معاون سابق مالکیت فکری وزارت دادگستری، در گفتگوی اختصاصی با فقه هنر:

بسیاری از مطالب فقها، مصداق «خلق» نیستند تا حمایت از مالکیت فکری بر آنها صدق کند!

 

لید: بسیاری از این مطالبی که در کتاب‌های فقهی از آن‌ها یاد می‌شود درواقع چندان خلاقیتی در آن‌ها نیست. بسیاری از آن مطالب، قواعد فقهیه است، با یک کلمه جابه‌جایی؛ خلقی در آن‌ها وجود ندارد. اینها آگاهی عمومی هستند؛ اما در مالکیت معنوی و فکری اینها ملاک نیستند؛ بلکه آنچه ملاک است و مورد حمایت قرار می‌گیرد، خلق است نه آگاهی. اصولاً مالکیت فکری وظیفه حمایت از آگاهی را ندارد.

اشاره: دکتر محمود حکمت‌نیا یکی از افرادی است که بیشترین تلاش‌های دانشی را چه در عرصه تدریس و چه در عرصه پژوهش و چه در عرصه مدیریت، در حوزه مالکیت فکری کرده است. کتاب‌ها و مقالات متعددی که او پیرامون مالکیت فکری از دیدگاه فقهی و حقوقی نگاشته است، معاون سابق مالکیت فکری وزارت دادگستری را یکی از افراد شاخص این حوزه قرار داده است. با او پیرامون رویکرد علمی و عملی فقها در مورد مالکیت فکری گفتگو کردیم. او مهم‌ترین مشکل فقه را عدم تبدیل بحث مالکیت فکری به یک مسئله می‌داند. وی همچنین معتقد است بسیاری از مطالب فقها، اساساً از مقوله خلق نیستند تا مورد حمایت نظریه مالکیت فکری قرار گیرند. مشروح گفتگوی جذاب و پرنکته فقه هنر با استاد برجسته پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، از نگاه شما می‌گذرد:

 

فقه هنر: شاید بتوان گفت رویکرد عمومی فقها تاکنون، عدم‌پذیرش مالکیت در آثار معنوی بوده است. دلیل این امر چیست؟

حکمت‌نیا: ریشه این امر آن است که فقهای ما اساساً نه‌تنها به غیر فقه که حتی به غیر قم هم نمی‌خواهند نگاه کنند. این مشکلی است که باید حل شود. ما باید درگیر مسائل جهانی شویم و محیط حاکم و تحولات جاری را بشناسیم تا بتوانیم قواعد را نیز مقرر کنیم و الا با این رویه‌کاری از دست ما ساخته نخواهد بود. من گاهی که به برخی از درس‌های آقایان توجه می‌کنم می‌بینم برخی مباحثی که صورت می‌گیرد خیلی ابتدایی است. با فقه کسی معارضه ندارد، بلکه این خود فقه است که چون توسعه نیافته است، زمینه را برای خود ضیق کرده است. عدم توسعه و عدم شناخت جهان و فناوری‌های و ابزارها و محیط اجتماعی و سیاسی، در کنار عدم شناخت مباحثی که در سطح کلان جهانی مطرح می‌شود، او را در موقعیت ضعف و در تنگنا نگه می‌دارد؛ لذا است که می‌گوییم فقه باید توسعه پیدا کند. توسعه‌پیداکردن هم به این است که با مطالعه عالمانه و کسب دانش‌های زبانی و ارتباط با جهان خارج، درک مسائل را بر خود هموار کند تا بتواند برای آن مسائل راه‌حل ارائه کند.

فقه هنر: آیا می‌توان گفت یکی از دلایل به رسمیت نشناختن حقوق معنوی توسط غالب فقها، متداول بودن استفاده از کتاب‌های دیگر فقها در کتب فقهی بدون ذکر منبع و تبدیل این امر به یک سیره راسخه در میان فقها، بوده است؟

حکمت‌نیا: واقع مطلب این است که ما این پرسش را به‌عنوان یک مسئله درنیاورده‌ایم. هزینه علم و فناوری، چه در حوزه ادبی و هنری و چه در سایر حوزه‌ها و تأمین هزینه ناشر تا به بازار اطمینان به بازار باید پیدا کند را به‌صورت یک مسئله دنبال نکرده‌ایم. پس از طرح آن به‌صورت مسئله، یا باید راه‌حل پذیرش مالکیت معنوی را قبول کنیم و یا اینکه برای تنظیم‌گری و حل این مسئله، روش دیگری را پیشنهاد کنیم. اینکه من مالکیت فکری را قبول نکنم مسئله را حل نمی‌کند بلکه فقط یک موضع‌گیری است. مالکیت معنوی ادعا می‌کند که صنعت را فعال می‌کند؛ اعم از ناشر، پدیدآورنده، مصرف‌کننده، رادیو، تلویزیون و مجموعۀ دویست و پنجاه تا سیصد صنعت که ذیل آن قرار می‌گیرد. اینها همه انگیزه کافی می‌خواهد برای کار کردن و اینکه در بازار شکست نخورند. پذیرش مالکیت فکری، یک ابزار مدیریتی است که همه این‌ها در بازار روی پای خودشان بایستند و بدون اینکه وابسته به دیگران باشند بتوانند کار کنند. ماجرا این است؛ حالا اگر کسی قبول ندارد، بایستی راه‌حلی در میدان عمل ارائه کند که مسئله را چطوری حل کنند.

در اینجا ممکن است برخی بگویند که ارائه راه‌حل، وظیفه فقه نیست؛ اما این مطلب نادرست است، چراکه فقها در جای‌جای فقه آمده‌اند راه‌حل ارائه داده‌اند؛ مثلاً سید محمدکاظم یزدی وقتی در بحث شرکت‌ها ورود پیدا می‌کند، در مورد عمدة شرکت‌هایی که اهل‌سنت نمی‌پذیرند، می‌آید و راه‌حل‌هایی برای پذیرش آنها در فقه شیعه بیان می‌کند. پس باید مسئله را حل کرد. الآن مشکل ما این نیست که فتوا بخواهیم که مالکیت فکری وجود داشته باشد یا نه؛ بلکه فقه باید سهم خودش را در حل مسئله اجتماعی با دقت تمام ادا کرده و در ارائه راه‌حل کمک نماید. این در حالی است که فقها این مسئله را به‌عنوان یک موضوع نگاه کردند، نه به‌عنوان مسئله. اشکال اصلی همین‌جا است که باید به آن، به‌عنوان مسئله‌ای که جامعه با آن درگیر است نگریسته شود.

فقه هنر: آیا می‌توان یکی از دلایل به رسمیت شناخته نشدن حقوق معنوی از سوی فقها را تصور تنافی بین نیت قربی و اخلاص در عمل با اصرار بر «مالکیت» فردی یک عمل (مانند نگارش کتاب و…) از سوی ایشان برشمرد؟

حکمت‌نیا: اساساً این سؤال دقیق نیست. مالکیت فکری در واقع می‌خواهد بگوید آن قسمت خلقی که شما کردید، قابل حمایت است. حالا اگر خودت خواستی الغای مالکیت کنی و بگویی که هرکس خواست استفاده کند می‌تواند استفاده کند؛ کسی مانع نمی‌شود. مالکیت فکری یک جنبه سلبی دارد؛ یعنی اگر کسی خواست استفاده کند باید اجازه مرا بگیرد. شما ممکن است از اول بگویی من این کتابی که نوشته‌ام در اختیار عموم است. پس این منافات با مالکیت معنوی ندارد. مثل سایر اموال است که قصد تقرب کنی و اموالت را آزاد اعلام کنی.

در قسمت دوم برخی استدلال کرده‌اند به اینکه عده‌ای افراد هستند که به لحاظ اخلاقی نمی‌خواهند پول بگیرند، مالکیت فکری می‌گویند خب این‌ها نگیرند؛ ما برای کسانی صحبت می‌کنیم که اگر تأمین اقتصادی‌شان نکنی اثری را خلق نخواهند کرد و الا شما می‌توانید پول نگیرید یا آزاد اعلام کنید. پس مسئله کسانی هستند که استعداد دارند اما بدون دریافت پول و حقوق مادی حاضر نیستند کار کنند.

فقه هنر: نقل‌قول بدون ذکر نام قائل یا ذکر مطالب سایر فقها در کتاب فقهی نویسنده بدون ذکر منبع، در کتب فقهی متداول است؟ آیا این رویکرد غالب، دلیل خاصی دارد؟

حکمت‌نیا: در بحث مالکیت معنوی آنچه خلق و آفریده من باشد اهمیت دارد؛ درحالی‌که بسیاری از مطالبی که فقها می‌نویسند، خلق بر آنها صدق نمی‌کند؛ بلکه صرفاً یک آگاهی است. مثلاً شما می‌خواهید حکم نماز را بیان کنید یا حکم دیگر مسائل شرعی را، اینها همگی منشعب از روایات است و فقها تنها کاری که می‌کنند این است که اقتضائات روایات را بیان می‌کنند. میزان خلق در این آثار بسیار اندک است. در مالکیت معنوی از آن قالبی که من آفریده‌ام حمایت می‌شود نه از محتوا. از محتوا که کسی حمایت نمی‌کند؛ چون محتوا عام است؛ مثلاً رابطه دانایی و توانایی، یک قاعده یا فهم عرفی است. شما می‌گویید توانا بود هر که دانا بود؛ این قالب مال شماست. من همان قالب را می‌گویم هرکس دانایی‌اش بیش، توانایی‌اش نیز بیش. این قالب هم می‌شود مال من. یکی دیگر می‌گوید: دِ نالِج ایز پاوِر؛ این قالب هم می‌شود مال او. یکی این محتوا را در قالب یک نقاشی بیان می‌کند و قس علی هذا. در مالکیت فکری در امور ادبی و هنری، از ایده حمایت نمی‌شود. بسیاری از این مطالبی که در کتاب‌های فقهی از آن‌ها یاد می‌شود درواقع چندان خلاقیتی در آن‌ها نیست. بسیاری از آن مطالب، قواعد فقهیه است، با یک کلمه جابه‌جایی؛ خلقی در آن‌ها وجود ندارد. اینها آگاهی عمومی هستند؛ اما در مالکیت معنوی و فکری اینها ملاک نیستند؛ بلکه آنچه ملاک است و مورد حمایت قرار می‌گیرد، خلق است نه آگاهی. اصولاً مالکیت فکری وظیفه حمایت از آگاهی را ندارد. بله، اگر من ادعا کنم که فهمنده این متن منم و حال آنکه فهمنده کسی دیگر باشد، این از باب دانش است نه از باب مالکیت فکری و ازاین‌جهت اشکالی ندارد چون ظلمی در کار نخواهد بود، چون او حقی نداشته بلکه یک آگاهی عمومی است که من هم مثل سایرین این آگاهی را پیدا کردم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفت − پنج =