کارگردان فیلم سینمایی «در میان ابرها»
سید روحالله حجازی متولد 1358 در شهر آبادان. او از نوجوانی به فیلمسازی علاقه پیدا کرد و از هفدهسالگی شروع به ساخت کلیپ و فیلم کوتاه کرد. او در همان دوران هم توانست جوایزی دریافت کند.
وی فنون فیلمسازی را به صورت تجربی فراگرفت. او پس از ساخت چهار فیلم تلویزیونی به نامهای «سفرنامه خاک»، «روزگار سپریشده»، «ماه جبین» و « آواز خاک» و ساخت مجموعه «مستند عراق» اولین فیلم بلند خود را به نام «در میان ابرها» به اتمام رساند. این فیلم در جشنوارهی بین المللی فیلم فجر در بخش نگاه اول موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی شد. روحالله حجازی اخیرا فیلم تلویزیونی به نام «اگر باران ببارد» به سفارش شبکه اول سیما را کارگردانی کرده است که در خردادماه جاری، پخش شد. و بعد از آن نیز فیلم بلند سینماییاش را به نام «طوفانی در راه است» در دست ساخت دارد.
خلاصه فیلم:
«در میان ابرها» داستان دلدادگی پسری ایرانی به نام مالک به دختری عراقی به نام نورا است که طی ماجرایی رابطهی عاطفیشان یکطرفه شده و مالک برای کشف حقیقت به دنبال نورا رفته و واقعیت را از او طلب میکند.
سازنده این فیلم به عنوان اولین قدم سینمایی خود عاقلانهترین کار را بر میگزیند و بدون انجام خطری بزرگ به روایت خطی داستانی برگرفته از واقعیت میپردازد. این کار البته با یاری فیلمنامهنویس موفقی مثل علی گوهری و تهیهکنندهای کار آشنا مثل سعید سعدی انجام میشود. هر چند به زعم منتقدان و صاحب نظران این فیلم در برخی زمینههای اجتماعی و فرهنگی دست به تابوشکنی زده است.
وی در این اثر از مجموعه بازیگران تئاتر به انتخاب افشین هاشمی و تنها یک بازیگر چهرهی سینمایی یعنی الناز شاکر دوست استفاده نموده است. الناز شاکردوست در این فیلم فرصت مناسبی یافته تا بار دیگر در نقشی متفاوت ظاهر شود و خود را بیازماید. به طور کلی در میان ابرها به عنوان اولین کار بلند سینمایی حجازی اثری در خور توجه محسوب میشود که رقیب سر سخت و پر طرفداری مثل «همیشه دو بار زندگی میکنیم» را با یک رأی بیشتر از هیئت داوران پشت سر گذاشته است.
جوایز:
دیپلم افتخار بهترین فیلم بلند از جشنوارهی فیلم رشد، تندیس سیمین بهترین فیلم بلند، جایزهی بهترین فیلم قرآنی از سومین جشنواره فیلم و عکس قرآنی، جایزهی بهترین کارگردانی از جشنوارهی لیستاد پاد بلاروس، منتخب جشنوارههای لیستاد پاد بلاروس و بلگراد و مذهب امروز ایتالیا، جایزهی بهترین فیلم از جشنوارهی فیلم امام رضا، منتخب جشنواره مستند شهید آوینی
متن پیشرو، گفتوگوی کوتاهی است که به بهانهی فیلم «در میان ابرها» با روحالله حجازی داشتهایم:
آقای روحالله حجازی لطفاً داستان فیلمتان (در میان ابرها) را بهطور خلاصه برای ما تعریف کنید.
در منطقهی مرزی شلمچه گاریچیهایی هستند که بار مسافرین را جابهجا میکنند. یکی از همین گاریچیها بهنام مالک که 17 سال دارد عاشق یک دختر عراقی میشود که از او بزرگتر است. مالک به بهانهی این عشق به نگاه جدیدی از عشق میرسد.
ایدهی اصلی این فیلم از کجا به دست آمد؟
به اتفاق آقای گوهری نویسندهی این فیلم سفری به مناطق مرزی رفته بودیم. ما مصاحبههایی با گاریچیهای لب مرز، نیروی انتظامی آنجا، رانندگان تاکسی و مشاغل دیگری که در آن منطقه حاضر بودند انجام دادیم. همین تحقیقات ما را به ایدهی اولیه رساند. البته من و آقای گوهری برای تحقیق راجع به موضوع دیگری که ایشان پیشنهاد داده بودند به آنجا رفته بودیم و نهتنها در مناطق جنگی، که کل شهر آبادان و مدارس آبادان را بررسی کردیم و به دنبال داستان دیگری که مد نظر آقای گوهری بود و تا حدی هم طنز محسوب میشد میگشتیم. اما بعد متوجه گاریچیها شدیم و با دیدن آنها ایدهی «در میان ابرها» را پیدا کردیم. آقای گوهری فیلمنامه را نوشتند و… . البته من قبل از این ماجرا فیلم «آواز خاک» را برای شبکه یک بصورت ویدیویی در همان منطقه کار کرده بودم که از جشنوارهی فیلم کودک جایزهی بهترین کارگردانی را گرفت.
خیلیها این فیلم را شبیه و حتی برگرفته از یک فیلم ایتالیایی–امریکایی عنوان کردهاند. شما به عنوان سازندهی فیلم چه شباهتها و تفاوتهایی بین این دو اثر میبینید؟
ببینید، بدترین شکل نقد این است که با یک قیاس شروع کنیم سپس بر مبنای آن به تعریف فیلم بپردازیم. به نظر من تنها شباهت بین این دو فیلم تفاوت سنی بین دو شخصیت اصلی فیلم است که در آن فیلم این اختلاف سنی حتی بیشتر است. آن اختلاف زیاد سنی در آن فیلم مانع از رسیدن پسر به نگاهی جدید از عشق بود اما در این فیلم، ما با تفاوت اندکی که بین این دو است ماک میتواند به نگاه متفاوتی از عشق دست یابد. من و نویسندهی اثر هم مطمئناً از آثاری وام گرفتهایم اما از این فیلمِ به خصوص، مطمئناً نه. من به طور کلی اثر پذیرفتن و وامگرفتن و یا اقتباس خوب از یک اثر دیگر را رد نمیکنم اما این مسئله در مورد «در میان ابرها» از جمله مسائل حاشیهای است و این حاشیهها موانعی را ایجاد میکند که به اصل ماجرا نپردازیم.
حالا که بحث از موانع شد برخی از حواشی و پیشداوریها در مورد این فیلم را از زبان خودتان بشنویم.
البته این برداشتهای ناخوشایند جز در مجامع کوچک انجام نشد و حاشیه هم که همیشه هست. بعضی پیشفرضها وجود دارد که اگر آنها را برداریم و با حقایق جامعه روبهرو شویم و به این حقایق نگاه سالم و شرافتمندانه داشته باشیم این اتهامات اصلاً مطرح نمیشود. در این فیلم هم ما دردی را مطرح کردیم و سوالی ایجاد کردیم و درمان آن به عهده مسئولانی است که این موضوع به آنها مربوط میشود.
اگر ممکن است کمی مصداقیتر صحبت کنید.
یکی بحث عشقی است که من در این فیلم مطرح کردم. متأسفانه بسیاری از این حرفها و حدیثها، رو در رو نبوده. ادعای من این است که اگر انتقاد اینها منصفانه است فیلمساز را دعوت کنند و رو در رو دغدغههایشان را مطرح کنند و علاوه بر برطرف شدن سوءتفاهمها به تعاملاتی برسند.
یکی دیگر از مباحثی که مطرح شد موقعیت مرزی شلمچه بود که میگفتند: میتواند هر جای دیگری باشد. اما ما به دنبال جای خیالی نبودیم و موقعیت ترانزیتی مرز را میخواستیم و از این کارمان منظوری داشتیم.
اما با همه این تفاصیل من فیلم اولم را ساختم و ممکن است ضعفهایی داشته باشد. بهتر این است که این دوستان از کسانی شروع کنند که آثار بیشتری ساختهاند و فیلمهای آنها را تحلیل کنند و ما را در قدم اول نکوبند و فرصت بیشتری بدهند.
با توجه به گذشته و خاستگاه تحصیلی شما چگونه به چنین نگاهی رسیدید و دست به ساخت این فیلم زدید؟
البته این مشکل سینمای ماست که به یک اثر که خودش معرف خودش باشد نگاه نمیشود و به سبقهی سازنده آن توجه بیشتری میشود. من هم در ساخت این فیلم دچار این مشکل بودم که هم در ورطهی شعار و تکرار نباشم و هم پز روشنفکری نداده باشم اما پس از ساخت فیلم از هر دو طرف برخوردهای معکوس دیدم. عدهای فیلم را شعاری و تکراری خواندند و عدهای دیگر آن را روشنفکرانه. اما برآیند این دو، یک برداشت میانه از اثر بود.
در اثر شما شاهد هستیم که جایگاه فیلمنامهنویس محفوظ مانده و تمام خواستههای او اجرا شده که این برخورد حداقل در سینمای ایران مرسوم نیست. آیا این تجربه برای شما خوب بوده؟ تمایل به ادامه آن دارید؟ یا این که برنامه دیگری در پیش خواهید گرفت؟
فیلمنامه خودش اثری مستقل است و با خواندن آن هر برداشتی را میتوان داشت. فیلمنامهنویس یک خالق مستقل است و فیلمساز یک خالق دیگر. باید توجه داشت که دنیای این دو چهقدر به هم نزدیک است. در این فیلم من فیلمنامهنویس را مستقل گذاشتم و سعی کردم ایدههای ما به هم نزدیک شود و متقابلاً ایشان هم سعی در این داشت که این اتفاق بیفتد. این تعامل در هنگام تولید هم ادامه داشت و تغییرات با مشورت ایشان انجام میشد. اما یک مشکل اساسی وجود دارد و آن فاصله بین افکار فیلمنامهنویس و فیلمساز است و در این روند، این فیلمنامهنویس است که باید خودش را به فیلمساز نزدیک کند تا تغییرات به حداقل برسد. به طور کلی همهی عناصر باید در خدمت فیلمساز باشد و کارگردان با توجه به نگاهش فیلم را خلق کند. به نظر من همهی این مشکلات و ناهماهنگیها به خاطر نداشتن نگاه صنعتی به سینماست.
با توجه به آثار ویدیویی که در آنها طیف بازیگران حرفهای حضور داشتند چه اتفاقی افتاد که در اثر سینمایی شما شاهد چنین رویکردی نبودیم؟
کلاً در هر اثر باید ببینیم که داستان و شرایط موجود چه عواملی را طلب میکند. در این فیلم ما سعی داشتیم یک نگاه مستندگونه به اثر داشته باشیم و دیگر اینکه این تعداد بازیگر حرفهای را ما در سینما نمیتوانستیم در اختیار داشته باشیم.
فیلم جنگی پس از جنگ، فیلم تاریخی محسوب میشود یا فیلم جنگی؟
هم جنگی و هم تاریخی. تاریخی از این جهت که برههای از تاریخ را نشان میدهد و حالا در آن برهه ممکن است جنگی رخ داده باشد. مگر اینکه از آن موقعیت جنگی نگاهی تاریخی را جستجو کنیم.
در مورد پرداختن به تبعات جنگ چه فرم و محتوایی اتخاذ شود بهتر است؟ مستند ؟ داستانی؟ تبلیغاتی؟
بستگی دارد در چه جایگاهی باشید مثلاً یک مدیر جنبهی تبلیغاتی برایش مهم است. اما آن چیزی که مهم است موفقیت در نشان دادن مقصودتان است. شاید از نگاه مستندگونه بتوان حقایق را بهتر نشان داد. اما وقتی مخاطب را در نظر بگیریم آن وقت به این نتیجه میرسیم که فیلم داستانی طیف وسیعتری از مخاطب را در بر میگیرد. اما اگر به دنبال اثرگذاری هستیم مستند راه بهتری است. پس با توجه به مخاطب، فرم کار را میتوان انتخاب کرد.
جذاب در آمدن داستان در دورهی جنگ مهمتر است یا پرداختن به اصل جنگ بدون در نظر گرفتن جذاب در آوردن داستان داخلی آن؟
در مورد خودمان این است که اصل را فراموش کردهایم و دچار یک جور سر در گمی شدهایم و درگیر حاشیهها هستیم. باید ببینیم از فضای جنگ چه میخواهیم. فضای ظاهری آن، روابط انسانی آن. حالا چه خوب باشد و چه بد. در آثار موفق میبینیم که لایههای زیرین جنگ مورد مداقه قرار گرفته است و تأثیرات جنگ در روحیات آدمهای آن زمان مد نظر قرار گرفته است. درگیر شدن به شکل فیزیکی و مکانیکی جنگ نتیجه خوبی ندارد. بهطور مثال آثار شهید آوینی به آن جهت ماندگار شدهاند که روی جنبههای انسانی دست گذاشتهاند؛ بهطوری که به عنوان ثبت بخشی از تاریخ محسوب میشوند.
به نظر شما تبعات پس از جنگ، فراموش شدن ارزشهای یک ملت در دفاع از خود محسوب میشود؟
پرداختن به جنبههای کلیشهای، سطحی و پوستری به طوری که به یک شعار تبدیل شود همواره از جامعه پس زده شده است.
از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید متشکرم. امیدوارم در کارهای بعدیتان هم موفق باشید.