نقدی بر «اتوبوس شب» به کارگردانی کیومرث پوراحمد
جنگ خیلی بد است. بچه را بیپدر و مادر میکند، مادر را بی فرزند میکند، زن را بیشوهر میکند، حتی فرزندی را که پا به دنیا نگذاشته را یتیم میکند و اگر بین دو کشور همسایه در بگیرد کارکردهای دیگری هم دارد که فاروق (محمدرضا فروتن) در نیمه دوم فیلم چندبار به آن اشاره میکند و واقعاً چقدر این جنگ بیرحم است.
اتوبوس شب قرار بود حاصل اولین تجربه کیومرث پوراحمد در ژانر دفاع مقدس باشد ولی چیزی که اصلاً در آن دیده نمیشود همین مفهوم دفاع مقدس است. از اوّل هم حضور پوراحمد در چنین ژانری با شک و تردید همراه بود، تا اینکه خودش در مصاحبه مطبوعاتی پس از اکران گفت: اصلاً به من میآید فیلم جنگی بسازم.
بارها شنیدهایم که میگویند منشأ خیلی از مشکلات فرهنگی و هنری در کشور ما عدم تعریف و منقّح شدن مفاهیم و یا تعریف بد از آنهاست. این همان بلایی است که دامنگیر سینمای دفاع مقدس ما شده است. باید تکلیفمان را روشن کینم که آیا تعریف ما از ژانر دفاع مقدس (که تنها در کشور ما معنا و مفهوم مییابد) همان تعریف ما از ژانر جنگی و به تبع آن ژانر ضدجنگ است ـ که صد البته مشخصات و ویژگیهای خاص خودش را دارد ـ یا نه باید برای هزارمین بار باید تکرار کرد که جنگی که در دهه 60 بین دو کشور همسایه ایران و عراق در گرفت به دلیل تحمیلی بودن آن از سوی حکومت عراق و پشتوانه بینالمللی آن حکومت، برای ما ایرانیان دفاع بوده است و ماهیت اعتقادی آن که همانا ستیزحق و باطل است و به پای آن خون جوانان وطن ریخته شده است هیچگاه نباید فراموش شود.
اینکه سینمای ما در همه جوانب ابعاد و ژانرهایش تحت تأثیر سینمای غرب و خاصه هالیوود است انکار ناپذیر است. تلاشهای اندکی از جانب اشخاصی محدود صورت میگیرد که هویت مستقل سینمای ایران به دنیا شناسانده شود. یکی از جاهایی که میتوان این حیثیت مستقل را به آسانی – با تکیه بر منابع عظیم دفاع مقدس که سالها پیش در ایران اتفاق افتاد ـ بدست آورد همین ژانر دفاع مقدس است.
دانسته یا نادانسته برخی میخواهند به تبعیت از فیلمهای جنگی و ضدجنگ هالیوودی و اروپایی، این دو مفهوم را یکی سازند که بدلیل ماهیت متفاوت ومتضاد جنگهای اتفاق افتاده در آن سرزمینها و کشورها بهیچ وجه نه درست است و نه به نفع ماست.
کجای فیلم اتوبوس شب شما نشانی از دفاع هشت ساله مردم این سرزمین مییابید. اگر از عرب بودن اسرا و فارسی حرفزدن راننده و بچه و عماد صرنظر کنیم. داستان این فیلم در همه جنگها میتواند اتفاق بیفتد یعنی کافی است هویت دو طرف را عوض کنیم و زبانی را که به آن حرف میزنند.
راه حل دیگری که به نظر نگارنده میرسد تفکیک بین ژانر جنگی و ضدجنگ و سینمای دفاع مقدس – با همان بارمعنایی و اعتقادی که جنگ تحمیلی ما داراست ـ که این تفکیک هم هیچ کمکی به سینمای ملّی ما و هویت مستقل آن نخواهد کرد چرا که فیلمهای جنگی و ضدجنگی که ساخته خواهد شد تنها میتواند چشم جشنوارههای سیاسی خارجی را بگیرد و آنهایی که تقدسی برای این حادثه عظیم قائل نیستند و خونهایی ریخته شده را هدر رفته میپندارند. برویم سراغ داستان فیلم که بدلیل تعلیق بکار رفته در آن، باعث جذب مخاطب و همراهیاش میشود. گرچه اساس تعلیق سُست است ـ دو نفر بودن سربازان ایرانی و چاقوی پنهان شده توسط یکی از اسرا ـ و تمهیدات صورت گرفته در نیمه اوّل برای قوّت آن نتیجهای ندارد ـ کورشدن عماد و انحراف از مسیر ـ دیالوگهای این بخش هم کششی ندارد و آشنایی سابق عماد با دکتر اسیر هم کمکی به روند داستان نمیکند.
قوّت داستان در نیمه دوّم و زمانی است که شب فرا میرسد و در میدان مین اسیر میشوند و آن اسیر سرکش دست به کار میشود.دقایق پایانی هم بیهوده کش آمده است تا تأکیدی بر تنهایی و رنج همسر عماد باشد که فرزندی از او را در شکم دارد.
بازیهای فیلم هم، جز در مورد عمو ـ خسروشکیبایی ـ که نتوانسته از تیپ همیشگی اش فاصله بگیرد، مابقی خوب است. اما نقطه قوّت فیلم را باید در ساختار سیاه و سفید و متفاوت آن دانست و کارگردانی پوراحمد که از کولهبار تجربهاش بر میآید. شاید اگر فیلم بصورت رنگی گرفته میشد اینچنین به چشم نمیآمد و اصلاً از همین تمهید بجا برمیآید که پوراحمد دیگر دغدغه گیشه ندارد ـ بر خلاف دو فیلم قبلیاش نوک برج و گل یخ ـ و با آسودگی به زیباییشناسی کارش و کارگردانی اصولی پرداخته است.
در آخر، گرچه این اتفاقات را در سینمای دفاع مقدس بیشتر ناشی از انحراف آرمانی، پیشتازان این ژانر یعنی حاتمیکیا، ملاقلیپور و درویش و … میدانم ولی در این برهه زمانی، اشکال اصلی از سیاستگذاری فرهنگی کوتاه مدت مسئولین این حوزه است که نگاهشان نه فرهنگی بلکه سازمانی است و عادت دارند جهتگیری فرهنگی را با بخشنامه و میزگرد پیش ببرند.حداقل کاری که میتوانند بکنند این است که این ژانر را به اهلش بسپارند و به کسانی که بهشان نمیآید کاری محول نشود.