مالکیت فکری یا مالکیت معنوی؟
بشری سادات امامی
لید: مالکیت معنوی، اصطلاحی رایج و نادرست است. در حقیقت به این شاخه از حقوق در انگلیسیIntellectual Property Rights گفته میشود که ترجمه آن به فارسی “حقوق مالکیت فکری” خواهد بود. به نظر میرسد دلیل این ترجمه غیردقیق به فارسی، احتمالاً برای نشان دادن تفاوت این نوع از مالکیت با مالکیت بر اموال محسوس و ملموس یا بهنوعی مالکیت “مادی” است.
اشاره: مالکیت معنوی اگرچه همیشه همراه با بشر بوده است و نشانههایی از پذیرش برخی اقسام آن در تاریخ بشر وجود دارد؛ اما تبدیل آن به یک گفتمان و یک نظام حقوقی، دیرینه چندانی ندارد. شاید بتوان گفت امروزه با رشد اقسام مالکیتهای معنوی و ایجاد بنگاههای بزرگ اقتصادی که اساساً بر اساس پذیرش مالکیت معنوی، امکان ادامه حیات دارند، عدم پذیرش آن، غیرممکن مینماید. دکتر بشرا سادات امامی، دکتر حقوق خصوصی که پایاننامه دکتری خود را پیرامون مالکیت فکری نگاشته است، در این یادداشت اختصاصی، به واکاوی چیستی و ابعاد گوناگون مالکیت معنوی میپردازد.
ابتدا بایستی اشاره داشت که مالکیت معنوی، اصطلاحی رایج و نادرست است. در حقیقت به این شاخه از حقوق در انگلیسی،Intellectual Property Rights گفته میشود که ترجمه آن به فارسی “حقوق مالکیت فکری” خواهد بود. به نظر میرسد دلیل این ترجمه غیردقیق به فارسی احتمالاً برای نشان دادن تفاوت این نوع از مالکیت با مالکیت بر اموال محسوس و ملموس یا بهنوعی مالکیت “مادی” است.
از لحاظ لغوی، فرهنگهای لغت انگلیسی به انگلیسی، واژه intellectual را “مرتبط به توانایی اندیشیدن و درک امور بهویژه مسائل پیچیده” و “مرتبط با یا اجرا شده توسط ذهن” تعریف کردهاند. در فرهنگ حقوقی انگلیسی، این واژه “متعلق به ذهن” و در فرهنگهای لغت انگلیسیبهفارسی، “فکری، عقلانی، ذهنی” دانسته شده است. درهرحال ویژگی مشترک انواع مالکیتهای فکری، غیر قابل لمس بودن است. تفاوت مالکیت فکری با سایر انواع مالکیت در این است که مالکیتهای دیگر معمولاً به اشیای مادی تعلق دارند؛ درحالیکه مالکیت فکری به آثار خلاقانه ذهنی و فکری مرتبط است. بهعنوانمثال، یک نویسنده مالک کتابی است که نوشته، نه بر کاغذ یا جلد آن، بلکه بر محتوای فکری آن.
حال میتوان به سراغ چیستی مالکیت فکری رفت. با وجود اینکه ارائه یک تعریف دقیق از مالکیت فکری چندان هم ساده نیست بسیاری از مردم تا حدودی با این عبارت و مفهوم آن آشنا هستند. در هنگام خرید یک کتاب و یا هنگام خرید یک دستگاه الکترونیکی این نکته مورد پذیرش قرار گرفته است که نویسنده کتاب یا مخترع دستگاه، مالک اولیه و اصلی ایده و فکر خود هستند؛ مالکیتی که بر یک شیء نیست بلکه در واقع بر فکر و ایدهای است که منجر به نوآوری در صنعت یا نگارش یک کتاب و یا رونق یک نام تجاری شده است. همین مالکیت باعث میشود بهراحتی نتوان یک کتاب را کپی کرد یا محصولاتی با نشان تجاری تقلبی به بازار عرضه نمود. برای سادهتر شدن مفهوم مالکیت فکری میتوان هر کدام از این دو کلمه را در معنای خاص خود در این عبارت، بررسی نمود. منظور از مالکیت، تصاحب چیزی است که نمود بیرونی ندارد؛ برای مثال، یک نویسنده، مالک محتوای کتابی است که نوشته است؛ و یک کارخانه تولید پوشاک برای همیشه مالک علامت و نشانی است که محصولات خود را تحت آن نام عرضه میکند. مالکیت فکری عمدتاً ناشی از فکر و ایده شخصی است که آن را ایجاد کرده است؛ یک اختراع محصول فکر و نبوغ مخترع خود است و یک قطعه موسیقی زاده ذهن آهنگسازی است که آن را برای اولینبار نوشته یا نواخته است.
در نهایت، بهترین تعریف از مالکیت فکری را شاید بتوان از زبان دکتر سید حسین صفایی گرفت: «حقوق مالکیت فکری به حقوقی گفته میشود که به صاحبان آن، حق بهرهوری از فعالیتهای فکری و ابتکاری انسان را میدهد و ارزش اقتصادی و قابلیت دادوستد دارد ولی موضوع آن شیء معین مادی نیست.» بر همین مبناست که حقوق مالکیت فکری در بیان اکثر حقوقدانان، مجموعهای از قوانین و مقررات دانسته شده است که وظیفه حمایت از آثار ناشی از فکر، خلاقیت و ابتکار بشر را به عهده داشته و در این راستا برخی حقوق مادیِ محدود به زمان و حقوق معنویِ دائمی را به پدیدآورندگان آثار اعطا میکنند. همانگونه که گفته شد، این حقوق به صاحبان این اموال، این حق انحصاری را اعطا میکند که استفاده دیگران از این مال را منع و یا تجویز کنند. بههرحال، با وجود اینکه داشتن منشأ ذهنی، شرط قرار گرفتن در قلمروی حقوق مالکیت فکری است، ولی امروزه موضوعاتی که منشأ ذهنی ندارند یا بهسختی میتوان آنها را ناشی از فعالیت ذهن دانست هم از حمایت نظامهای مالکیت فکری برخوردارند. لیست مشتریان و بازارهای فروش محصول که تاجر بر اثر تجربه و ممارست کسب مینماید، یا شهرت و اعتباری که تاجر بهواسطة عرضه کالاهای مرغوب، یا ارائه خدمات با کیفیت بالا به دست میآورد، نمونههایی از این موارد است؛ بنابراین، نظام مالکیت فکری علاوه بر مخلوقات فکری، از دستاوردهای ناملموس تجاری و صنعتی هرچند که منشأ ذهنی نداشته باشند نیز حمایت میکند. نظام حقوق مالکیت فکری به اقتضای حمایت از مصادیق متنوعش، عموماً متشکل از دو نظام حقوق مالکیت ادبی هنری و حقوق مالکیت صنعتی است.
همانطور که اشاره شد، نظام حقوق مالکیت فکری، از فعالیتهای فکری در حوزههای صنعتی، علمی، ادبی و هنری حمایت میکند؛ اما در خصوص آثار هنری، مالکیت فکری در شاخه ادبی هنری، درصدد حمایت از آفرینندگان آثار اصیل، مانند نقاشیها، مجسمهها، قطعات موسیقی، فیلمها و آثار ادبی است. این حمایتها عمدتاً تحت قوانین کپیرایت (حق مؤلف) قرار دارند که حقوق انحصاری برای استفاده و توزیع آثار، به آفرینندگان آثار ادبی هنری اعطا میکند.
کپیرایت به حمایت از ایدههای بیان شده میپردازد؛ درحالیکه خود ایدههای زیربنایی، شامل این حمایت نیستند؛ به این معنا که درحالیکه یک نقاشی خاص یا کتاب، تحت حمایت قرار میگیرند، مفاهیم یا موضوعات کلی که در آن آثار مورد استفاده قرار گرفتهاند، حمایت نمیشوند. حمایتهای ناشی از نظام کپیرایت، معمولاً بهصورت خودکار پس از خلق اثر به وجود میآید و نیازی به ثبت اثر نیست؛ اگرچه گاهی ثبت رسمی آثار میتواند مزایای حقوقی بیشتری را در برداشته باشد.
در مقابل، سایر اشکال مالکیت فکری، از انواع دیگری از خلاقیتهای ذهنی حمایت میکنند. برای مثال، حق اختراع از اختراعات یا کشفیات جدید حمایت میکند و به مخترعان، حقوق انحصاری برای نوآوریهایشان میدهد. علائم تجاری از نمادها، نامها و شعارهایی که برای شناساندن کالاها یا خدمات استفاده میشوند، حمایت میکنند و تضمین میکنند که مصرفکنندگان میتوانند بین برندهای مختلف تمایز قائل شوند.
تفاوت اصلی بین مالکیت فکری در آثار هنری و دیگر آثار فکری، در ماهیت آن چیزی است که مورد حمایت قرار میگیرد. مالکیت ادبی هنری از بیانهای خلاقانه و تجلی خاص ایدهها حمایت میکند و بر ارزش زیباییشناختی و فرهنگی اثر متمرکز است. سایر اشکال مالکیت فکری، مانند اختراعات و علائم تجاری، بر بهرهوری از منافع اقتصادی، نوآوری و ایجاد تمایز در بازار تأکید دارند.
برای مثال، رمان «کلیدر» نوشته محمود دولتآبادی بهعنوان یک اثر ادبی تحت کپیرایت محافظت میشود و این نظام مانع از بازتولید یا اقتباسهای غیرمجاز میشود. در مقابل، لوگوی کارخانه «میهن»، بهعنوان یک علامت تجاری محافظت میشود و اطمینان میدهد که هیچ شرکت لبنیاتی دیگری نمیتواند از همان نماد یا یک نماد مشابه برای بازاریابی محصولات خود استفاده کند. علاوه بر این، فرمول بستنی میهن بهعنوان یک راز تجاری محافظت میشود و از تقلید دقیق طعم آن توسط رقبا جلوگیری میشود.
درک این تفاوتها، برای آفرینندگان، کسبوکارها و حرفهایهای حقوقی حیاتی است تا اطمینان حاصل شود که خلاقیتهای ذهنی بهطور مناسب محافظت شده و از سازوکارهای قانونی مناسب برای اجرای این حقوق استفاده میشود.
حقوق مالکیت فکری در حوزههای مختلف هنری، بهویژه میان هنرهای نمایشی و ادبی از یک سو و هنرهای گرافیکی و تجسمی از سوی دیگر، جلوههای متفاوتی پیدا میکند. این تفاوتها ناشی از ویژگیهای ذاتی هر نوع هنر و چارچوبهای حقوقی است که برای حمایت از منافع پدیدآورندگان طراحی شدهاند.
در عرصه هنرهای نمایشی و ادبی که شامل آثاری همچون نمایشنامهها، قطعات موسیقی و دیگر آثار نوشتاری میشود، اصلیترین سازوکار حمایتی، همان نظام حق مؤلف یا کپیرایت است. این حمایت قانونی، به پدیدآورندگان حقوق انحصاری میدهد تا آثار خود را تکثیر و توزیع و اجرا نمایند. بهعنوانمثال، یک نمایشنامهنویس اختیار انحصاری برای مجوز دادن به اجرایِ تئاتری اثر خود را دارد و از این طریق، کنترل نحوه ارائه داستان به مخاطبان را در دست میگیرد. بهطور مشابه، آهنگسازان حق مدیریت اجرای زنده و ضبط آثار موسیقایی خود را دارند و از این طریق، از تمامیت و نحوه توزیع آثار خود محافظت میکنند.
در مقابل، در هنرهای گرافیکی و تجسمی – که شامل نقاشیها، مجسمهها، عکسها و آثار هنری دیجیتال میشود – نیز نظام کپیرایت حمایتهای مشابهی ارائه میدهد و حقوق انحصاری در تکثیر، توزیع و نمایش عمومی آثار را به هنرمندان میدهد. برای مثال، یک نقاش حق انحصاری نسبت به اثر خود دارد و میتواند تولید نسخههای چاپی یا استفاده تجاری از اثرش را مدیریت کند. نکته قابلتوجه این است که اصل «نخستین فروش»، به خریدار یک اثر فیزیکی اجازه میدهد آن اثر خاص را مجدداً بفروشد یا به نمایش بگذارد، بدون اینکه نیاز به مجوز از هنرمند باشد؛ اما حق تولید نسخههای دیگر همچنان منحصراً در اختیار هنرمند باقی میماند.
یکی از تفاوتهای مهم میان این دو حوزه، در شناسایی «حقوق معنوی یا اخلاقی» است؛ بهویژه در هنرهای تجسمی. حقوق معنوی، از جمله حق انتساب اثر به خالق آن و حق اعتراض به تغییرات توهینآمیز اثر، در هنرهای تجسمی بیشتر به رسمیت شناخته شده و اجرا میشود. این حقوق به هنرمندان امکان میدهد از ارزش شخصی و حیثیتی آثار خود محافظت کنند، حتی پس از فروش فیزیکی اثر. بهعنوان نمونه، بر اساس قانون حقوق هنرمندان تجسمی (VARA) در ایالات متحده، هنرمندان میتوانند از تخریب یا تغییر عمدی آثار خود که به حیثیت یا اعتبارشان آسیب میرساند، جلوگیری کنند.
در هنرهای نمایشی، اگرچه حقوقی برای اجراکنندگان وجود دارد – که به آنها کنترل ضبط و توزیع اجراهایشان را میدهد – اما حقوق معنوی در این حوزه کمتر به رسمیت شناخته شده و معمولاً محدودتر است. این تفاوت نشاندهنده درجههای مختلفی از ارتباط شخصی و بیان هنری است که به هر نوع هنر در چارچوبهای قانونی نسبت داده میشود.
درک این تفاوتهای ظریف برای هنرمندان، متخصصان حقوقی و مصرفکنندگان از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ چرا که آنها را در مواجهه با پیچیدگیهای نظام حقوق مالکیت فکری در حوزههای هنری گوناگون یاری میدهد.
دستاوردهای فکری و ذوقی بشر عصر حاضر – که میتوان آن را عصر انفجار اطلاعات نامید – سخت به دست میآید اما بهراحتی تکثیر، توزیع و تقلید میشود. در گذشته توزیع یک اثر آسان نبود و مثلاً تنها خود مخترع میتوانست اختراع خود را تولید و توزیع کند؛ اما امروزه هزینه توزیع یک اثر فکری کمتر از هزینههای تولید آن است و این توزیعکننده است که بهجای آفریننده اثر، از منافع آن اثر – بهویژه منافع اقتصادی آن – بهرهمند میشود.
افزون بر لزوم انتساب اثر به آفریننده به جهت انتفاع و بهره بردن او از منافع آن، حمایت از مالکیت فکری بر اصل انگیزههای تولیدکنندگان نیز تأثیر دارد و این احتمال وجود دارد که عدم حمایت کافی از یک تولیدکننده اثر منجر به این شود که او دانش یا فکر و اثر خود را اصلاً ابراز نکند و جامعه را بهطورکلی از آن محروم نماید؛ بنابراین میتوان گفت پذیرش نظام مالکیت فکری هم در جهت منافع پدیدآورنده است و او را از منافع اقتصادی تولید خود بهرهمند میسازد و هم متناسب با خواست و نیاز مصرفکننده است و خواست او مورد توجه تولیدکنندگان قرار میگیرد. این امر در جهت مصالح عمومی هم هست؛ چراکه میتواند شتابدهنده جریان تولید علم باشد. ازآنجاکه ماهیت حقوق مالکیت فکری با فرهنگ و دانش درهمتنیده است، ترویج و ارتقای آن، منافع اجتماعی نیز دربر خواهد داشت. افزون بر این، امروزه در فضای اقتصاد دانشبنیان، اموال فکری و غیرملموس، سرمایههای اصلی اشخاص حقیقی و حقوقی و مزیت تجاری ایشان محسوب میشوند. با درنظرداشتن چنین مقدماتی بود که عرف حقوقی جهانی رفتهرفته تصمیم گرفت از آثار فکری حمایت کند و بهمرورزمان، نظامی مخصوص برای مالکیت فکری در سطوح ملی و بینالمللی طراحی شد؛ بهگونهای که امروزه مراودات بینالمللی در زمینه مالکیت فکری، بر فضای روابط سیاسی نیز تأثیر فراوان دارد. به هر روی، حمایت از حقوق مالکیت فکری سالها مورد بحث اندیشمندان بوده است. برخی مخالفت خود را به دلایلی چون حبسِ خلاقیت در دستان نوآور و عدم انتشار نوآوری در جامعه، مستند کرده؛ درحالیکه برخی دیگر حمایت از این حقوق را به سبب تشویق نوآوری و حمایت از آفرینندگان آثار، ضروری میدانند.
در خصوص آثار ادبی هنری به طور خاص میتوان گفت: پذیرش مالکیت فکری به افزایش انگیزه برای خلق آثار جدید، تقویت اقتصاد خلاق و حفاظت از اعتبار و اصالت آثار میانجامد؛ یعنی هنرمندان با اطمینان از حمایت قانونی، تمایل بیشتری به تولید و انتشار آثار خود دارند. نیز حقوق مالکیت فکری به هنرمندان اجازه میدهد از آثارشان درآمدزایی کنند و به رشد صنعت هنر کمک کنند؛ و در نهایت، پذیرش حقوق مالکیت فکری تضمین میکند که آثار بدون اجازه آفریننده مورد استفاده، تغییر یا سوءاستفاده قرار نگیرند. این در حالی است که نپذیرفتن مالکیت فکری ممکن است منجر به سرقت ادبی و هنری، کپیبرداری غیرمجاز و کاهش اعتبار هنرمندان شده و نیز انگیزه هنرمندان را برای تولید محتوای ادبی هنری بکاهد. از همه مهمتر، این امر به بیعدالتی اقتصادی میانجامد و باعث خواهد شد که منافع مادی آثار ادبی و هنری به دست آفرینندگان اصلی نرسد و در مقابل، سودجویان از این آثار بهره ببرند.