تحلیل گفتمان

اصطلاح «گفتمان» در گونه‌گونی ِ اصطلاحات موجود، تداولی عام یافته است. نظریه‌های انتقادی، جامعه‌شناختی، روان‌شناختی، زبان‌شناختی، فلسفی، اجتماعی و بسیاری از گونه‌های دیگر آن‌قدر زیادند که این اصطلاح همچنان تعریف‌نشده باقی مانده و با معنایی مشترک، به مصرف ِ حوزه‌های گوناگون رسیده است.

گفتمان به شکلی گسترده در خدمت تحلیل متون ادبی و غیرادبی قرار می‌گیرد و غالبا به منظور صحه گذاشتن بر یک مناظره‌ی مشخص نظری به کار می‌رود. حوزه‌ی دلالت‌های این واژه بسیار گسترده است با این حال هنوز در متون نظری تنها اصطلاحی است که کم‌تر تعریفی از آن ارائه شده است.

ادبیات به مثابه‌ی گفتمان
در پاره‌ای موارد، اصطلاح گفتمان بیش‌تر به منظور فراهم‌آوردن امکاناتی برای طرح پرسش در حوزه‌ی ادبیات و متن اهمیت می‌یابد. ادبیات، جولانگاه ممتازی برای نقد یا سلسله‌ای از نظام‌های قراردادیِ دلخواه است و ما در روند خوانش (تاویل)، از آن به متن ادبی تعبیر می‌کنیم. مَک دونِل – زبان‌شناس –اظهار می‌دارد:

«اخیرا مطالعاتی درباره‌ی گفتمان صورت گرفته است که تجزیه و تحلیل آن را ممکن می‌سازد. در خلال راه‌کارهایی نهادینه شده، بخشی از متن ادبی برجسته می‌شود و ادبیات به مثابه‌ی موضوعی مستقل و ویژه، موجودیت می‌یابد.»

اگرچه مطالعه‌ی گفتمان، تمایزی میان متون ادبی و غیر ادبی قایل نمی‌شود اما نظریه‌پردازان گفتمان به خوبی از وجوه افتراق بین این دو مقوله آگاه‌اند.

تحلیل گفتمان، ناظر به رابطه‌ی میان زبان و متونی است که زبان در آن‌ها به کار می‌رود. روند رو به رشد این مقوله، از سال ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ میلادی با کار بر روی رشته‌های مختلفی نظیر زبان‌شناسی، نشانه‌شناسی، روان‌شناسی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی آغاز شد. تحلیل گفتمان، مطالعه‌ی زبان کاربردی (روزمره) است. در آن هنگام که زبان‌شناسان به نحو گسترده‌ای سرگرم تجزیه و تحلیل جمله – به مثابه‌ی یک واحد زبانی – بودند، زلیگ هریس مقاله‌ای با عنوان «تحلیل گفتمان» منتشر کرد.

و در خلال آن عنوان کرد که تحلیل گفتمان شامل تلاش برای مطالعه‌ی ساختمان زبان در مرتبه‌ای فراتر از جمله و نیز فراتر از بند دستوری است. بنابراین به منظور مطالعه‌ی واحدهای زبان‌شناختی بزرگ‌تر مانند متون نوشتاری به کار می‌رود. تحلیل گفتمان در متون اجتماعی، با زبان کاربردی و به شکل شاخص‌تر با کنش متقابل یا گفت‌وگو میان گویندگان مرتبط است.

تحلیل گفتمان می‌تواند واکنشی به اشکال سنتی زبان‌شناسی (زبان‌شناسی صوری و ساختاری) تلقی شود که عمدتا تمرکز خود را بر واحدهای کوچک زبان و ساختار جمله معطوف می‌دارد. زبان‌شناسی سنتی، به تحلیل زبان کاربردی نمی‌پردازد. تحلیل گفتمان در ضدیت با زبان‌شناسی صوری، ساختار را با توجه به کلیت ِ متن، تعریف می‌کند نه بر مبنای واحدهای کوچک سازنده‌ی متن نوشتار. در این تحلیل، روابط نحوی مانند ترتیب فاعل – فعل – مفعول (در زبان انگلیسی) به خودی خود مورد توجه نیست. مهم، کلیت وسیعی به نام متن ادبی است؛ تا جایی که در تحلیل گفتمان، برقراری ارتباط یک فرد با سایر افراد از طریق تبادل جمله‌های منفرد، دشوار به نظر می‌رسد.

نقادان تحلیل گفتمان، غالبا زبان‌شناسانی هستند که منحصرا بر ساختار جمله صحه می‌گذارند. همچنان که میخائیل هوی اظهار می‌دارد: «گفت‌و‌گو مستلزم تبادلی میان دو یا چند نفر است که در خلال آن، احتمالا هر گوینده‌ای بیش از یک سخن را تولید می‌کند و طبیعتا هر کلامی مستقیم یا غیرمستقیم بر پایه‌ی سخنان قبلی پی‌ریزی می‌شود.

پس برای مثال، چنانچه موضوع مورد بحث تغییر یابد، ما فورا آن را در می‌یابیم و چنانچه این تغییر محسوس باشد، سخنان بعدی خود را با وضعیت جدید، هماهنگ می‌کنیم یا نسبت به تغییر محور گفت‌وگو واکنش نشان می‌دهیم.

در متن نوشتار ادبی مثلا در رمان، به گونه‌ای مشابه جملات به واحدهای مکالمه‌ای (پاراگراف‌ها یا

بندها) منتهی می‌شوند. بندها به فصل می‌انجامد و فصل‌ها به کتاب. کوتاه سخن این‌که در گفتار و و نوشتار، جمله چرخ‌دنده‌ی کوچکی در خیل ماشین‌آلات عظیم است.»

بنابراین در بررسی‌های گفتمانی که به منظور تحلیل واحدهای بزرگ‌تر انجام می‌شود، ساختارهایی که

تلویحا به وسیله‌ی گوینده و شنونده مشخص می‌شود، به عوض جمله به سطح گفتمان توسّع می‌یابد.

این ساختارهای بزرگ‌تر ممکن است به ویژه به سبب ماهیت تحلیل‌نشده‌ی خود، برای بررسی بسیار دشوار باشند. به هر جهت گفت‌وگوها می‌توانند ساختمند باشند و در شرایط ناهمسانی تحلیل شوند. به عنوان نمونه آن‌ها می‌توانند موضوع جدیدی را در گفتمان بگشایند یا موضوعی قدیمی‌تر را احیا کنند. پس تحلیل گفتمان ناظر است بر این‌که:

۱ – زبان همواره در متن رخ می‌دهد.
۲ – زبان یک حساسیت متنی است.
۳ – زبان همواره ارتباطی است.
۴ – زبان به منظور ارتباط طراحی می‌شود.

مفهوم‌سازی فوکو درباره‌ی قدرت، ما را وا می‌دارد که نقش زبان، گفتمان و متن را در پدید آمدن سلسله مراتب‌ها مورد ارزش‌گذاری قرار دهیم. برخی از نظریه‌پردازان مارکسیست تمایل داشتند زبان را دستگاه حمل و نقل ساده‌ای تلقی کنند که به مدد آن مردم وادار به باور ایده‌های دروغین یا عقایدی می‌شوند که بدان تمایل دارند اما در خلال نگاه نظریه‌ی گفتمان، زبان مدخلی برای وقوع کشمکش‌ها است. همچنان که فوکو اظهار می‌دارد:

«همان‌طور که تاریخ قویا به ما آموخته است، گفتمان را نمی‌توان صرفا عرصه‌ی کشمکش‌ها یا سیستم‌های سلطه‌گر تلقی کرد. بلکه چیزی است که به موجب یا به خاطر آن کشمکش وجود دارد.»

همچنان که دایان مک دونِل آشکارا نشان می‌دهد، کوشش‌های شمار زیادی از نظریه‌پردازان مبنی بر تئوریزه کردن گفتمان حایز اهمیت بوده است. بحث مک دونل بر سر تفاوت‌های جزیی این تعاریف گسترده است (تفاوت میان آراء فوکو، بری هیندس، پل هرست، لویی آلتوسر، والنتین ولوشینو و میخائیل باختین).

مک دونل نتیجه می‌گیرد که این طبیعت نهادی گفتمان و پایگاه اجتماعی آن است که بر جمیع این تفاوت‌ها محوریت دارد. او می‌گوید:

«دیالوگ، ابتدایی‌ترین شکل گفتمان است. تمام خطابه‌ها و نوشتارها اجتماعی‌اند «و تا آن‌جا پیش می‌رود که می‌گوید: «گفتمان بر حسب انواع نهادها و عادات اجتماعی و سخنگویان مرتبط با آن، تمایز می‌یابد.»

بنابراین گفتمان مجموعه‌ی مرده‌ای از اظهارات نیست بلکه تشکلی از حرف‌ها و جملاتی است که در یک بافتار (متن) اجتماعی بیان می‌شوند و به آن متن، ادامه‌ی حیات می‌بخشند. لذا نهادها و متون اجتماعی نقش تعیین‌کننده‌ای در توسعه و تنویر گفتمان ایفا می‌کنند. این طبیعت نهادی گفتمان، مشخصا در آراء میخائیل پچویکس راجع به تئوریزه کردن گفتمان قابل پی‌گیری است. مک دونل در این‌باره می‌گوید:

«یک گفتمان به مثابه‌ی حیطه‌ی مشخصی از کارکرد زبان ممکن است به وسیله‌ی نهادهایی که بدان‌ها وابسته است و به واسطه‌ی موقعیت‌هایی که زاییده‌ی آن‌هاست و به وسیله‌ی سخنگویانِ این موقعیت‌ها شکل بگیرد.»

* Discourse Analysis* برگرفته از کتاب «گفتمان»، سارا میلز – ۱۹۹۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − چهارده =