زندگینامه، اندیشهها، آثار
فریتیوف شوان (Frithjof Schuon) یکی از مهمترین خردورزان و شخصیتهای معنوی و همچنین برجستهترین پیامآور آموزههای سنّتی در قرن بیستم است. به حق، اندیشههای او را میتوان متمم و مکمل روش رنه گنون و آناندا کومارا سوامی دانست.
شوان در هشتم ژوئن سال ۱۹۰۷ میلادی در شهر بازل سوییس در خانوادهای با اصلیت آلمانی، دیده به جهان گشود. در نوجوانی، هنگامی که دوران تحصیلات ابتدایی خود را میگذارند، پدرش از دنیا رفت و به همراه مادرش به مولهاوس فرانسه رفت و به تابعیت آنجا درآمد. در جوانی به مطالعهی آثاری چون هزار و یک شب، اوپانیشادها و بهاگاوادگیتا پرداخت، فلسفه یونانی و فلسفه جدید را خواند و با رنه گنون آشنا شد. شوان پس از یک سال و نیم خدمت سربازی در ارتش فرانسه به پاریس بازگشت و در پی آشنایی با صور سنّتی هنر اسلامی، یادگیری زبان عربی را آغاز نمود.
در سال ۱۹۳۲ برای پیگیری این آموزشها به الجزایر رفت و دست ارادت به شیخ احمد العلاوی، شیخ طریقت شاذلیه داد و از طریق تصوف مشرف به آیین اسلام شد، و «عیسی نورالدین احمد» نام گرفت. در سال ۱۹۳۵ علاوه بر الجزایر از مراکش هم بازدید نمود و در سال ۱۹۳۸ در مصر با گنون — که سالها بود با وی مکاتبه داشت — ملاقات کرد. درسال ۱۹۳۹ عازم هند شد، امّا هنوز به مقصد نرسیده، جنگ جهانی دوم شعله برافروخت و برای خدمت در ارتش، به فرانسه بازگشت. در جنگ اسیر آلمانیها شد، اما به محض آگاهی از قصد آلمانیها نسبت به عضویت افراد آلمانیالاصل در ارتش آلمان، از زندان گریخت و به سوییس رفته، به تابعیت آنجا درآمد.
چهل و دو ساله بود که با زنی آلمانی – سوییسی که با فرهنگ فرانسوی رشد یافته بود، ازدواج کرد. همسرش ضمن علاقه به مطالعه ادیان و متافیزیک، نقاشی صاحب ذوق نیز بود. شوان در این ایّام، تألیفات مهمی ارائه داد از جمله وحدت متعالی ادیان که در زمرهی معروفترین آثار شوان است. در سال ۱۹۵۹ و نیز ۱۹۶۳ همراه همسرش به آمریکا رفت تا از قبایل سرخپوستان دیدار کند. در یکی از همین سفرها، او و همسرش به عضویت قبیله سو درآمدند و مدتها در میان آنان زندگی کردند.
شیخ عیسی نورالدین احمد در پنجم ماه می سال ۱۹۹۸ میلادی یعنی هنگامی که نود و یک ساله بود، در بلومینگتون در ایالت ایندیانای آمریکا، در پی یک بیماری طولانی، و در حالی که به ذکر صبحگاهی مشغول بود، زندگی خاکی را وداع گفت. (۱)
او علاوه بر زبان آلمانی که زبان مادری اوست با زبانهای فرانسه، انگلیسی، عربی و سانسکریت آشنایی کامل داشت و آثار خود را به سه زبان آلمانی، فرانسه و انگلیسی نگاشته است؛ در آثار وی متافیزیک، ادیان و سنن، هنر و زیباییشناسی و نمادپردازی آن چنان در هم تنیده شده، که به سختی بتوان موضوعی خاص را به یکی از کتابهایش نسبت داد.
شوان، خود نقاشی چیرهدست و شاعری خوشقریحه بود؛ تابلوهای نقاشیاش عموماً صحنههایی از زندگی سرخپوستان است — آمیخته به ظرایف نمادپردازی و لطایف هنری. امّا در زمینهی زیباییشناسی راستین و فلسفه سنّتی هنر نیز، با وجود این که کتاب مستقلی ندارد، نظریات منسجم و یکدستی ارائه کرده است.
از نظر شوان، هنر ناسوتی متمایز از هنر سنّتی است؛ هنر ناسوتی میتواند هنر دینی را هم شامل شود، حال آن که در دل هنر سنّتی، هنر قدسی جای دارد. هنر دینی نه هنری سنّتی است، نه دارای زبان رمزی میباشد و نه منشأ الهامش فوق فردی است. مثال این هنر، اکثر آثار هنری پس از قرون وسطا است.
در باب رابطه میان هنر سنّتی و قدسی، باید گفت که هر هنر قدسیای، سنّتی است، در حالی که، هر هنر سنّتی، لزوماً قدسی نیست. هنر قدسی به طور مستقیم به آداب و آیینهای سنّت مورد بحث اهتمام دارد و دیگر انواع هنر سنّتی، هر چند مستقیماً متوجه اجزا و عوامل آیینی و مذهبی آن سنّت نیستند ولی مبادی آن را به زبان رمزی و با کمک راه و روشهایی که خودِ آن سنّت در اختیار مینهد، منعکس میسازند. (۲)
در جوامع سنّتی، آثار هنری همواره توسط اهالی اقلیم دل و جان خلق میشود و فراگیری فنون هنری همراه با تهذیب نفس و اجرای آن همراه با تأمل و مراقبه است؛ در بازگشت به مبدأ اعلا و در جهت فهم جنبه باطنی یک سنّت نیز، نقش هنر بسیار اساسی است.
از دیدگاه شوان (و البته همه نویسندگان جاویدان خرد)، هنر نباید بدون کارکرد باشد و گرنه به امر تجمّلی صرف تنزل یافته و از این لحاظ در نگرش سنّتی دارای قدر و منزلتی نیست. چنان که از نوشتههای شوان برمیآید، وی پیش از هر چیز به کارکرد ازوتریک و طریقتی هنر نظر دارد تا کارکرد بیرونی آن در زندگانی سنّتی؛ بنابر همین دلیل، کراراً از عبارت «هنر قدسی» (Sacred Art) استفاده کرده و آن را بسی بیشتر از «هنر سنّتی» (Traditional Art) به کار میبرد.
وی مینویسد: «هنر قدسی، صورت چیزی است که ورای صورت است، تصویر موجود غیر مخلوق و زبانِ صَمْت است.» (۳) البته چنین بیانی از بیان ناشدنی، شدنی نیست جز در دل سنّتی زنده که عروج هنرمند به عالم خیال یا نزول صور هنری در دل و جان هنرمند را ممکن میسازد؛ اگر نه، «همین که ابتکار هنری از سنّت که به امر قدسی پیوندش میدهد، جدا بیافتد، این ضمانت عقل در هم میشکند و سفاهت در همه جا چهره مینماید.» (۴)
شوان اضافه میکند، این جا است که هنگام ظهور زیباییشناسی و فلسفه هنر فرا میرسد، یعنی آخرین راه نجات. از این رو، در دوره انحطاط هنری یونان، فیلسوفان از هنر سخن میگویند، لیکن در سراسر قرون وسطای مسیحی، کتابی مستقل از جانب فیلسوفان، راجع به هنر یافت نمیشود، و تنها اشاراتی چند، نشان از فلسفه هنر مسیحی دارد.
به همین شکل، در ایران پیش از اسلام، جهان اسلام، هند و چین با وجود کمالی مثالزدنی در عرصههای هنری، جز اشارات و عبارات جسته و گریخته کوتاه، فیلسوفان سخنی از هنر نگفتهاند.
هنگامی که در نقاشی سنّتی چینی (که اگر درست اجرا نشود، احتمال فراوان در دام طبیعتگرایی غوطهور میگردد) وقوع انحطاط پیشبینی میشود، شیه هو قوانین نقاشی را وضع کرده و هشدار میدهد که «نقاشان کهن صورت مثالی اشیا را به تصویر میکشیدند و نه صرفِ ظاهر را»؛ و میافزاید: چنانچه در یک نقاشی «جریان روح (چی) را نیافتی، مشاهده بیشتر آن درنگورزی لازم نیست».
در جملههای اخیر، تأکید بر خطر طبیعتگرایی عمدی بود، چرا که هر کجا زوالی در هنر میبینیم با طبیعتگرایی آغاز شده و چون این هنر در ناتوانی از انجام آنچه به عهده گرفته، عزلتنشین شد، (۵) متعلَّق آثار هنری است البته مادون طبیعت.
شوان در مقالهای با نام «درباره صورتها در هنر» چند مورد از عامترین و متداولترین اصول هنر سنّتی را ارائه کرده که فهرستوار در ادامه به آنها اشاره میکنیم: (۶)
– اثر ایجاد شده با کاربردی که برایش در نظر گرفته شده، باید منطبق باشد و آن انطباق را باید به بیان آورد.
– نباید هیچ تعارضی میان اصلی و فرعی باشد، بلکه این تمایز در انسجام سلسلهمراتبی باید حلّ شده باشد.
– به کارگیری موّاد اولیه بایستی با سرشت آن مواد منطبق باشد.
– شی نباید این توهم را ایجاد کند که چیزی است غیر از همانی که هست.
در نظر نخست، موارد بالا شاید نامفهوم و پیچیده به نظر رسند، امّا در واقع، از دیدگاه مدرن است که چنین مواردی، اموری بس دور از ذهن مینماید، چرا که چنین مواردی از فرط سادگی، در نظریه «نوآوری به هر قیمتی» که ذکر هر دم و هرگاه متجددان است، نادیده انگاشته میشود.
برای هنر مدرن «در مورد مجسمهسازی تخطّی از لختی موّاد اولیه… و در مورد نقاشی تخطّی از سطح صاف، صورت گرفته است.» در مورد نخست «با مادّه لخت چنان برخورد شده که گویی این مادّه از حیات بهرهای یافته است، حال آن که مادّه، اساساً امری ایستا است و به دلیل همین واقعیت، فقط تصویر و تمثیلات، یا از اجسام بیحرکت و یا از مراحل اساسی یا شماتیک حرکت را میپذیرد، ولی تصویر حرکات خودسرانه، عارضی یا به عبارتی، پارهپاره، از طریق آن امکانپذیر نیست. اما در مورد نقاشی، با سطح صاف چنان رفتار میشود که گویی دارای سه بعد است»، و این امر از طریق عمقنمایی کاذب و سایهزنیها صورت میپذیرد. (۷) بحث بر سر پیمودن طریق هنجار در هنر است که «نشانگر کاربردهای قوانین کیهانی و الهی است.»
خلاصه آن که، برای شوان خلق اثر هنری برآوردن آسمان به شمار میرود و در زمین، وسیلهای است جهت متوجه نمودن خاطر مردمان از زمین به سوی آسمان. این امر در آثار شوان به زبانهای گوناگونی طرح گشته، حتّی جایی که از جوهر و عرض بحث میکند، سخن یادشده را چنین بیان میدارد: «کار اصلی هنر قدسی گذشته از حیثیت تعلّمی تنها، این است که جوهر را که هم یگانه است و هم بیمنتها به عالم عَرَض درآورد و آگاهی عَرَضی را به جوهر باز برد. به عبارت دیگر، هنر قدسی وجود را در عالم تکوین و عمل و صیرورت در میآورد و یا این که غیرمتناهی را به نحوی به عالم متناهی و یا ذات را به عالم صورت میرساند؛ و بدین طریق پیوستگی بین آن دو را القا میکند.» (۸)
از نخستین کتابهای شوان به زبان فرانسه و نیز مهمترین و معروفترین آنها، وحدت متعالی ادیان است؛ چرا که این کتاب شاهراه تمام اندیشههای اوست، تا آن جا که حتّی فصلی از این کتاب با عنوان «دربارهی صورتها در هنر» بحثی است پیرامون حکمت و فلسفهی هنر سنّتی و قدسی. از دیدگاه شوان، وحدتی متعالی و در عین حال درونی میان ادیان وجود دارد و البته این بیان به این معنا نیست که صور متمایز ادیان را به کناری نهیم و غافل از آن به مزج ادیان بپردازیم.
شاید عجیب بنماید ولی هیچ نحله فکری، به اندازه پیروان جاویدان خرد دربارهی اختلاف ادیان سخن نگفتهاند و در عین حال اندیشهای را نخواهیم یافت که در حدّ حکمت خالده در باب وحدت ادیان به گفتگو پرداخته باشد. در واقع، شوان «به کرّات، در خصوص این مسایل مطلب نوشته که چگونه هر دینی، دین است، این که چرا زیستن کامل طبق هر دینی به معنای زیستن طبق دین به ماهودین، و بنابراین به یک معنا طبق همه ادیان است؛ این که چگونه هر دنیای دینی، برای کسانی که در آن زندگی میکنند مطلق است و با این اوصاف، فقط حقیقت مطلق — که فراتر از همه مظاهر و تجلیات جزیی است — به معنای دقیق کلمه مطلق است، این که چگونه خورشید هر جهان دینی برای آن جهان خورشید است در حالی که در واقع [تنها] ستارهای در آن سپهر معنوی است که بیکرانگی الهی را به شکل رمزی و نمادین متجلی میسازد». (۹)
کسانی که از جاودانه خرد سخن گفتهاند، نسبت به فلسفههای سنّتی اعم از ایرانی – اسلامی، یونانی و چینی احترامی خاص قایل بودند، لیکن اهتمام اصلی آنها در تشریح متافیزیک جهانی، بیشتر متوجه فلسفههای هندی به ویژه ودانتا بوده، و شوان نیز مستثنا از این مطلب نیست. بدایت، جوهر و نهایت این متافیزیک، شناخت مبدأ کلی است.
در معنای خاصّی از جوهر، حضرت احدیّت جوهر است و ماسوای آن، اعراض آن هستند. البته جوهر بیشتر به بینهایتی روی دارد و ذات به مطلقیّت. «میان جوهر و اعراض مجال تصوّر نوعی پیوستگی هست (همه اشیا آتماست)، حال آن که در بین ذات و صورتها چنین مجالی در کار نیست». (۱۰)
خداوند از آن جهت که مطلق است از دید ما که در جهان امکان به سر میبریم، دورترین دوری است، و درست به همین دلیل، یعنی دورترین دوری بودن او و نیز به دلیل غیرمتناهی بودنش، نزدیکترین نیز هست. قرآن، الله را منزه از هر توصیفی میداند (۱۸۰/۳۷) و این مساله را که چیزی مانند او باشد، نفی میکند (۱۱/۴۲) و نیز او را از رگ گردن به آدمی نزدیکتر توصیف میکند (۱۶/۵۰) یا درختچه موسی(ع) را چنین خطاب میکند که من اللهام و این که به هر سوی روی کنیم آن وجهالله است (۲/۱۱۵).
در بهاگاوادگیتا، برهما درون و نیز برون تمام موجودات است، بسیار دور است و در عین حال به همه نزدیک هم میباشد (۱۳/۱۶). در دائود جینگ چنین آمده: «… دائو را بزرگ (دا) خوانم، بزرگ را گستردن (شی) خوانم، گستردن را به [مکان] دور رفتن (یوآن) خوانم، به [مکان] دور رفتن را باز آمدن (فان) خوانم، آسمان (تیان) بزرگ است، زمین (دی) بزرگ است، شهریارِ موبد (وانگ) نیز بزرگ است. در هست و نیست (یو ژونگ) چهار بزرگی است، و یکی از آنها وانگ است. انسان (رن) نمونهای است از زمین، زمین نمونهای است از آسمان، آسمان نمونهای است از دائو، [و] دائو را نمونه، قائم به خود (ذی ران) است» (فصل ۲۵). ذکر کامل موضوعات مورد اهتمام متافیزیک سنّتی — چنان که شوان یکی از سخنگویان آن است — نیازمند مجال دیگری است. (۱۱)
آثار فریتیوف شوان:
– ابعاد اسلام (۱۹۳۵)
– De Quelques aspects de l»Islam
– Dimensions of Islam
– وحدت متعالی ادیان (۱۹۴۸)
– De l»Unité transcendante des religions
– The Transcendent Unity of Religions
– چشم دل (۱۹۵۰)
– L»Oeil du cœur
– The Eye of the Heart
– چشماندازهای روحانی و واقعیات انسانی (۱۹۵۳)
– Perspectives spirituelles et faits humains
– Spiritual Perspectives and Human Facts
– راههای عرفان (۱۹۵۷)
– Sentiers de gnose
– Ways of the Gnosis
– کاستها و نژادها (۱۹۵۷)
– Castes et races
– Casts and Races
– مقامات حکمت (۱۹۵۸)
– Les Stations de la sagesse
– Stations of Wisdom
– نگارههای جان (۱۹۶۱)
– Images de l»Esprit
– Images of the spirit
– فهم اسلام (۱۹۶۱)
– Comprendre l»Islam
– Understanding Islam
– پرتوی بر جهانهای کهن (۱۹۶۸)
– Regards sur les mondes anciens
– Light on the Ancient Worlds
– منطق و تعالی (۱۹۷۰)
– Logique et transcendance
– Logic and Transcendence
– صدف و گوهر در ادیان (۱۹۷۵)
– Forme et substance dans les religions
– Form and Substance in the Religions
– طریقت به مانند اصل و راه (۱۹۷۸)
– L»Ésotérisme comme principe et comme voie
– Esoterism as Principle and as Way
– تصوف: حجاب و محجوب (۱۹۸۰)
– Le Soufisme, voile et quintessence
– Sufism: Veil and Quintessence
– آیین مسیح / اسلام: جستارهایی در باب وحدتگرایی طریقتی (۱۹۸۱)
– Christianisme/Islam: visions d»oecuménisme ésotérique
– Christianity / Islam: Essays on Esoteric Ecumenism
– از ایزدان تا مردمان (۱۹۸۱)
– Du Divin à l»humain
– From the Divine to the Human
– در تعقیب دین جاویدان (۱۹۸۲)
– Sur les traces de la Religion pérenne
– On the Traces of Perennial Religion
– رویکردهایی به نمود دینی (۱۹۸۴)
– Approches du phénomène religieux
– Approaches to the Religious Phenomenon
– بازیافتن انتگرال متافیزیکی (۱۹۸۵)
– Résumé de métaphysique intégrale
– Resume of Metaphysical Integral
– داشتنِ کانون(۱۹۸۸)
– Avoir un centre
– To Have a Center
– ریشههای وضعیت انسانی (۱۹۹۰)
– Racines de la condition humaine
– Roots of the Human Condition
– جواهر سلوک (۱۹۹۱)
– Les Perles du pèlerin
– The Pearls of the Pilgrim
– نگارههای جمال ازلی و عرفانی، نقاشیهای فریتیوف شوان (۱۹۹۲)
– Images of Primordial and Mystic Beauty , Paintings by Frithjof Schuon
– بازی نقابها (۱۹۹۲)
– Le Jeu des Masques
– The Play of Masks
– تطوّر انسان (۱۹۹۵)
– La Transfiguration de l»Homme
– The Transfiguration of the Man
– گنجینههای آیین بودا (۱۹۹۷)
– Trésors du Bouddhisme
– Treasures of the Buddhism
– خورشید بالدار: هنر و فلسفه میان سرخپوستان
– Le Soleil de Plumes, Art et Philosophie des Indiens des plaines
– The Feathered Sun: Plains Indians in Art and Philosophy
پینوشت:
۱. در مورد زندگی شوان به زبان فارسی، رک. مقدمه فارسی مینو حجّت در کتاب گوهر و صدف عرفان اسلامی، ص ۵۱-۵۸ و نیز نک. *فروزان راسخی، زندگینامه فریتیوف شوان، نقد و نظر، سال چهارم، شماره سوم و چهارم، تابستان و پاییز ۱۳۷۷.
۲. در باب این تمایزات رک. سید حسین نصر، «هنر و زیبایی از دیدگاه شوان» در هنر و معنویت، ترجمه و تدوین انشاءالله رحمتی، مجموعه مقالاتی است که شامل مباحث نظری پیروان جاویدان خرد پیرامون هنر است و ترجمه فارسی پنج مقاله شوان را در خود جای داده است. علاوه بر منبع بالا نک. سید حسین نصر، معرفت و معنویت، ترجمه انشاءالله رحمتی، نشر سهروردی، فصل هشتم، «هنر سنّتی: سرچشمه معرفت و رحمت».
۳. شوان، «اصول و معیارهای هنر» در کتاب هنر و معنویت، ص ۱۱۰.
۴. همان.
۵. نک. شوان، «حقوق و تکالیف هنر» در کتاب، هنر و معنویت، ص۱۵.
۶. شوان، «درباره صورتها در هنر» در کتاب هنر و معنویت، ص ۵۱ و ۵۲
۷. همان، ص ۵۲ و ۵۳
۸. شوان، «دلیل مبتنی بر تصور جوهر» در کتاب عقل و عقلِ عقل، ترجمه بابک عالیخانی، ص ۱۰۰.
۹. *سید حسین نصر، مروری بر اندیشههای دینپژوهی شوان، ترجمه شهابالدین عبّاسی، ماهنامه اخبار ادیان ، شماره ۱، سال ۱۳۸۲.
۱۰. شوان، عقل و عقلِ عقل، ترجمه بابک عالیخانی، نشر هرمس، چاپ اوّل:۱۳۸۴، مقاله پنجم، دلیل مبتنی بر تصور جوهر، ص ۹۲؛ که این کتاب شامل هفت مقاله شوان جهت پیگیری بیان متافیزیک در بیان شوان به زبان فارسی، مناسبترین اثری میباشد که تاکنون به چاپ رسیده است. نیر نک. خرد جاویدان، به کوشش شهرام یوسفی فر، انتشارات دانشگاه تهران؛ و نک. جام نو و می کهن، به کوشش مصطفی دهقان، موسسه تحقیقات و علوم انسانی، چاپ نخست، ۱۳۸۴.
۱۱. علاوه بر منابع مذکور در پاورقی قبلی، جهت بحث جامعی پیرامون چارچوب متافیزیک سنّتی رک. معرفت و معنویت، فصل چهارم، «علم قدسی».
* مقالاتی که که با نشانه * آمدهاند در سایت www.JavidanKherad.ir قابل دسترسی هستند.