گفتگو با حجت الاسلام سلمان رضوانی، مدیر دفتر پژوهش‌های بنیادین مرکز پژوهش‌های اسلامی رسانه:

در تبیین دین، بیشتر به مفاهیم توجه داریم تا روایت‌های بصری/ فلاسفه هنر، دین را به‌عنوان مانع فراروی هنر می‌بینند! / باید پذیرفت که نه هنرمندان، بی‌دین هستند و نه علما، متحجر!

ما اساساً به مسئله تخیل، رؤیا و روایت‌های تصویری توجه نداریم. به همین دلیل از جنبه‌های هنری و نمایشی دین به‌کلی غافل مانده‌ایم. چه‌بسا مخالفت‌هایی با حوزه هنر و نمایش نیز داریم. البته در بخشی از روایاتی که در منابع دینی ما آمده عمدتاً با تصویر، سازگاری چندانی ندارد. مثلاً روایاتی که حاکی از این است که در اماکن دینی نباید تصاویر موجودات ذی‌روح باشند و کسانی که به تجسیم و تصویر می‌پردازند مورد نکوهش قرار گرفته‌اند. چه‌بسا در قرون گذشته، به دلیل کارکردی که این تصاویر و تجسیم‌ها داشت، می‌طلبید که نگاه این‌چنینی وجود داشته باشد؛ اما الآن و در شرایط کنونی، اساساً حوزه تجسیم و تصویر، تحوّل بنیادی پیدا کرده است.

اشاره: سلمان رضوانی بیش از 20 سال است که به فعالیت علمی و پژوهشی در حوزه رسانه و هنر می‌پردازد. با او دررابطه‌با چالش‌های فراروی فقه نمایش گفتگو کردیم. مدیر دفتر پژوهش‌های بنیادین مرکز پژوهش‌های اسلامی رسانه معتقد است تا زمانی که به مفاهیم بیش از روایت بصری توجه داریم، چالش‌های فقه نمایش و فقه هنر حل نمی‌شود. او در این گفتگو، نکات کمتر گفته شده‌ای دررابطه‌با فقه نمایش و چالش‌ها و راهکارهای حل این چالش‌ها بیان کرد.

سوال: مهم‌ترین چالش‌های فرا روی فقه نمایش، چه اموری است؟

رضوانی: یکی از چالش‌های اساسی فراروی فقه نمایش این است که ما در تبیین تعالیم دینی خویش، بیشتر به مفاهیم توجه داریم تا به روایت‌های بصری. یعنی عمدتاً تلاش می‌کنیم صرفاً از طریق مفاهیم، آموزه‌های دینی را تبلیغ و ترویج کنیم. همین مسئله باعث شده که نسبت به مسئله تصویرگری و هنرهای تصویری، توجه چندانی نداشته باشیم. برای مبارزه با این چالش، حوزه علمیه نیازمند یک مجاهدت اساسی هست. ریشه‌های مسئله هم به نظر من در فقه نیست و نباید در اینجا دنبالش باشیم، بلکه پیش‌تر از آن، بایستی نگاه کلی خود نسبت به تبیین معارف دینی تغییر یا لااقل توسعه دهیم. یعنی علاوه بر توجه به ابعاد مفهومی معارف دین، بایستی به ابعاد هنری و تصویری نیز توجه نماییم.

ما اساساً به مسئله تخیل، رؤیا و روایت‌های تصویری توجه نداریم. به همین دلیل از جنبه‌های هنری و نمایشی دین به‌کلی غافل مانده‌ایم. چه‌بسا مخالفت‌هایی با حوزه هنر و نمایش نیز داریم. البته در بخشی از روایاتی که در منابع دینی ما آمده عمدتاً با تصویر، سازگاری چندانی ندارد. مثلاً روایاتی که حاکی از این است که در اماکن دینی نباید تصاویر موجودات ذی‌روح باشند و کسانی که به تجسیم و تصویر می‌پردازند مورد نکوهش قرار گرفته‌اند. چه‌بسا در قرون گذشته، به دلیل کارکردی که این تصاویر و تجسیم‌ها داشت، می‌طلبید که نگاه این‌چنینی وجود داشته باشد؛ اما الآن و در شرایط کنونی، اساساً حوزه تجسیم و تصویر، تحوّل بنیادی پیدا کرده است. خیلی از این هنرها تغییر بنیادین پیدا کرده‌اند، هم در اهداف، هم در کارکردهایشان و هم در مواجهه مخاطبین با آنها. به همین جهت، دین و فقه پویای شیعه هم باید نگاهش را اصلاح کند؛ لذا یکی از چالش‌های جدّی حاکمیت، همین نگاه و نگرش قدیمی در حوزه علمیه است. شاید بتوان از همین‌جا به یک آسیب‌شناسی هم برسیم که حوزه تخاطب ما با مخاطب را دچار یک لکنت زبان معنادار کرده است. مخاطب امروزی با زبان تصویر، انس انکار ناپذیری دارد، درحالی‌که ما همچنان بر ارائه مفهومی تعالیم دینی اصرار داریم که این اصلاً منطقی نیست.

سوال: غیر از چالش‌های عمومی فقه‌های نوپدید مانند فقدان قواعد اختصاصی، فقدان منابع، فقدان نگاشته‌های علمی و… چه چالش‌های اختصاصی فراروی فقه نمایش قرار دارد؟

رضوانی: این چالش‌هایی که در سؤال ذکرشان به میان آمد و چالش‌هایی دیگری ازاین‌قبیل، معلول همان چالش بنیادین است که رویکرد ما نسبت به ارائه و تبیین معارف دینی در قالب مفاهیم و چشم‌پوشی از روایت‌های بصری را شکل داده است. وقتی نهاد دین، اساساً اعتقاد و باوری به هنر و هنرهای نمایشی ندارد، باوری به روایت‌های بصری ندارد، اصولاً ممکن نیست قواعد تصویری شکل بگیرد و نگارش‌ها و نگاشته‌های علمی اتفاق بیفتد. همه اینها معلول عوامل اساسی‌تری هستند که قبلاً بدان اشاره شد. ماقبل از اینکه به فقه نمایش بپردازیم باید به دو مرحله جلوتر برگردیم و مباحثی مربوط به حکمت و فلسفه هنر و هنرهای نمایشی و نیز مباحث اخلاق نمایش را طرح کنیم. یعنی ما اگر دین را به سه ساحت باورها و کلام، ارزش‌ها و اخلاق و ساحت فقه تعریف کنیم، بحث از هنرهای نمایشی را باید از دو مرحله قبل‌تر از فقه، آغاز کنیم. خیلی از مباحث هنر و نمایش، در دانش‌های کلام و فلسفه اخلاق باید موردبحث قرار گرفته باشد. کلان‌روایت‌های مفاهیم دینی ما باید از حوزه مفاهیم به حوزه روایت‌های تصویری سوق داده شود و حداقل اینکه توسعه پیدا کند، اگر نگوییم که از ارائه مفهومی عبور کنیم. اساساً زبان امروز در تخاطب، زبان تصویر است و مخاطب نیز از هر روش دیگری با این زبان و روش، ارتباط قوی و مستحکم‌تری با آموزه‌های دینی می‌تواند برقرار کند. مخاطبین امروزی ترجیح می‌دهند که به‌جای نشستن پای مباحث مفهومی و نظری، پای تبیین گران تصویری بنشینند؛ لذا حوزه باید برای این چالش جدی فکری اساسی بکند تا این حوزه‌های پیشینی مثل حکمت هنرهای نمایشی و ارزش‌ها و اخلاق هنرهای نمایشی موردتوجه قرار نگیرد اساساً مسائل شکل نمی‌گیرد تا فقه بخواهد در آن راستا حرکت کند. حوزه باید به مسائل حکمت هنر به‌صورت جدی ورود کند. باید پردازش‌های نظری قابل قبولی ارائه نماید. در متون اصلی و بدنه آموزشی حوزه باید جای خود را باز کند. طلبه‌ها نیز با زبان تصویر آشنا شوند تا بعداً در رفع چالش‌های فقهی و ایجاد قواعد مخصوص به فقه نمایش، توفیق و گشایش پیدا شود و در نگاشته‌های علمی حوزه خودش را نشان دهد.

سوال: فقها غالباً میانه خوبی با هنرهای نمایشی (اعم از تئاتر، سینما و تلویزیون) ندارند. به نظر شما، چه پیش‌فرض‌ها و مبانی‌ای موجب این قضاوت از ناحیه ایشان شده است؟

رضوانی: یکی از دلایلی که اساساً هنرهای نمایشی اعم از تئاتر، سینما و تلویزیون با حوزه معارف دینی هیچ دیالوگی برقرار نشده همین نزدیک‌نشدن حوزه‌های فلسفی به همدیگر است. اساساً فلاسفه هنر، نگاهی مثبتی به دین ندارند و دین را به‌عنوان یک مانع بر سر راه هنر تلقی می‌کنند یا اندیشمندانی دینی نگاه مثبتی به حوزه‌های هنر ندارند و آنها را خارج از عقلانیت و اخلاق و ارزش‌های دینی تصور می‌کنند. البته این مسئله ریشه تاریخی دارد. در عقبه فکری تاریخ بشر چنین تخاطب و تفاهمی صورت نگرفته؛ ولی دین مبین اسلام، حداقل در مصادیق ثابت کرده است که هرجا اراده اندیشمندان دینی به سمت هنر سوق پیدا کرده، شاهد برکات زیادی بوده‌ایم. خصوصاً در دوره صفویه، دین و هنر جهانشان به یکدیگر نزدیک‌تر شده است. آنها از ظرفیت هم استفاده کردند و آثار بسیار زیبایی را خلق نمودند. به نظر می‌رسد طبق مفاد قاعده «الناس اعداء ما جهلوا به»، این عدم شناخت دو حوزه از همدیگر باعث شده که بسیاری از سوء تفاهمات ریشه‌دار شود و نتایج خودش را در عدم ایجاد تفاهم نشان بدهد. راه‌حل آن نیز این است که یک تحوّل، هم از نظر بینش و هم به لحاظ رویکرد، در هر دو حوزه شکل بگیرد. باید اندیشمندان دینی و علمای دین، هنرها، به‌خصوص هنرهای جدید را فهم کنند، بسیاری از کارکردهای این هنرها باز تعریف بشود. به‌عنوان‌مثال، موسیقی قطعاً هنوز یک‌بعدی لهو و لعبی دارد، اما در زمانه ما ابعاد جدیدی نیز پیدا کرده است. در رسانه‌ها یک عنصر اصلی، خلق معانی و ارائه هنرمندانه مفاهیم است. بخشی از انتقال معنا را موسیقی به عهده دارد. قطعاً این کارکرد، کارکردی مهمی است و باید فکری برایش کرد و قواعد کلامی، اخلاقی و فقهی نوشت. باید با منابع دینی اینها را قاعده‌مند کرد. توجه داشته باشیم که تحول موضوع، در تحول حکم دخیل است. استحداث در موضوع، استحداث در حکم را به دنبال دارد. این استحداث‌ها اتفاق افتاده است. قطعاً در نگرش‌های علمای دینی باید این اتفاق‌ها در بازتعریف احکام فقهی، تأثیر خودش را نمایان سازد. هرچند که مباحث فقهی نمایش، یک بحث پسینی است که متوقف به روشن‌شدن تکلیف خیلی مسائل در حوزه مسائل حکمی است؛ بنابراین تا نگرش‌های کلی و نظری اصلاح نشود، نگرش‌های فقهی نیز بعید می‌دانم با اصلاح مواجه گردد.

سوال: به لحاظ پژوهشی، پژوهش در عرصه فقه نمایش، با چه چالش‌هایی مواجه است و چگونه می‌توان بر این چالش‌ها غلبه نمود؟

رضوانی: بنده خودم علاقه و حوزه مطالعاتی‌ام که مباحث هنری است، بیش از بیست سال است که تلاش دارم هنرمندان و اندیشمندان دینی را به یکدیگر نزدیک کنم. هرچقدر این تلاش عمیق‌تر شد و توسعه پیدا کرد سوء تفاهمات نیز کمتر شد. روشن است که بخشی از این سوء تفاهمات، ریشه تاریخی دارد. به قول یکی از هنرمندان که می‌گفت تا زمانی که ما علما را متحجر بدانیم و تا زمانی که علما ما را خارج از دین بدانند این دو تا حوزه به همدیگر نزدیک نخواهد شد. باید پذیرفته شود که نه هنرمندان خارج از دین است و نه علما اهل تحجرند. ضرورت دارد که این اتفاق بیفتد. اساساً نیاز جامعه امروز ما، برطرف‌کردن نگرانی‌های مخاطب، توسعه‌دادن به تبیین، تبلیغ و عمق‌بخشی به دین است. این امور این الزام را برای حوزه‌های علمیه و حوزه‌های هنر ایجاد می‌کند که این سوء تفاهمات را هرچه زودتر برطرف کنند. مقام معظم رهبری، بیان ارزشمندی دارد: «هر ایده و انقلابی که در قالب هنر نگنجد، ماندگار نخواهد بود»؛ بنابراین، نهاد دین اگر بخواهد ماندگاری‌اش را حفظ کند، بایست خودش را به هنر نزدیک نموده و به زبان آن مسلح سازد. دین و تعالیم دینی بایستی با هنر و مسائل هنری امتزاج پیدا کنند. معارف و مفاهیم دینی ما بایستی از ظرفیت‌های فوق‌العاده هنر بهره بگیرد. گواینکه هنر نیز شایسته است از سرچشمه دین مشروب بشود تا عمق پیدا نموده و به جان‌ودل انسان‌ها نفوذ پیدا کند و آنها را از غرایز به سمت فطرت الهی سوق بدهد. این ظرفیت هم در دین و هم در هنر وجود دارد که به دلیل اشتباه تاریخی، مغفول مانده است. ضرورت امروز جامعه، این تلاقی و به هم رسیدن را می‌طلبد.

لذا ما در بحث ساست گذاری‌های فرهنگی نیز نیاز داریم که رویکردهای فرهنگی خود را سوق بدهیم به سمت روایت‌های بصری. به قول یکی از اندیشمندان، امروز نظام جمهوری اسلامی، باید قصه آینده را تعریف کند و این تعریف و روایت آینده باعث حرکت مخاطبِ مؤمن به سمت آینده بر مبنای الگوی دینی می‌شود. برای خلق این روایت، ما نیاز داریم قواعد کلامی، اخلاقی و فقهی آن را پردازش کنیم تا بتوانیم آینده را به‌خوبی تصویر کنیم. باید معارف دینی و مفاهیم دینی بر بال تصویر به سمت مخاطب پرواز کنند و مخاطب در سپهر اندیشه‌ای این تصاویر چراغ اندیشه خویش قرار داده و به سمت تحقق آنها حرکت کند. باید نهاد دین تصویر دین را تعریف کند که خود نیازمند نظام کلامی فلسفی و ارزشی و فقهی است که فقه در این روند رتبه سوم را دارد؛ بنابراین نباید سُرنا را از سر گشادش بزنیم. امیدوارم که با مجاهدت‌های علمای دین و اندیشمندان حوزه هنر، روزی شاهد این رخداد مبارک باشیم.

«مدرسه فقه هنر با مشارکت: پژوهشگاه فقه معاصر، سایت شبکه اجتهاد»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج + 4 =