ها نسبت به رقص، آزادی مطلق هست. دستة دیگر، میانه جامعه است که خیلی هم با رقص ارتباطی ندارند و گاهی در برخی جلسات و عروسی‌ها، آن را انجام می‌دهند. این‌ها رقص را صرفاً یک شادی مقطعی و کوتاه‌مدت و در حد یک برنامه مراسم و تشریفات می‌دانند. دسته دیگر هم رقص را به‌عنوان یک هنر می‌شناسند؛ اما اینکه درصد کدام از این دسته‌ها بیشتر است را من نمی‌دانم و نیاز به کار آماری دارد؛ ولی به‌هرحال می‌تواند تصور کرد که اگر دسته هوسران‌ها، تعدادشان بیشتر باشد، طبیعتاً جواز رقص می‌تواند یک کشش و چسبندگی به آن سمت داشته باشد و جامعه را به سمت بحران پیش ببرد؛ اما اگر دسته تشریفات انگاری رقص که آن را صرفاً برای اداره یک مجلس تلقی می‌کنند، جمعیت بیشتری داشته باشد، نتیجه‌اش این است که در نقطه‌های گردهمایی و مجالس، بحران خواهیم داشت و در غیر آن، تبدیل به یک پدیده بزرگ اجتماعی که در جامعه، چالش یا ابر چالش ایجاد بکند، نخواهد شد؛ و اگر انگارة هنر بودن و تخصصی بودن بیشتر باشد، طبیعتاً چالش‌های اجتماعی کمتری خواهیم داشت؛ لذا باید در جامعه، یک برآورد انگاره‌ای داشته باشیم و ببینیم مردم نسبت به رقص چه می‌بینند و چه تفکر می‌کنند و می‌اندیشند و بعد نسبت به آن، آثار و پیامدها را برآورد کنیم.

فقه هنر: آیا می‌توان رقص را به‌عنوان عنصری شادی‌آور در جامعه انگاشت و ازاین‌حیث، ترویج آن را روا و بلکه لازم دانست؟

قطبی: در برخی جوامع این اتفاق افتاده و رقص را نه‌تنها یک هنر بلکه یک عادت‌وارۀ نشاط‌آور و شادی‌بخش در جامعه می‌شناسند و برای آن هزینه می‌کنند و در مجالس مختلف حتی در مجامع عمومی و در فرصت‌های مختلف، حتی در لابه‌لای کار و در یک محیط کاری ممکن است لحظاتی یک تفریح‌های این‌چنینی را رقم بزنند و در قالب رویدادهای بزرگ هم که در قالب مسابقه و کنسرت‌های بزرگ اتفاق می‌افتد. می‌توان این مجامع را بررسی کرد و پیامدهای آنها را واکاوی نمود.

به نظرم ما خیلی روی این زمینه کار جدی نکرده‌ایم؛ یعنی به پژوهش‌های دقیق جامع شناسانه‌ای که بتواند این‌ها را برای ما دقیقاً رهگیری و تشریح بکند، نپرداخته‌ایم؛ درحالی‌که اگر بخواهیم حکم کنیم که رقص می‌تواند یک عنصر شادی‌بخش در جامعه باشد یا نه، لازمه‌اش این است که ابتدا چنین تحقیقی صورت بگیرد؛ ولی تصور من بر این است که اگر بنا باشد به مقوله رقص در جامعه توجه بیشتری شود و تا حدی آزادی عمل را قائل شویم و حتی به تعبیری، آن را لازم بدانیم، باید یک سری پیش‌نیازهای جدی را انجام دهیم؛ مثلاً استانداردسازی در رقص را فرهنگ کنیم و تعریف و ترویج کنیم. کارکردهای تخصصی رقص را بیشتر مورد توجه قرار دهیم و به‌عنوان یک مقوله‌ای که خود مردم، به هر جور و به هر شکلی که می‌خواهند، رها شده نباشد. در جاهایی که ما موضوعات را رها کردیم نتایج منفی گرفتیم؛ مثلاً در عادت‌واره‌های اجتماعی و خرده‌فرهنگ‌ها، مثل چهارشنبه‌سوری را سال‌ها رها کردیم و حتی سعی کردیم به یک‌شکلی از دایره عادت‌واره‌ها و سنت‌ها و مراسم خارج کنیم ولی مدیریت و استانداردسازی نکردیم و رویه به آن ندادیم، سعی نکردیم که ضعف‌ها را کاهش و نقطه قوت‌ها را افزایش بدهیم و آن را به یک مدل کم‌آسیب یا بی آسیب تبدیل کنیم که اگر حداقل آثار مثبت ندارد، آثار منفی هم نداشته باشد؛ نتیجه‌اش این شد که خود جامعه این مراسم را به سمت یک عادت‌واره آسیب‌زا کشاند و الآن چهارشنبه‌سوری یک عادت‌واره تفریحی نیست بلکه یک بحران و چالش و معضل در جامعه محسوب می‌شود و چقدر آسیب‌های سوختگی و امثال آن را به دنبال دارد؛ ولی نوروز که رسانه‌ها و نهاده‌ای فرهنگی بر روی آن کار کرده‌اند خیلی ملایم‌تر پیش می‌رود و آسیب‌های کمتری دارد. اینکه سعی کرده‌ایم قرآن و بعضی ادعیه و آداب‌ورسوم دینی را در متن نوروز اضافه کنیم، کمک کرده تا این عادت‌واره یک ساختار منطقی پیدا کرده و اتفاقاً کارکردهای مثبت آن افزایش پیدا کند. در مورد رقص هم همین‌طور است. البته بنده ابتدائاً پیشنهاد تجویز و روا بودن رقص را نمی‌خواهم مطرح کنم ولی می‌گویم اگر کسی می‌خواهد به این سمت برود، یک مقدار از جنبه‌های مثبت کارکرد رقص را مطرح نموده و برای آن ادبیات علمی تولید کنیم تا به‌صورت هدایت‌شده، مدیریت شده و رویه‌مند و استاندارد جلو برود. با چنین مدلی رقص می‌تواند به‌عنوان عنصر شادی‌آور در جامعه رواج پیدا کند؛ یعنی بیشتر از جنس یک کار هنری و تخصصی و کارکردی مورد توجه قرار بگیرد، نه به‌عنوان یک مقوله کاملاً آزاد و رها.

فقه هنر: آیا نوع مواجهۀ یک جامعه با رقص (به‌عنوان امری فساد انگیز و مبتذل یا به‌عنوان یک ورزش و هنر) در پیامدهای اجتماعی و روان‌شناختی آن تأثیرگذار است؟

قطبی: به نظرم در پرسش قبلی، این را کمی توضیح دادم که اینکه ما با چه رویکرد و چه زاویه دید و با چه منطقی به رقص بپردازیم، تأثیرش در جامعه می‌تواند متفاوت باشد. رقص اگر به‌عنوان یک عنصر مبتذل و رها شده باشد، طبیعتاً به همان سمت خواهد رفت؛ ولی اگر به‌عنوان یک مقوله با کارکرد استاندارد با بهره وری مثبت مورد توجه قرار بگیرد، می‌تواند پیامدهای بهتری را در جامعه داشته باشد. بسیاری از این عادت‌واره‌ها و رفتارها یا کنش‌ها یا خرده‌فرهنگ‌ها و آداب‌ورسوم در جوامع مختلف، بسته به نوع نگاه نخبگان و سیستم‌های حکمرانی و روش‌های رویه ساز، می‌توانند رشد کند و به یک عادت‌واره مثبت تبدیل شوند، همانطور که می‌توانند تبدیل به یک‌رویه منفی و معضل اجتماعی شوند. بخشی از این‌ها به حاکمان و حکمرانان و نخبگان و بزرگان یک جامعه برمی‌گردد. اگر بزرگان یکجامعه موضوعی را ابتذال بدانند، خیلی سریع‌تر آن موضوع به ابتذال کشیده می‌شود؛ ولی اگر بزرگان یک جامعه سعی کنند برای یک مقوله، ادبیات علمی تولید کنند و صحبت‌ها و گزاره‌ها و رویکردها، حتی در بعد تنظیم مقررات و قوانین به سمت یک مقوله مثبت برود، می‌تواند در جامعه اثر مثبتی داشته باشد و مفید واقع شود.

به نظرم، ما در مورد رقص، یک مقداری در ادبیات علمی، هنری و ادبیات رسانه‌ای‌مان، از کنارش عبور کردیم و نسبت به آن بی‌توجهی نمودیم؛ یعنی به آن نپرداختیم و ابعاد مثبت آن را ترویج و ادبیات سازی نکردیم تا مثلاً برای آن مقاله و محتوای رسانه‌ای تولید کنیم؛ و اگر جنبه‌های منفی هم دارد، واکاوی علمی انجام نداده‌ایم. ما در مورد رقص فقط به‌صرف فتوا و بدانگاری اکتفا کرده‌ایم؛ یعنی فقط گفته‌ایم حرام است و بد است ولی برای این بد بودن کار علمی و تخصصی و عالمانه انجام نداده‌ایم.

لذا نتیجه این است که رقص در جامعه ما یک مقوله رها شده است و تقریباً مسیری هم که می‌رود کاملاً در اختیار مردم است. حالا کشورهای دیگر، حداقل آموزشگاه رقص دارند و استاندارد برای آن تعریف کرده‌اند و قوانین دارند و برای آن شرایط اجتماعی تعریف می‌کنند و اگر در جایی هم رقصی اجتماعی شکل می‌گیرد برای آن پروتکل دارند؛ اما چون ما هیچ برخورد عالمانه‌ای با موضوع رقص نکردیم، در حقیقت یک موضوع از دست رفته است، یعنی در اختیار حکومت و حاکمان نیست؛ لذا خیلی آزاد و باز و زیرزمینی و به‌صورت ریز ریز در جامعه نشر پیدا کرده و متأسفانه به نظر من، جنبه‌های فسادش بیشتر عیان دارد تا کارکردهای مثبت آن (البته اگر به چنین کارکردهایی قائل باشیم). البته در مورد بحث فقهی آن، مباحث زیادی داریم. برخی از علما، رقص را مطلق حرام می‌دانند و برخی به‌صورت مطلق حرام نمی‌دانند بلکه فرموده‌اند که اگر همراه با تحریک و شهوت و لمس بدن و کشف حجاب و امثال این‌ها باشد یا در یک معرضی قرار بگیرد که تحریک اجتماعی و جنسی به وجود بیاورد حرام می‌شود. این‌ها بحث‌هایی بسیار جدی است که علما به آنها پرداخته‌اند.

به نظر من، بخشی از این فتاوا صرف نگاه به مطلق رقص نیست؛ بلکه بیشتر از جنس احتمال وقوع در حرام است؛ یعنی یک‌وقت می‌گوییم اگر رقص همراه با تحریک و شهوت‌رانی و کشف حجاب و لمس بدن باشد حرام است و یک‌وقت می‌گوییم چون احتمال وقوع در حرام را دارد حرام است؛ کمااینکه در مورد دوچرخه‌سواری بانوان هم برخی به‌عنوان احتمال وقوع حرام پیشگیری می‌کنند که مثلاً اهل‌سنت در قالب قاعده فقهی سد ذرایع از آن یاد می‌کنند. به نظر من باید این مسائل را دقیق‌تر واکاوی کنیم و میزان احتمال هم مطلق نیست؛ هم به نسبت افراد و هم به نسبت موقعیت‌ها و هم به نسبت شرایط و دیگرانی که در آن موقعیت در معرض قرار می‌گیرند، همه این‌ها می‌تواند در ضریب احتمال مؤثر باشد؛ مثلاً در یک جا، ضریب احتمال بالا و در جایی پایین است؛ اما آیا بالا یا پایین بودن ضریب احتمال، در ورود به حرام یا عدم ورود به آن تأثیر می‌گذارد؟ این‌ها مباحثی است که علما باید به آن بپردازند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × دو =