درگذشته، پدیدآوردندگان آثار فکری، واسطه بین خدا و دنیا تلقی میشدند!
اشاره: دکتر رحیم پیلوار را میتوان یکی از اساتید برجسته حقوق مالکیت فکری ایران دانست. سالها تدریس، تألیف و مشاوره حقوقی پیرامون قراردادها و پروندههای گوناگون مالکیت فکری، وی را یکی از بهترین افراد برای گفتگو پیرامون مالکیت فکری قرار داده است. با او پیرامون پیامدهای اقتصادی به رسمیت نشناختن مالکیت معنوی آثار هنری گفتگو کردیم. عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، اختراع صنعت چاپ را مهمترین عامل به رسمیت شناختن حقوق معنوی میداند.
لید: اختراع صنعت چاپ و فراگیری سوادآموزی، باعث شد امکان تکثیر مکتوبات در کوتاهمدت در مقیاس زیاد و ارزان فراهم شود و مردم هم مشتاق دریافت آنها باشند. همین مسئله، نظام سنتی استنساخ را که عملی پر هزینه و زمان بر بود بر انداخت. ثانیاً بر خلاف قرون گذشته، پدیدآورندگان بالاخص تحت دیدگاههای پروتستانی، خواستار دریافت عوض مادی اثر خود بودند و دیگر گمان نمیکردند فقط واسطه هستند و صرفاً تکلیفی الهی را به جا آوردهاند
سؤال: عدمپذیرش مالکیت معنوی آثار هنری، چه پیامدهای اقتصادی را به دنبال دارد؟
پیلوار: مهمترین اثر عدمپذیرش مالکیت فکری در حوزه آثار ادبی و هنری، این است که در سطح بینالمللی از سایر کشورها در این حوزه عقب میافتیم و در سطح داخلی هم در حوزه فرهنگ روزبهروز کمتوانتر میشویم؛ زیرا افراد کمتری حاضر میشوند در این حوزه سرمایهگذاری کنند یا عمر خود را وقف پدیدآوردن آثار جدید نمایند.
سؤال: آیا این پیامدها، اختصاص به زمان حاضر دارد یا آنکه در دههها و سدههای گذشته که حقوق معنوی به رسمیت شناخته نشده بود نیز وجود داشته است؟
پیلوار: در پاسخ به این پرسش، باید به تحولات تاریخی دقت کنیم. حقوق مالکیت فکری از حدود قرن 16 میلادی در اروپا متولد شد و کمکم گسترش و تکامل یافت.
در اعصار گذشته و قبل از تکوین حقوق مالکیت فکری، از آثار پدیدآورندگان فکری حمایت مستقلی نمیشده و شاید خود آنها نیز انتظار حمایت مستقلی را نداشتند. در خصوص آثار علمی یا ادبی و هنری، معمولاً پدیدآورندگان، تحت حمایت یک پادشاه یا حاکم بودند. همچنین آثار آنها، امکان تکثیر آسان و کمهزینه نداشت؛ زیرا تنها راه تکثیر آثار ادبی، استنساخ بود که آن نیز به دلیل اینکه هزینه بالایی داشت، خیلی قابلتوجه نبود. بنابراین، درگذشته، برای آثار ادبی و هنری، چرخه اقتصادی قابلقبولی وجود نداشت و صرفاً پادشاهان و حاکمان، عطیه یا پاداشی به پدیدآورندگان میدادند. در خصوص مالکیت صنعتی نیز اوضاع همینگونه بود. در واقع، به دلیل اقتصاد کشاورزی حاکم و ابتدایی بودن ابزار و امکانات و نبود امکان تولید انبوه، اختراعات بهندرت صورت میپذیرفتند و همین امر موجب آن شده بود که بازار اقتصادی برای محصولات مبتنی بر اموال فکری شکل نگیرد.
از طرف دیگر، درگذشته، دیدگاهی مذهبی وجود داشت که بر اساس آن، افراد خالق آثار فکری، صرفاً واسطهای بین خداوند و دنیای فانی تلقی میشدند. بنابراین پدیدآورندگان، آثار خودشان را الهامی از سوی خداوند میدانستند. در نتیجۀ حاکم بودن این دیدگاه، پدیدآورندگان، اصالتی برای خودشان قائل نمیشدند و حقوقی انحصاری نیز برای آنها به وجود نمیآمد. البته چه در غرب و چه در شرق، اگر فردی آثار آنها را به نام خود اعلام میکرد، مرتکب کار زشت و حرامی میشد و ممکن بود او را تنبیه و مجازات نیز بکنند. حکایتی از گلستان سعدی در این خصوص جالبتوجه است. [1]
در مورد مالکیت ادبی و هنری، در اروپا، بعد از رنسانس، چند عامل مهم باعث شد پیشفرضهای ذهنی عوض گردد و آثار ادبی و هنری از حالت غیراقتصادی خارج شوند و مطالبه برای مال انگاری آنها و حمایت حقوقی شکل بگیرد: اولازهمه، اختراع صنعت چاپ و فراگیری سوادآموزی، باعث شد امکان تکثیر مکتوبات در کوتاهمدت در مقیاس زیاد و ارزان فراهم شود و مردم هم مشتاق دریافت آنها باشند. همین مسئله، نظام سنتی استنساخ را که عملی پر هزینه و زمان بر بود بر انداخت. ثانیاً بر خلاف قرون گذشته، پدیدآورندگان بالاخص تحت دیدگاههای پروتستانی، خواستار دریافت عوض مادی اثر خود بودند و دیگر گمان نمیکردند فقط واسطه هستند و صرفاً تکلیفی الهی را به جا آوردهاند. [2]
از بِعد مقرّره گذاری، حقوق مالکیت ادبی و هنری، نخست از طریق اعطای امتیازات پادشاهی به ناشران، مورد حمایت قرار میگرفت. در تحول آرام حقوقی، کمکم از خود پدیدآورندگان آثار نیز حمایت میشد و سپس حمایتها به آثار هنری هم گسترش یافت (اواخر قرن 18). حقوق معنوی پدیدآورندگان در کنار حقوق مادی آنان، از قرن نوزدهم شناسایی شد و در قرن بیستم هم حقوق مرتبط یا مجاور استقرار یافت.
باملاحظه این سیر تاریخی، باید بگوییم حقوق مالکیت فکری درگذشته اصلاً وجود نداشته؛ چون بشر به آن نیازمند نبوده و اقتصادی در این حوزه وجود نداشته است؛ ولی از زمانی که امکان تکثیر آثار ادبی و هنری در مقیاس وسیع شکل گرفت، ذینفعان آن، خواستار حمایت شدند و حقوق مالکیت فکری، پاسخی به این نیازها بود.
سؤال: آیا به رسمیت شناختهشدن مالکیت آثار هنری، به منزله مستمسک و بهانهای برای شرکتهای بزرگ برای جلوگیری از تولید آثار هنری توسط دیگران، به بهانه شباهت با آثار تولیدی خودشان نخواهد شد؟
پیلوار: در پاسخ به این سؤال، باید به چند نکته توجه کرد: اولازهمه، اینکه باید سطح داخل کشور و خارج از کشور، و در واقع حمایت از اتباع داخلی و حمایت از اتباع خارجی را جدا کرد.
در بُعد داخلی، بدون شک، تولید آثار ادبی و هنری مهم، نیازمند سرمایهگذاری عظیم هست و اتفاقاً خوب است که شرکتهای بزرگ یا سرمایهداران بزرگ به این حوزه ورود پیدا کنند و با سفارشدادن ایجاد آثار ادبی و هنری، هم آثار عظیمی خلق شود و هم حمایت مالی از پدیدآورندگان صورت بگیرد. اما آن چیزی که نگرانی شماست، بحث انحصار است. امروزه در تمام کشورها، قوانین خوبی برای جلوگیری از انحصار و رقابت غیرمنصفانه شکل گرفته که باعث جلوگیری از انحصارهای نامطلوب میشود. دوم اینکه، در حوزه مالکیت ادبی و هنری، صرف اصالت اثر برای حمایت از آن، کافی است و جز در موارد تقلید آشکار نمیتوان مانع خلق آثار افراد شد. علاوه بر اینکه، مالکیت ادبی و هنری، استثنائاتی هم دارد؛ مثلاً مطابق قانون ایران، امکان استفاده خصوصی یا استفاده مراکز علمی از آثار ادبی و هنری با شرایطی بهصورت رایگان مهیا است. هر کشوری بر اساس صلاحدید خودش میتواند در چهارچوب استانداردها استثنائاتی وضع کند.
سؤال: تأثیر به رسمیت شناختهشدن مالکیت آثار هنری در غرب، در اقتصاد هنر و هنرمندان چگونه بوده است؟
پیلوار: در مغربزمین، فرایند کاملی از مرحله خلق اثر تا مرحله مصرف آثار فرهنگی، توسط مردم شکل گرفته که بعضاً از اصطلاح «زنجیره ارزش» برای آن استفاده میکنند. در نتیجه، ایدهها این قابلیت را دارند که با سود اقتصادی، تبدیل به اثر ادبی و هنری شوند و به دست مردم برسند. برای همین، چه سرمایهگذاران و چه پدیدآورندگان آثار ادبی و هنری در اروپا و آمریکا میدانند که سرمایه یا عمری که در راه خلق آثار ادبی و هنری صرف میکنند، توسط دیگران به یغما نمیرود و در صورت موفقیت اثر، طعم موفقیت خود را خواهند چشید. البته باید توجه داشت که در حوزه فرهنگ معمولاً خود دولتها هم به پدیدآورندگان این دسته آثار کمک میکنند و هم اینکه خود سفارشدهنده برخی آثار هستند.
——————————————————-
[1] گلستان سعدی، باب اول: در سیرت پادشاهان، حکایت شماره ۳۲ : « شیّادی گیسوان بافت که من علویم و با قافله حجاز به شهری در آمد که از حج همیآیم و قصیدهای پیش ملک برد که من گفتهام. نعمت بسیارش فرمود و اکرام کرد تا یکی از ندمای حضرت پادشاه که در آن سال از سفر دریا آمده بود گفت من او را عید اضحی در بصره دیدم! معلوم شد که حاجی نیست. دیگری گفتا پدرش نصرانی بود در ملطیه، پس او شریف چگونه صورت بندد؟!، و شعرش را به دیوان انوری در یافتند. ملک فرمود تا بزنندش و نفی کنند تا چندین دروغ در هم چرا گفت. گفت: ای خداوند روی زمین یک سخنت دیگر در خدمت بگویم اگر راست نباشد به هر عقوبت که فرمایی سزاوارم. گفت: بگو تا آن چیست؟ گفت: غریبی گرت ماست پیش آورد- دو پیمانه آب است و یک چمچه دوغ اگر راست میخواهی از من شنو- جهاندیده بسیار گوید دروغ. ملک را خنده گرفت و گفت: از این راست تر سخن تا عمر او بوده باشد نگفته است. فرمود تا آنچه مأمول اوست مهیا دارند و به خوشی برود».
[2] شبیه این دیدگاه در مشرق زمین هم بوده است (استادی 1398، صص 44 و 256).
«مدرسه فقه هنر با همکاری پژوهشگاه فقه معاصر»