گفتوگوی استالین و آیزنشتاین
از مذاکرات میان استالین، مولوتوف (وزیر خارجه)، آندری ژدانوف (دبیر کمیته مرکزی)، سرگی آیزنشتاین و نیکلای چرکاسوف (بازیگر) در 26 فوریه سال 1947. آیزنشتاین در آن هنگام سرگرم ساختن قسمت دوم «ایوان مخوف» بود. قسمت اول این فیلم در سال 1944 اکران شده بود. اما قسمت دوم، به خاطر سانسور تا سال 1958 اکران نشد. این گفتوگو از کتاب «فرهنگ و قدرت: تاریخی مبتنی بر اسناد 1917-1953» نوشته کاترینا کلارک و ایوگنی دوبرنکو از انتشارات دانشگاه ییل، گرفته شده است.
استالین: تاریخ خواندهای؟
آیزنشتاین: کم و بیش… .
استالین: کم و بیش؟ من هم یک چیزهایی از تاریخ میدانم. در فیلم شما، «تزار»، همتای «هملت»، آدم متزلزلی به نظر میرسد. افراد مختلفی به او میگویند که چه باید کرد، ولی خود او نمیتواند تصمیم بگیرد. عقل «ایوان مخوف» به او حکم میکرد که منافع ملی را ارجح بداند و اجازه ندهد که خارجیها به کشورش راه یابند. «پطر اول» هم به تمامیت ارضی کشور توجه فراوانی داشت، اما با خارجیها خیلی مدارا میکرد و درهای کشور را زیاده از حد باز گذاشته بود و اجازه داده بود تا روسیه خیلی آلمانی شود. «کاترین» حتی از «پطر اول» هم پا فراتر نهاده بود. آیا دربار «الکساندر اول» درباری روسی بود؟ دربار «نیکلاس اول» چطور؟ نه، نبود. آلمانیها بر دربار هر دو تسلط داشتند. کار خارقالعادهی «ایوان مخوف» این بود که معاملات تجاری با خارجیها را به انحصار حکومت خود درآورد. او اولین کسی بود که این کار را کرد و بعد از او لنین دومین نفر در این کار بود.
ژدانوف: «ایوان مخوف» تو شبیه آدمهای دچار ضعف اعصاب از کار درآمده است.
استالین: باید از چهرههای تاریخی تصویر درستی بدهید. برای مثال، اینکه نشان میدهید «ایوان مخوف» به مدتی طولانی همسرش را میبوسد، اصلاً درست نیست. در آن ایام چنین کاری معمول نبود. و «ایوان مخوف» هم آدم بیرحمی بود (این را میتوانید نشان دهید)، اما باید نشان دهید که چرا لازم بود بیرحم باشد. یکی از اشتباهات «ایوان مخوف» این بود که کلک پنج خانوادهی بزرگ زمیندار و بسیار پولدار روسیه را نکند. اگر او کلک آنها را کنده بود، آن دوره دشوار اقتصادی هم پیش نمیآمد. اما اگر او کسی را اعدام میکرد، روزها و شبهای متمادی مینشست و توبه میکرد و دعا میخواند. او میباید قاطعتر میبود. البته ما مسیحیان خوبی نیستیم، ولی در عین حال نمیتوانیم نقش پیشروانهی مسیحیت را در مرحلهای خاص از تاریخ خودمان نادیده بگیریم. در واقع روسیه داشت فاصلهی خود را با غرب کم میکرد، حال آنکه باید بیشتر به سمت شرق متمایل میشد.
ژدانوف: در فیلم از آداب دینی سوء استفادههای زیادی شده است.
مولوتوف: این امر حال و هوایی عرفانی به فیلم میدهد که نباید تا این حد روی آن تأکید شود.
استالین: چهرههای تاریخی باید همانطور که بودهاند نشان داده شوند. البته کارگردان میتواند در چارچوب تخیلات هنری خود از واقعیتهای تاریخی فاصله بگیرد، ولی نباید از حال و هوای تاریخی دورهی مورد نظرِ خود دور شود. تصویری که از «ولادیمیر استاریتسکی» ارائه دادهاید خیلی خوب است. او استاد شکار مگس بود. چه مردی! مردی که چیزی نمانده بود تزار شود، ولی به شکار مگس با دست بیش از هر چیزی دیگری علاقه داشت! باید اینجور جزئیات را نشان دهید. این جزئیات جوهر آدمها را نشان میدهد.
چرکاسوف: آیا میتوانیم قتل استاریتسکی را نشان دهیم؟
استالین: بله، میتوانید. بدون تردید قتلهایی صورت گرفته بود.
مولوتوف: موضوع سرکوبها را میتوانید و باید نشان دهید، اما در ضمن باید نشان دهید که چرا این سرکوبها صورت گرفتند و دلیل آنها چه بود؟
آیزنشتاین: بعضی لحظات خیلی خوب از کار درآمدند و همین امر به من اطمینان میدهد که میتوانیم قسمت دوم را هم خوب از کار درآوریم.
استالین: ما به آنچه خوب از کار درآمده و خوب بوده کاری نداریم. در حال و حاضر ما فقط با کم و کسریهای فیلم کار داریم.
آیزنشتاین: آیا رهنمودهای خاص دیگری هم برای این فیلم خواهید داشت؟
استالین: من به تو رهنمود ندادهام و نخواهم داد. من فقط دارم نظرم را به عنوان یک تماشاگر مطرح میکنم.
* عنوان اصلی مطلب هست «A Tsar is born» که آدم را یاد «A Star is born» میاندازد!!