هنر، نه قابلیت جواز دارد و نه استحباب!
آیتالله محمد عندلیب همدانی
اشاره: آیتالله علیدوست شاید اولینبار در سال 1394 بود که بهصراحت، این ادعا را مطرح کرد که اصل در فعالیتهای هنری، جواز و بلکه استحباب است. عضو هیئت امنای پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر سپس در اولین همایش فقه هنر نیز این گفته خود را تکرار کرد و پس از آن نیز بارها بر آن تأکید ورزیده است. مدعای این استاد برجسته دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم اما موافقین و مخالفینی به خود دیده است. آیتالله محمد عندلیب همدانی، یکی از این مخالفین است. استاد برجسته و نیک خلق حوزه علمیه قم، همانند همیشه با ادب و دانش همیشگی خود، تلاش داشته است تا نقدهای خود به این مدعا را بهصورت واضح و مستدل بیان کند. مشروح یادداشت شفاهی اختصاصی عضو شورای پژوهش پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر، به قرار زیر است:
لید: هنر گره با زیبایی خورده است و زیبایی یکی از کمینگاههای شیطان است. اگر خداوند فرمود: «إنَّ اللهَ جَمیلٌ یُحِبُّ الجَمال»، به این معنای نیست که خداوند متعال، هر کسی که زیبا است را دوست دارد؛ بلکه چهبسا چیزهایی زیبا باشد و ما هم آنها را زیبا ببینیم اما شارع آنها را زیبا نبیند. البته اگر دلیل دیگری بر استحباب هنر وجود داشته باشد، قابلبررسی است؛ اما اینکه با این روایت بخواهیم کف فعالیتهای هنری را استحباب بدانیم نادرست است؛ زیرا شارع جمال را صرفاً در محدودهای که امضا نموده قبول کرده است، نه بهصورت مطلق.
اصالۀالاباحه در هنر
ما در فقه، گاهی با عنوانی مثل ورزش روبرو میشویم، بعد میپرسیم که ورزش از نظر فقهی چه حکمی دارد؟ تعریف ورزش روشن است، فعالیتهای بدنی که به اسلوبهای مشخصی انجام میشود. درآنجا ممکن است اصل را بر اباحه قرار دهیم و اگر هم جایی قائل به منع شویم باتوجهبه عناوینی است که عارض میشود. مثلاً میگوییم اگر در مسابقه ورزشی عمداً به کسی صدمه وارد شود جایز نیست؛ بنابراین، حکم اصل ورزش، اباحه است.
اما هنر به نظر میرسد تفاوت عمدهای با ورزش دارد که چهبسا موردتوجه قرار نگرفته است. ما نمیتوانیم بگوییم اصل در فعالیتهای هنری، جواز است، تا چه رسد به اینکه بگوییم استحباب! البته در مورد استحباب آن بعداً صحبت خواهیم کرد. چرا؟ چون در مورد هنر، دو نکته را باید با همراه با یکدیگر ملاحظه کرد:
اولاً: هنر فینفسه، مصداق خارجی ندارد بلکه مصادیقی در خارج است که میتواند بهعنوان مصداق هنر قرار بگیرد. به دیگر سخن، اینکه یک چیزی در خارج داشته باشیم که اسم آن هنر باشد اما نه خطاطی باشد، نه شعر، نه خطابه است و نه صوت زیباست، چنین چیزی وجود ندارد؛ بنابراین هنر بماهو هو چیزی نیست که ما در مورد آن، بتوانیم اصلی را اثبات کرده و آن اصل را در مصادیق پیاده کنیم.
ثانیاً: هنر یک ویژگی دارد که عبارت است از گرهخوردن با زیبایی. اساساً هنر یعنی خلق زیباییها. و ما در مورد زیباییها نمیتوانیم زود تصمیم بگیریم و مثلاً بگوییم اصل بر جواز است؛ چون قرآن مجید بهصراحت میفرماید که یکی از ترفندهای شیطان، همین تزیین و تجمیل است؛ یعنی زشتیها را میآورد و زیبا جلوه میدهد و اسم زیبایی هم بر آن میگذارد، مثل همین اسم زیبای هنر و طبیعتاً انسانها را جذب میکند و فریب میدهد: «زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُم».
درنتیجه، چون این نکته باریک در اینجا هست و ما هم بدون امداد شارع نمیتوانیم از این ترفندهای شیطان کاملاً مطلع شویم که مبادا زشتیها را زیبا ببینیم و حکم به جواز کنیم، لذا باید در محدوده شرع گام برداریم. نمیتوانیم بگوییم که اصل بر جواز هر گونه فعالیت هنری است إلا ما خرَجَ بالدلیل!
لذا اینکه بیاییم در مورد عنوان هنر، اصل تأسیس کنیم اشتباه است. اما در مورد اجرای اصل دررابطهبا مصادیق هنر؛ اگر این مصداق در شرع، منع داشت که تکلیف روشن است؛ اگر منع مطلق نداشت و منع مقیّد داشت، باز تکلیف روشن است؛ و اگر این مصداق اساساً منعی نداشت، اصالة الإباحه را جاری میکنیم؛ بنابراین در مورد مصادیق هنر، أصالةالإباحه جاری میشود بهشرط اینکه دلیلی بر منع نباشد.
استحباب هنر
نکته دوم این است که گاهی ممکن است تصور شود ازآنجاییکه «إنَّ الله جَمیلٌ یُحِبُّ الجَمال» و زیبایی موافق فطرت انسانهاست و فطرت انسانها زیباییطلب است، میتوانیم کفِ فعالیتهای هنری را استحباب قرار بدهیم و بعد بگوییم إلا ما خَرَجَ بالدلیل که حرام باشد یا مکروه باشد.
در جواب عرض میکنم که اولاً عرض کردیم که هنر گره با زیبایی خورده است و زیبایی یکی از کمینگاههای شیطان است. اگر خداوند فرمود: «إنَّ اللهَ جَمیلٌ یُحِبُّ الجَمال»، به این معنای نیست که خداوند متعال، هر کسی که زیبا است را دوست دارد؛ بلکه چهبسا چیزهایی زیبا باشد و ما هم آنها را زیبا ببینیم اما شارع آنها را زیبا نبیند. البته اگر دلیل دیگری بر استحباب هنر وجود داشته باشد، قابلبررسی است؛ اما اینکه با این روایت بخواهیم کف فعالیتهای هنری را استحباب بدانیم نادرست است؛ زیرا شارع جمال را صرفاً در محدودهای که امضا نموده قبول کرده است، نه بهصورت مطلق. علاوه بر اینکه آن نکته پیشین هم جاری است که هنر بهخودیخود، اساساً چیزی نیست که قابلیت تعلق حکم شرعی را داشته باشد بلکه مصادیق آن مثل خطاطی، نمایشنامهنویسی و… را باید به لحاظ حکم فقهی بررسی کرد و مثلاً گفت، اصل در خطاطی، استحباب است.
دو نوع استحباب
ثانیاً ما دو نوع مستحب داریم چنانکه دو نوع مکروه داریم؛ مستحب در عبادات و مستحب در غیر عبادات. استحباب در عبادات، به معنای تعلق ثواب در صورت انجام عمل عبادی بهصورت قربۀ الی الله است. اما مستحب در غیرعبادات مثل مسواکزدن یا نمک خوردن در ابتدای غذا، یعنی امر مستحسن و خوب، نه اینکه الزاماً با صرف انجام آن، ولو بدون قصد قربت، ثوابی به آن تعلق گیرد. باتوجهبه این مطلب، حتی اگر فعالیت هنری مستحب باشد، به این معنا نیست که به هنرمند، پاداش داده میشود مثل پاداش نماز شب؛ بلکه بدین معنا است که امر مستحسنی است نه آن معنای مستحب که در عبادات وجود دارد.
آیا فقها، مخالف هنر هستند؟
گاهی گفته میشود فقهای ما نظر مساعدی به هنر ندارند و گویا اصل در هنر را منع قرار دادهاند و دنبال حکم به جواز هستند؛ سپس اشکال میشود که آقا اصل، جواز است نه حرمت! چرا شما طوری با هنر رفتار میکنید که گویا، اصل بر حرمت است؟!
پاسخ این اشکال، از عرائض سابق من روشن میشود. من عرض کردم که زیبایی و جذب به زیباییها، یکی از سنگرها و مقاصد ابلیس است و اگر تذکرات شارع نباشد، در این زمینه، بسیار بسیار فریب ابلیس را خواهیم خورد؛ بنابراین اگر میبینیم که فقهای ما نگفتهاند اصل در هنر، جواز یا استحباب است، به این دلیل است که اینجا مقصد ابلیس است و ممکن است سوءاستفادههایی بشود لذا باید مصداقی جلو آمد نه اینکه با یک کلمه «اصل در هنر، جواز است» خودمان را از این امر مهم خلاص کنیم. حال که مصداقی وارد شدیم آن وقت باید ببینیم از ادلّه چه استفاده میشود؟ آیا مثلاً «زَفَن» یعنی رقصیدن، خودبهخود حرام است یا در اثر آن عوارض و خصوصیاتی که در مجالس لهوولعب بوده حرام است؟ این جای بحث دارد، نه اینکه بگوییم هنر بماهو هنر مجاز است و ممکن است با مصادیق فرق بکند. در همینجا ممکن است شرایط زمانی و مکانی هم در تبدّل موضوعات تأثیرگذار باشند. این نکات البته بهصورت خلاصه و اختصار بود وگرنه هر کدام نیازمند بحثی مستقل است.
«مدرسه فقه هنر با همکاری پژوهشگاه فقه معاصر»